اینکه من ساعت دیواری اتاقم رو یه وقتایی از کار بندازم ، اینکه ساعت گوشی همراهم رو چند ساعت جلوتر یا عقب تر تنظیم کنم و اینکه از ساعت مچی بدم میاد و هیچ وقت نبندم به دستم، شاید از نظر تویی که داری خط به خط میخونی، مسخره به نظر بیاد.
ولی نه،برای من یک دنیا درده
......
یه وقتایی اینجام، ولی دلم جای دیگه ، پیش آدمای دیگه ، خودم اینجام ولی تمام فکر و دلم جای دیگه
......
سخته برام، سخته که بتونم و باید باشم،ولی نیستم ، سخته برام که یه چیزایی رو بهم تحمیل کنن ولی مجبورم به لبخند زدن، باید چشم دلم رو ببندم ، فعلا مامورم به سکوت، جوری که انگار هیچ اتفاقی نیافتاده ...سخته میدونی؟ سخت...
برای من اینا درده ، برای من....
....
به وقت ۱۶:۳۰ ، سه شنبه بیست و ششم اردیبهشت
یادم میمونه ....
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
آیه!!
انتخاب این اسم که هر بار با دیدن و نوشتن و خوندنش، حس خوبی ازش میگیرم، از اون بیست و هفت اردیبهشت چند سال قبل شد اسم اکانت های من در فضای مجازی.
فضای مجازی؛ من حتی توی این فضا هم خود واقعی م هستم ، پس برای من مرزی بین مجازی و حقیقی نیست و هر دو یکیه برای من،یا من یکی ام و خود خودمم برای هر دوی این ها
.....
یه اتفاق قشنگ ، یه عهد من با شهدا ، یه چند خط حرف با خدا، شد شروع تولد من ! آغاز یک نگاه نو
من متولد بیست و هفت اردیبهشت همین چند سال قبلم . یک تولد معنوی،
و
من زاده پاییزم و متولد مهر ، ولی این روز از اردیبهشت هم، برای حال دلم جشن میگیرم .
بیست و هفتم هم تموم شد
تولدت مبارک من ، تولدت مبارک خودم....
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دردهام من و بزرگم کردن.
اشکام، من و ساختن.
و روزای تلخ و شیرینم دایره دوست داشتن من و بزرگتر و یا کوچیکتر کرد .
آدم متوقعی نیستم، اگه جایی به کسی محبت کردم، انتظار جبران رو ندارم، چون برای دل خودم کردم.
ولی تو این دنیا تنها چیزی که روش حساسم اینه که روز تولدم چه توی اردیبهشت و چه مهرماه ، اونایی که دوسشون دارم و دوسم دارن ، من کمترین رو یادشون باشه ، فقط همین
.....
ممنون که دیشب وسط حال بدم ، وسط کلی کار و تمرین ، به یادم بودی عزیزم .
بماند به یادگار
.......
من وقتی سوپرایز میشم سیستم بدنم دست خودم نیست، قهقهه میزنم ، گریه میکنم ، همزمان میخندم ....
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
توی تالاری که دو پنجره چوبی آبی رنگ اتاق، خودشو نشون میداد ، گلیم مینداختیم و محال بود هر عصر و یا هر شب، مهمون نداشته باشیم. روزای بارونی، بوی نم بارون روی دیوار کاه گلی خونه همه رو با بساط برنج و ماشک و رب انارشون ،میکشوند خونه ما.
رفت و امدمون با همسایه ها همیشه به راه بود . رحیم ،کریم و حسن زینل با اون درخت کنار بزرگ وسط حیاطشون.
شب ها روی پشت بوم بساط خوابمون رو آماده میکردیم تا لحاف و تشک هامون خنک شه.
من تلخ ترین و شیرین ترین روزای زندگیم رو تا شونزده سالگی اونجا مزه اش کردم .
یادش بخیر خونه قدیمی مون با کلی خاطرات که توی خودش برای همیشه دفنش کرد اما احساسش و دلتنگیش تا همیشه با منه
.....
هر بار که از اون خیابون رد میشم و جای خونه قدیمی مون این ساختمون و میبینم که روز به روز داره بالاتر میره، دلم میگیره .
امروز ظهر، روبروی همین ساختمون ایستادم و کلی دلم تنگ شد و با مرور خاطراتم گریه کردم.
......
این ساختمون و الان داییم داره میسازه. باز جای شکرش باقیه مال غریبه نیست .
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
۱ خرداد ۱۴۰۲
21.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه وقتایی از اینکه قدم گذاشتم توی راه شهدایی که هیچ وقت نه دیده بودمشون و نه گاهی اسمشون و شنیده بودم، میبالم به خودم .
ولی حسرت این رو میخورم که چرا از سی سالگی با این فضا و شهدا آشنا شدم .
اما عهد بستم که تا جایی که در توانم هست از راه هنرم، شهدا رو هنرمندانه به همه معرفی کنم .
......
چهارم خرداد، به وقت شهادت حسن حق نگهدار، راننده لند کروز بهشت شلمچه
۴ خرداد ۱۴۰۲
18.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای شما و همرزمان شما که اونا رو با نام شهدا میشناسیم هر چه کنیم کمه.
...ما جوونا زیر سایه وجود شما و به برکت خون رفقای شهید شماست که داریم راحت نفس میکشیم
....
خدا شما رو برای ما نگه داره پدر
.....
چهارم خرداد ماه، سالروز شهادت حسن حق نگهدار، راننده لندکروز بهشت
۵ خرداد ۱۴۰۲