🇮🇷بسم الله الرحمن الرحیم 🇮🇷
☀️ امروز:
شمسی: پنجشنبه - ۱۴ اسفند ۱۳۹۹
میلادی: Thursday - 04 March 2021
قمری: الخميس، 20 رجب 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین (100 مرتبه)
- یا غفور یا رحیم (1000 مرتبه)
- یا رزاق (308 مرتبه) برای وسعت رزق
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️5 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
▪️6 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام
▪️7 روز تا مبعث حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم
▪️13 روز تا ولادت امام حسین علیه السلام
▪️14 روز تا ولادت حضرت عباس علیه السلام
🌿اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌿
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🔴 #خطر کرونا را جدی بگیریم
شیوه درست نهال کاری در آیینهی وحی
حضرت عیسی علیهالسلام، از شهری میگذشت که میوههای درختان آن شهر را کرمها تباه میکردند. مردم آن شهر به آن حضرت شکایت کردند و برای دفع و رفع آن جانوران و سلامتی میوه، دستور و دارویی خواستند. حضرت فرمود: دوای آن با خود شماست، و علت فاسد شدن میوههای شما آن است که هنگام کاشتن درخت، نخست خاک میریزید و سپس آب، و باید نخست آب بریزید و سپس خاک، تا این که میوههای درختان شما دچار این آفت نشوند. مردم آن منطقه چنین کردند و میوههای آنان از این آفت محفوظ ماند.
عللالشرایع جلد ۲ صفحه ۵۷۴ باب ۳۷۶
بحار الانوار، جلد ۱۰۰ صفحه ۶۳
قصور حس و تجربهی بشری و اضطرار به وحی
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا،
کمک کن دیرتر برنجم،
زودتر ببخشم،
کمتر قضاوت کنم
و بیشتر فرصت دهم ...
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
طواف پیکر خلبان شجاع ارتش در حرم مطهر رضوی
🔺در این مراسم که بعد از اقامه نماز ظهر و عصر در رواق دارالمرحمه حرم مطهر برگزار شد، آیت الله سید احمد علم الهدی، نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی و امام جمعه مشهد مقدس، بر پیکر شهید بیرجند بیک محمدی اقامه نماز کرد و خانواده این شهید نیز پس از ۳۲ سال با پیکر عزیزشان دیدار کردند.
🔺پیکر مطهر این شهید که از خلبانان شجاع نیروی هوایی ارتش در دوران دفاع مقدس است، همزمان با سالروز میلاد امیرمومنان حضرت علی(ع) توسط کمیته جستجو مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح در خاک عراق شناسایی شد. به گفته سردار باقرزاده، رییس این کمیته، شناسایی این شهید عزیز در دو مرحله با پیداشدن قطعات هواپیما و در نهایت خود پیکر مطهر در عمق ۴ متری زمین در خاک عراق میسر شد.
#پنجشنبه
و ياد عزیزان سفر کرده دیار باقی
اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
التماس دعا
به یاد شهدا
پدر و مادر
همه عزیزان سفر کرده
بد وارث و بی وارث
پدر بزرگها و مادر بزرگها
جوانهای ناکام
بخوانیم
فاتحه و صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
منتظران ظهور(ترک آباد)
خستگی ناپذیر شرح زندگی وخاطرات سردار شهید حسن زفاک
فوت پدر
مادر شهید می گفت: پدر حسن در ادارۀ برق کار میکرد پس از سالیان متمادی خواست به مکه برود، ولی متاسفانه در یک سانحۀ رانندگی در راه سفر به مکه در گذشت!
ما وضعیت مالی خوبی هم نداشتیم وضعیت درآمد ما در حد گذراندن امورعادی زندگی بود. ابتدا ما در خانه ای در محلۀ علی بیک اردکان زندگی میکردیم که هفت هشت خانواده با هم در منزل پدر شوهر مان ساکن بودیم ، بعد به خانۀ فعلی که هم اکنون در آن ساکن هستیم آمدیم. درآن موقع یک فرزند داشتیم و دو پسر بعدیمان در همین خانه به دنیا آمده اند.
خانه ما از گل و خشت بود و هنگام رفتن همسرم به سفر حج در حال تعمیر کردن آن بودیم.
آن موقع برق و آب نداشتیم. در قدیم رسم بود که در هرخانه جوی آبی حفر می کردند، ما هم در خانه مان جوی آب داشتیم واز آن استفاده می کردیم. خلاصه مثل مردم دیگر از این آب انبار خانگی آب برمی داشتیم. اگرچه، آبها بهداشتی نبود وفقط برای شست وشو استفاده می شد، ولی گاهی مجبور بودیم برای آشامیدن هم از آن آبها استفاده کنیم. یا از آب انبارهایی که در محله بود استفاده نمائیم. وضعیت خوبی نبود، ولی چاره ای جز این هم نداشتیم.
هنگامیکه همسرم خواست به مکه برود، چاره ای نداشتیم جز اینکه قدری امکانات اولیه برای بعد از بازگشت از سفر حج ایشان فراهم سازیم. لذا پس از مدتی آب لوله کشی کشیدیم .
ما در آن زمان اصلا برق هم نداشتیم و با وجود اینکه پدر حسن خودش در اداره برق بود ومی توانست از امتیاز بیشتری برخوردار باشد ولی اینکار نکرد و همراه بقیه مردم به اخذ امتیاز برق اقدام کرد،
ما ابتدا یک لامپ داشتیم با وجود اینکه در خانه کنتور هم داشتیم، ولی چون بقیه مردم برق نداشتند، لذا پدرمان می گفت: درست نیست چون دیگران برق ندارند ما برق داشته باشیم. برای همین خاطر زیاد از لامپ استفاده نمی کردیم.
در آن زمان حسن حدود 11 سال داشت که پدرش در آن حادثه از دنیا رفت. حادثه تصادف هم به این نحو بود که پدر را سر شب برای سفر مکه بدرقه کردیم اتوبوسی که آنها را می برده بود ساعت 12 شب تصادف می کند. تا ساعت 8 صبح آن روز ما خبر نداشتیم چه اتفاقی افتاده ،تا اینکه آن روز برادرم آمد خانۀ ما و چون هرروز بچه هایمان را به مدرسه می برد آنروز هم مثل روزهای دیگرآمد بچهها را به مدرسه ببرد، ولی دیدیم او آنروز طوری دیگر است وبا بقیه روزها فرق می کند
برادرم تا رسید خانه ما در زد و به یک حالت خاصی وارد شد و گفت: خواهر سلام. گفتم: سلام علیکم. چه عجب این وقت روز ؟! گفت: عجب نیست، آمده ام احوالت بپرسم!! حدس زدم باید اتفاقی افتاده باشد . برادرم گفت : خواهر خیلی جای محمد خالی است. من گفتم : جای او در خانه زیاد خالی نیست، زیرا او اکثراً در اداره برق است وتا دیر وقت مشغول کار است .او دیگر چیزی نگفت و رفت.
پس از مدتی برادردیگرم آمد و گفت: خواهر چکار میکنی؟ دیدم خیلی نگران است. گفتم: برادر امروز چه خبر است که همه اینطوری هستند؟!!.
یادم است آن روز مشغول پختن آش بودیم. برادرم آمد و دیگ آش را برداشت و در ایوان به روی زمین گذاشت و رفت !!من هم بدنبالش دویدم بیرون و گفتم: برادرمگرچه خبر شده ؟! به من هم بگوئید؛ اتفاقی افتاده ؟ در این حین مشغول سوال بودم که رسیدم دم در خانه ، ناگهان دیدم مردم در حال گریه وزاری هستند وزنان وهمسایه ها به سر وصورت میزنند!!آن وقت بود که فهمیدم اتفاقی افتاده !!
نزدیک ظهر بود ومدرسه ها تعطیل شده بود. در این لحظه حسن هم سر رسید در حالیکه آن موقعیت را دید زد زیر گریه . از من پرسید مادر چه شده ؟! گفتم: مادر شاید ما یتیم شدیم !!بله درست گفتم : حسن یتیم شده بود از گریه همسایه ها وشیون اقوام فهمیدم برای محمد اتفاقی افتاده ،بله محمد از دنیا رفته بود وبرای همیشه ما یتیم شدیم