تو کیستی که مرا شادمان کنی ای چرخ؟
بگرد خواهی و خواهی بایست! بیزارم
#شعرتراپی
هدایت شده از . بۍنهایت ؛
یه جاهاییم هست که اگر خودت به داد خودت نرسی ، هیچ کس دیگه ای نمیتونه کاری برات بکنه . حالا هی بشین منتظر بمون ، یکی از راه برسه حال تورو خوب کنه . نه ، نه عزیز من . ته ته تهش فقط خودت میتونی دست خودتو بگیری و باز از زمین بلند شی . یادت نره همه قرارِ یه روز برن ، و اون موقع بازم تو میمونی و خودت .
ارام جلوی اینه ایستاد
موهایش را مرتب کرد
و دستش را زیر چانه اش گذاشت
نگاهش میخ چشمان فرد توی اینه شده بود
با دیدن خنثی بودن چشم ها؛
به زور لب هایش را کش داد
اما حالا بدتر شده بود،در اعماق چشم های توی اینه میدید اشک هایی که روی لبخند میریزند
و ان را به تلخ خند تبدیل میکنند
اما روی گونه ها مروارید غلتانی دیده نمیشد
بیشتر نگاه کرد، عمیق تر؛ هرچه بیشتر دقت میکرد چیزی دستگیرش نمیشد
بیخیال اینه شد، انگار اینه نمیخواست او را نشان دهد
اینه گریه را نشان نمیداد
فقط فردی را با لبخند نشان میداد که خنثی به او نگاه میکند.
روایت هیچکس.
به وقت:
۱۴٠۲/۸/۲۱
#ازدلِدیوانهام