20.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | سرمشقِ بندگی
🏴 شرح حدیثی از امام باقر علیهالسلام توسط رهبر انقلاب:
👈 سه چیز است که جزو تکالیف بسیار مهم و دشوار مومن است:
1️⃣ در قبال دیگران انصاف به خرج بدهد
2️⃣ مواسات ورزیدن با برادر مومن را وظیفه بداند
3️⃣ در همه حال ذاکر خدای متعال باشد
هدایت شده از ایدهوانه | اندیشکده فرهنگی
14.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#غدیری_شویم🦋
با نذر خدمت، ارادت خودمان را ثابت کنیم
╔═ 🍃💠🍃═════════╗
💬 @ideavane | بانک ایدههای فرهنگی
╚══════════════
💠 وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ
✨ وای بر کمفروشان!
سوره مطففین / ۱
#جرعه_ای_نور
╭━━━⊰◇⊱━━━╮
@javaan_enghelabi🇮🇷
╰━━━⊰◇⊱━━━╯
7.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 رابطه جالب آدمهای مخلص با خدا در روز قیامت!
👤 #علیرضا_پناهیان
✅ فقط برای خود خدا تلاش کن!
╭━━━⊰◇⊱━━━╮
@javaan_enghelabi🇮🇷
╰━━━⊰◇⊱━━━╯
💠 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ لَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ
✨ ای اهل ایمان، خدا را اطاعت کنید و رسول او را اطاعت کنید و اعمال خود را ضایع و باطل نگردانید.
سوره محمد / ۳۳
#جرعه_ای_نور
╭━━━⊰◇⊱━━━╮
@javaan_enghelabi🇮🇷
╰━━━⊰◇⊱━━━╯
💠 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ
✨ ای اهل ایمان، مراقب (ایمان و ارزش های معنوی) خود باشید.
سوره مائده / ۱۰۵
#جرعه_ای_نور
╭━━━⊰◇⊱━━━╮
@javaan_enghelabi🇮🇷
╰━━━⊰◇⊱━━━╯
☀️ انقلاب جهانی امام زمان(عج)
🌹شهید ابراهیم همت:
سختیها را تحمل کنید. انشاءالله انقلاب با نهایتِ اقتدار و توان به انقلابِ جهانی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اتصال پیدا میکند و تحققِ این آرزو، چندان دور نیست.
╭━━━⊰◇⊱━━━╮
@javaan_enghelabi🇮🇷
╰━━━⊰◇⊱━━━╯
✍امام باقر علیه السلام:
هرکه قصد کار خوبی کند، در انجام آن شتاب ورزد؛ زیرا هرچیزی که در آن تاخیر شود، شیطان فرصتی به دست میآورد.
📚 میزان الحکمه ج۳ ص۵۵۹
#کلام_دوست
╭━━━⊰◇⊱━━━╮
@javaan_enghelabi🇮🇷
╰━━━⊰◇⊱━━━╯
هدایت شده از 📿 تبلیغ نیوز | دفتر تبلیغات اسلامی
💠 حدیث روز | ۱۴۰۰/۴/۲۸
🔸پیامبر اکرم(ص): صِلَةُ الرَّحِمِ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ وَ حُسْنُ الْجَوارِ يَعْمُرانِ الدّيارَ وَ يَزيدانَفِى الاَْعْمارِ
🔹صله رحم، خوش اخلاقى و خوش همسايگى، شهرها را آباد و عمرها را زياد مى كند.
📚نهج الفصاحه، ح ۱۸۳۹
💡 تبلیغ نیوز | پایگاه خبری دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
🌐 Tablighnews.Dte.ir
🆔 @tablighnews
هدایت شده از قرارگاه راهبردی جوانان مومن و انقلابی🇮🇷
📜 #حدیث
🌹اميرالمؤمنين عليه السلام:
زخمِ زبان، دردناک تر از زخمِ نيزه است.🔥
📚ميزان الحكمه جلد10 صفحه 265
#کلام_دوست
╭━━━⊰◇⊱━━━╮
@javaan_enghelabi🇮🇷
╰━━━⊰◇⊱━━━╯
خانم رحیمی پور_نویسندگی:
بسم الله الرحمن الرحیم
اکثر ما آدمها مجموعهای هستیم از ویژگیهای صحیح و غلط. خوش ندارم وقتی عزیزی را از دست میدهیم از او فرشته بسازیم. ولی بعضیها هستند که خوبیهایشان به یاد ماندنی است و درسآموز. مرور خاطراتشان بیش از آنکه ذکر خیر آنها باشد، تلنگری است برای خودمان.
بارها به فکرم رسیده بود دربارهی ویژگیهای خدیجه بنویسم تا بعضیهایشان را در شخصیتهای داستانهایم کار بگذارم ولی نشد.
حالا که ۲۴ ساعت از پر کشیدنش میگذرد، خاطراتش مثل فیلم از جلوی چشمم رد میشود. من فقط ۳ سال با او زندگی کردم. کاش دیگرانی که بیشتر میشناسندش بیایند و با خاطراتشان تکههای این پازل را کامل کنند.
حالا امروز میخواهم خاطراتش را بنویسم تا چیزهایی را که ازش آموختم فراموش نکنم. درست مثل روزهایی که سر جلسات مینشستیم و او تمام حرفهای مرا با دقت و خط خوش یادداشت میکرد.
اسم "استاد" را او در دهان بقیه انداخت. میگفتم: "خدیجه به من نگو استاد. من استاد نیستم."
میخندید و میگفت: "هستید... استاد هستید... من خیلی چیزها ازتان یاد گرفتم..."
خبر نداشت که من بیشتر داشتم ازش یاد میگرفتم. تفاوتمان این بود که او تواضع داشت و من اسم و عنوان.
۱. یادم نمیآید که هیچوقت از فشار کار گله کرده باشد. همیشه بیشتر از همه کار میکرد و کمتر اعتراض و همین روحیهاش باعث میشد که گاهی یادم برود که چه کارهای سنگینی برعهدهاش گذاشتهام. وقتی با تذکر بقیه متوجه میشدم، میخندید و میگفت: "اصلا سخت نیست... همهاش عشقه!"
۲. وقتی مطهره را به جلسه میآورد، قیدش را میزدم. هوش و حواسش میرفت پیِ مطهره. هر چه مطهره میخواست، با حوصله و بدون ذرهای ناراحتی برآورده میکرد. اسب میشد و او را سوار خودش میکرد، بارها میرفت برایش خوراکی و آب میآورد، بلندش میکرد و روی قفسهها مینشاند و... برای بچهها ارزش و احترام زیادی قائل بود. همان احترامی که ما برای بزرگترها میگذاریم.
۳. اگر میخواست به کودکی تذکر بدهد، از دور صدایش نمیکرد و با صدای بلند نمیگفت: "بشین... نکن... دست نزن..." جلو میرفت، کنار کودک زانو میزد، با صدای آهسته و محترمانه خواستهاش را به او میگفت. با بچههای خودش هم همینطور برخورد میکرد.
۴. برای زندگیاش برنامهریزی دقیق داشت. هم به همسر و بچههایش میرسید و هم به خانهاش و هم به کارش. همه را به نحو احسن انجام میداد. هیچوقت، وقتش را تلف نمیکرد. همیشه در حال فعالیت بود.
۵. کوچکترین کارها را هم دقیق و زیبا انجام میداد. برایش مهم نبود که این کارش را چند نفر میبینند، دوست داشت همه چیز را به بهترین و زیباترین شکل انجام بدهد.
۶. خیلی پرتلاش بود. هر چه به دست آورده بود حاصل تلاش خودش بود. هر جا میرفت، گل سرسبد میشد. از خوابش میزد و کار میکرد. گاهی میشد که دو شب پشت سر هم درست نخوابد ولی نه خم به ابرو میآورد و نه کاری را ناقص انجام میداد.
۷. همیشه نیمهی پر لیوان را میدید حتی زمانیکه فقط چند قطره آب ته لیوان بود. خودش تعریف میکرد که یک بار مهمان داشتند و تهدیگش سوخت. خانمهایی که کمکش میکردند تهدیگ را درآوردند و داشتند غصه میخوردند که چرا برنج ته گرفته ولی او محو تماشای ترکیب زیبای رنگهای تهدیگ بود.
۸.بامناسبت و بیمناسبت پیامهای مثبت در گروه میفرستاد و همیشه در انتهای پیامش مینوشت: "جای بوسههای خداوند روی گونههایتان" ما هم دستش میانداختیم و میگفتیم: "خانمِ صبحتون عسلی مَسَلی آمد." آخر هر روز بهمان پیام میداد: "صبحتون عسلی."
۹. اگر از یکی از همکاران ناراحت میشد، اصلا بروز نمیداد. حتی از دستش شکایت هم نمیکرد. هیچکس نمیفهمید که ناراحت شده.
۱۰. اگر کودکی مشکلی داشت، سعی میکرد خودش مشکل را حل کند. مطالعه میکرد، روشهای مختلف را امتحان میکرد و میگفت: "شاید رفع شود" و اغلب هم مشکل را رفع میکرد.
۱۱. در هر کاری وارد میشد، خودش را وقف آن میکرد. حساب و کتاب نمیکرد و هرچه در توان داشت انجام میداد. کار برایش کوچک و بزرگ نداشت. عاشقانه کار میکرد و لذت میبرد.
۱۲. دقت زیادی به جزئیات داشت. کوچکترین و ظریفترین حرکات بچهها را میدید و ثبت میکرد. حرکت چشمهایشان، حالت ابرویشان، پلک زدنشان... همه را به دقت بررسی میکرد و حس آنها را درک میکرد.
۱۳. موقع بازی با بچهها کودک میشد و همه چیز را فراموش میکرد. مثل خودشان ورجه وورجه میکرد و لذت میبرد. بچهها هم بازی کردن با او را دوست داشتند.
۱۴. وقتی خبر خوشی دریافت میکرد یا چیزی خوشحالش میکرد، به دیگران خبر میداد. میگفت: "خودم خوشحالم. دوست دارم شما رو هم در خوشحالیم شریک کنم."
۱۵. وقتی خوشحال بود یا وقتی برای مدتی کسی را نمیدید، هنگام
دیدار مجدد، آغوشش را باز میکرد، به طرف شخص میدوید، میخندید و محکم بغل می کرد و بالا و پایین