❧🔆✧﷽✧🔆❧
🔰 امروز از بانویی میگویم که
بارگاه ملکوتی و مرقد مطهرش همچون خورشیدی در قلب قم می درخشد و همواره فیض بخش و نورافشان دلها و جانهای تشنه معارف حقانی است.
🌷معصومه …🌷
🌷معصومه تفسیر معصومیت است که روزگاری در مدینه طلوع کرد،
🌷معصومه اقامت غربت است در روزگار غربت نگاه ها،
🌷معصومه تفسیر بلند تبعیت است از ولایت.
🌷معصومه نگاه سبزی است که از معصومیت سرچشمه می گیرد،
🌷معصومه، روزگار دلدادگی است و از غربت به قربت رسیدن.
🌷معصومه ترجمان بلند عاشوراست و قصه ی با زینب هم سفر شدن.
🌷معصومه فلسفه شیدایی است و غزل ماندن و بودن،
🌷معصومه نگین ایران است که درقم، شهر اقامه می درخشد.
🌷معصومه ضریب بالای ارادت به ولایت است،
🌷معصومه، قصه ی بلند مدینه تا مشهد است.
🌷معصومه انتهای متبلور است.
🌷معصومه سر سلسله ی تنهایی است،
🌷معصومه فانی فی الله است...
✍صغری باقری
#ولادت_حضرت_معصومه
#مبارک_باد
#ذیقعده
https://eitaa.com/joinchat/940769314Cc4462fb5bb
┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
#سلام_بر_ابراهیم
9⃣ #قسمت_نهم : قهرمان
✍ راوی : حسين الله كرم
🔸مسابقات قهرماني ۷۴ کيلو باشگاهها بود. ابراهيم همه حريفان را يکي پس از ديگري شكست داد و به نيمه نهائي رسيد. آن سال ابراهيم خيلي خوب تمرين کرده بود. اکثر حريفها را با #اقتدار شکست داد.
🔹اگر اين مسابقه را ميزد حتماً در فينال #قهرمان ميشد. اما در نيمه نهائي خيلي بد کشتي گرفت. بالاخره با يک امتياز بازي را واگذار كرد!
🔸آن سال ابراهيم مقام سوم را کسب کرد. اما سالها بعد، همان پسري که حريف نيمه نهائي ابراهيم بود را ديدم. آمده بود به #ابراهيم سر بزند. آن آقا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف ميکرد. همه ما هم گوش ميکرديم.
🔹تا اينکه رسيد به ماجراي آشنائي خودش با ابراهيم و گفت : آشنائي ما بر ميگردد به نيمه نهائي کشتي باشگاهها در وزن ۷۴ کيلو، قرار بود من با ابراهيم کُشتي بگيرم.اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض ميکرد!
🔸آخر هم نگذاشت كه ماجرا تعريف شود! روز بعد همان آقا را ديدم وگفتم: اگه ميشه قضيه کشتي خودتان را تعريف کنيد. او هم نگاهي به من کرد. نَفَس عميقي کشيد و گفت:
🔹آن سال من در نيمه نهائي حريف ابراهيم شدم. اما يکي از پاهايم شديداً آسيب ديد.به ابراهيم که تا آن موقع نميشناختمش گفتم: رفيق، پاي من آسيب ديده هواي ما رو داشته باش. ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چَشم. بازيهاي او را ديده بودم. توي كشتی استاد بود.
🔸با اينکه شگرد ابراهيم فنهایي بود که روي پا ميزد. اما اصلاً به پاي من نزديک نشد! ولي من، در کمال نامردي يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزي به فينال رفتم.
ابراهيم با اينکه راحت ميتونست من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولي اين کار رو نکرد.
🔹بعد ادامه داد : البته فكر ميكنم او از قصد كاري كرد كه من برنده بشم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرماني براي او تعريف ديگه اي داشت.ولي من خوشحال بودم. خوشحالي من بيشتر از اين بود که حريف فينال،
بچه محل خودمون بود. فکر ميکردم همه، مرام و #معرفت داش ابرام رو دارن.
🔸اما توي فينال با اينکه قبل از مسابقه به دوستم گفته بودم که پايم آسيب ديده، اما دقيقاً با اولين حرکت همان پاي آسيب ديده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روي زمين و بالاخره من ضربه شدم. آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم. اما شک نداشتم حق ابراهيم قهرماني بود. از آن روز تا حالا با او رفيقم. چيزهاي عجيبی هم از او ديد هام. #خدا را هم شکر ميکنم که چنين رفيقی نصيبم کرده.
🔹صحبتهايش که تمام شد خداحافظي کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبتهايش فکر ميکردم. يادم افتاد در مقر #سپاه گيلان غرب روي يكي از ديوارها براي هر كدام از رزمنده ها جمله اي نوشته شده بود. در مورد ابراهيم نوشته بودند:
«ابراهيم هادی رزمنده ای با خصائص پورياي ولی »
📚 سلام بر ابراهیم
https://eitaa.com/joinchat/940769314Cc4462fb5bb
┅═✧❁🔆❁✧═┅
❧🔆✧﷽✧🔆❧
🔰#در_محضر_بزرگان
✨حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
📝 ما باید اهل محاسبه باشیم، هرچند اهل توبه نباشیم و تدارک نکنیم، خود محاسبه مطلوب است.
➖ اگر بدانیم فلان روز حسینی و فلان روز یزیدی هستیم، بهتر از این است که اصلاً ندانیم یزیدی هستیم یا حسینی.
➖سرانجام ممکن است روزی به خود بیاییم و بخواهیم تدارک کنیم.
#چله_موسویه
#اربعین_موسوی
ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
@ZolaleMarefat_f
┅═✧❁🔆❁✧═┅
4_6028479550512431467.pdf
646.5K
❧🔆✧﷽✧🔆❧
💠 جزوه ادب حضور ویژه ماه ذی القعده و دهه اول ذی الحجه
✍#استاد_فیاض_بخش
ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
https://eitaa.com/joinchat/940769314Cc4462fb5bb
┅═✧❁🔆❁✧═┅
4_5780645772731090209.mp3
9.36M
❧🔆✧﷽✧🔆❧
سه شنبه شد و پَر زدم سویِ تو
شدم زائرِ جمکران ، کویِ تو
ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
https://eitaa.com/joinchat/940769314Cc4462fb5bb
┅═✧❁🔆❁✧═┅
❧🔆✧﷽✧🔆❧
♨️جاهلیت مدرن،
دختران و زنان سرزمین من (۱)
✍ شاید ۲۰ و خورده ای سال پیش کسی به مخیلهاش هم نمی رسید روزی در خیابانهای شهر، دخترانی را مشاهده کند که آن سالها مردم شاید آنها را در سالن های عروسی هم نمی دیدند...
➖دخترانی بزک کرده با موهای پف کرده و بیرون ریخته و مانتوهایی کوتاه و تنگ و شلوارهایی تنگتر! این روند ۲۰وخورده ای سال طول کشید تا به اینجا رسید.
➖ استعمار و استکبار صبر و حوصله زیادی دارد، بر عکس بعضی از ماها..
⬅️اولین کار، گرفتن چادر بود از زنان ما... گفتند چادر حجاب برتر است و میشود برتر نبود! بین خوب و خوب تر، خوب را هم انتخاب کنی به جایی بر نمیخورد .میشود مانتوی گشاد و مقنعه بزرگ پوشید و با حجاب بود... حرف قابل قبولی بود؛ کسی نمیتواست به این حرف اعتراض کند، حتی اهالی مذهب.
⬅️ گام دوم، گرفتن مقنعه بود... میشود روسری بزرگ سر کرد! هم تنوّع دارد هم حجاب است. یادم می آید روسریهایی بود با ضلع بیشتر از یک متر که تا کمر خانمها هم میرسید... خوب البته روسری مثل مقنعه نبود گاهی مو بیرون میزد.
⬅️ در فیلمهای سینمایی هی مدل گذاشتن، زن های هنرپیشه مدل شدن و به تبع آن دختران جوان هم از آن ها یاد میگرفتند.....
📌ادامه دارد....
ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
https://eitaa.com/joinchat/940769314Cc4462fb5bb
┅═✧❁🔆❁✧═┅