قالیچه و ایوان قشنگی دارم
موسیقی باران قشنگی دارم
پاییز و هوای خش خش خوشبختی
من با تو چه آبان قشنگی دارم
#شهراد_میدری
🌙
چشم مات من و آن شرم نگاهت انگار
سخن از آمدن ماه به ایوان دارد
نشود خشک ،گل عشق ،به گلدان دلم
شوق دیدار تو را ، حال پریشان دارد
💜🖤💜
#یوسف_حمزه
چه زیبا میشوی وقتی چنین در باد میرقصی
چه زیباتر که وقتی نیستی در یاد میرقصی
من اینجا خشت خشتم آیه های تلخ ویرانی ست
سرت خوش باد بانو که هنوز آباد میرقصی
تو برمی خیزی از خاکستر خاموش من روزی
و بغض سالیان کهنه را فریاد میرقصی
هجوم بی امان تلخ کامی های دنیا را
چه شیرین با دل درمانده فرهاد میرقصی
تو را از پشت دیوار ستبر درد میبینم
رها از پیله ی تنهایی ات آزاد میرقصی
تماشایی ترین درس دبستان منی وقتی
که بابا را چنین جان داد تا نان داد میرقصی
تناقض در نگاه ما همیشه حرف اول بود
من از بیداد می سوزم، و تو بیداد میرقصی
هر در كه از شميم حريمت معطر است
دروازهی بهشت، گمانم همان در است
آنقدر جمعيت حرمت را گرفته كه
ترديد ميكنم نكند صبح محشر است
پايينِ پا، قدم به قدم، اشكِ زائران
بالای سر، نفس به نفس، هی كبوتر است
با نيت شفا، كه لب از آب، تر شود
انگار كن كه منبع آن، حوض كوثر است
از معجزات پنجره فولاد بگذريم
"كز هر زبان كه ميشنوم نا مكرر است"
من آه ميكشم، تو گره باز ميكنی
در اين حرم، نخواستهها هم مقدر است
دوريم و دوستيم...صبوريم و عاشقيم
هركس كه دوورتر، بخدا مبتلاتر است
#نفيسه_سادات_موسوی
#امام_رضا
بیا دوباره به چشمان هم نگاه کنیم
بیا دوباره در این باره ، اشتباه کنیم
من و توایم که تنها گناهمان عشق است
عجب گناه قشنگی ، بیا گناه کنیم!
با اجازه غزلى تازه فدايت كردم
بر سر سجده نه در شعر دعايت كردم
با اجازه از همه دست كشيدم امشب
و تو را از وسط جمع سوايت كردم
با اجازه از تو و چشم و لبت مى گويم
چه كنم دست خودم نيست هوايت كردم
با اجازه تو طبيبى و منم باز مريض
تو بزن بوسه بگو باز دوايت كردم
با اجازه به خيالات خودم مى پيچم
مثلا بودى و اين بار صدايت كردم
با اجازه از شما و بى اجازه از همه
بوسه بر شعر زدم باز دعايت كردم
عاري از صبرم و طاقت نفسم بند آمد
زير اندوه فراقت نفسم بند آمد
ايستادي لبه ي زندگيم ، از اين روست
هر كسي رفت سراغت نفسم بند آمد
مو زدي شانه و ناخواسته عطري برخاست
مثل گل هاي اتاقت نفسم بند آمد
ساعت تازه ي خود را كه نشان مي دادي
چشم افتاد به ساقت نفسم بند آمد
موقع گفتن ِ اين شعر كمي ترسيدم
خوش نيايد به مذاقت ؛ نفسم ...
#كاظم_بهمنی
این سلسله ی موی تو دیوانه کنندست
خوبست که دیوانه به زنجیر تو باشد
#حسین_مرادی
#ایها_الرئوف
ما کفش میشویم،تو تحویلمان بگیر
راضی شوی معامله ی منصفانه ای است...
#امام_رضا_جانم
صُبح و غَزل و نم نمِ باران و من و نغمه ی پاییز
این ها هَمگی شورِ تمنّای وصال اند، کجایی...🍂
#حمیدرضا_یگانه
💕
هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانم
پرم از حس دلگیری که نامش را نمیدانم
تو اقیانوس سرشار از تلاطمهای آرامی
و من دریاچهی اشکی که دائم رو به طغیانم
بزن نی ؛ باز غوغا کن ، بزن دف ؛ شور برپا کن
به هر سوزی بگریانم ، به هر سازی برقصانم
ببین آیینهوار از حس تصویر تو لبریزم
تو آرامی ، من آرامم ، پریشانی ، پریشانم
اگر شعری نوشتم ، رونویسی از نگاهت بود
که این دیوانگیها را من از چشم تو میخوانم …
ندارم وحشت از بی تکیهگاهی تا تو را دارم
در آوارِ پریشانی تویی سقف و ستون من...
#یوسفعلی_میرشکّاک
🖇💌
گیلاس لبانِ تو پُر از لبخند است
شیرینی و طعم آن بِسان قند است
بیمار شدم٬مریض لب های توأم
جانم به دوای بوسه هایت بند است
#یاسر_نوروزی
🍃🌺🍃
بايد كه لبم را به لبت سفت بدوزم
من عاشقِ آن سنگِ عقيقم كه كبود است😌😇
#مهدی_کاشف
وای اگر عشق به من قدرت ایمان بدهد
جرات لمس لب از آن لب خندان بدهد
لذّت بوسه و یک عمر پریشانی و... آه
مثل آن گندم ممنوعه که شیطان بدهد
رقص اندام بلورین تو در شعر من و
بغض انباشته در سینه که باران بدهد
مُجرم موی تو بر شانه ی لُختت ریخته
شعله افشان شده تا تکیه به طوفان بدهد
چشم سبزت که زده طعنه به گل های بهار
خبر از گرمی یخ های زمستان بدهد
خواستن آخر این قصه شد و زود رسید
وای اگر عشق در این مرحله فرمان بدهد
شرح افسانه ی ما و غزلی نیمه تمام
عشق باید که به این مسئله پایان بدهد
#علی_نیاکوئی_لنگرود
با لبت بازی نکن وقتی که صحبت میکنی
بازی لب های تو حال مرا بد میکند
بی شرف دستان خود را لای موهایت نبر
قلب من گویی که دارد سکته را رد میکند
#مسعود_محمدپور
هی نوشتیم ز حُسنولبوخالو وجنات
کاشمیشدکه دو واحدعملی پاسکنیم🤤
#سیداشکان_میرابراهیمی
🖇💌
هنوز یار کسی نیستم، به غیر از تو
و بیقرار کسی نیستم به غیر از تو
اگرچه دور و بر من پر است از آدم
ولی کنار کسی نیستم، به غیر از تو
#اصغر_عظیمی_مهر
🌸
موی خود بر شانه میریزی شرابی، خب که چه؟
مست میرقصی در آیینه حسابی، خب که چه؟
دختر اربابی و یک باغ نوبر مال توست
کرده ای پنهان به پیراهن، گلابی، خب که چه؟
رویت آن سو میکنی، تا باز می بینی مرا
در قدم برداشتن ها می شتابی خب که چه؟
مثل آهویی که گم کرده ست راه خانه اش
اینچنین بی تاب و غرق التهابی خب که چه؟
من که جز بوسه ندارم هیچ کاری با لبت
اینهمه لب میگزی در اضطرابی خب که چه؟
دوست داری که چه را ثابت کنی؟ راحت بگو
سینه چاک تو هزار آدم حسابی خب که چه؟
باز شهرآورد بین "نه" و "آری" گفتنت
بازی لبهای قرمز، چشم آبی خب که چه؟
من نخورده مست و پاتیل توام دستم بگیر
باز چشمت را برایم می شرابی خب که چه؟
ای بلا ! تکلیف من را زودتر روشن بکن
من بمیرم یا بمانم؟ بی جوابی خب که چه؟
آه ای شیطان فرشته! لعنتی نازنین !
سایه ای در بستر بیدارخوابی خب که چه؟
دست بردار از سرم، یا عاشقم شو یا برو
بر خودت مینازی و در پیچ و تابی خب که چه؟
بر زمینت میزنم یک شب تو را خواهم شکست
روی دیوار اتاق و کنج قابی خب که چه؟؟
#شهراد_ميدرى
لَبت بی هیچ پَروا دارد از انگور میگویَد
مُخدّرهایِ چشمت از "تَل و وافور" میگوید
لطافت از تَنات،از پوستت پیوسته میجوشَد
و از تفسیرِ قرآن و بهشت و حور میگوید
دلت گنجینهی مِهر است،اما باز با اینحال
هَر از گاهی به قلبِ خسته دارد زور میگوید!
و موهایت اگر چه تیره چون شبهای تنهاییست
حدیثِ تازهای از زندگی ، از نور میگوید
صدایِ خندههایَت نُت به نُت، آرامش ِ مَحضاست
که از پایان ِ دوران ِ نی و سنتور میگوید
در آغوشت بگیر این قاصدکهای مُقفا را
که از ناگفتههای عاشق ِ مغرور میگوید
کمی تعجیل کُن ای عشق،دنیا رسمِ بد دارد
که اخبار جدایی را به ما ناجور میگوید
#هخا_هاشمی
شاعران از موی صاف و لَخت کمتر گفته اند
بس که مضمون در دل "موی مجعد" ریخته
#حسین_زحمتکش
#موی_بلند
امشب بیا که تشنه ی یک همنشینی ام
دیگر امید نیست که فردا ببینی ام
فردا مرا _ تمام ِمرا _ باد می بَرد
ای کاش جای باد ، تو امشب بچینی ام
خورشید ، فرصتی است که از من گذشته است
تاریک ، مثل سایه ی تَنگِ پَسینی ام
لحظه به لحظه از دل هم دور می شدیم
از بس تو آن همانی و من این همینی ام
دیگر من آن چنان که تو هستی نمی شوم
آخر تو جای من ... چه کنم !؟ این چنینی ام
با این همه هنوز دلی مانده ، دیر نیست
من که هنوز عاشقِ عشق آفرینی ام
پیش از تو این همه شبِ من آسمان نداشت
بر من بتاب عشقِ قشنگِ زمینی ام !
#خلیل_ذکاوت
♥️
لیسانس ندارم بشوم مونس یک یار
با در به دری در پی کارم پی من کار
معشوق خیالم که از او شعر سرودم
در خواب فرو رفته و من یکسره بیدار😐
#سید_طباطبایی
گمراه شدم ره سوی جانان ز که پرسم؟
وز هجر به مردم خبرمان ز که پرسم؟
از سرزنش مرده دلان جان به لب آمد
داروی دل زار پریشان ز که پرسم؟
خواب اجلم در سر و من مست خیالت
تفسیر چنین خواب پریشان ز که پرسم
دادند نشان دل خسرو سوی چشمت
مست است چو آن نرگس فتان ز که پرسم
سرچشمه بیا تا که نجاتم بدهی
سرمایهٔ کاری به حیاتم بدهی
من کودک فعال درونم زده جیغ
معشوقه کجایی که نباتم بدهی
😐
#سید_طباطبایی
برسم یا نرسم چون ببری دل ز دلم
چه تفاوت بکند جای تو هم من خجلم
تو شدی رازق و من طالب عشق و غزلم
تو بیا منصرفم کن که تویی در بغلم
#سید_طباطبایی
برسی بر سر کویش بکند عشق فراموش
بدهی فحش به من یا بخری یک تلهٔ موش
که گناهی من بیچاره ندارم فقط از مهر
به تو گفتم ره نابی که بیفتی به سرت توش😐
#سید_طباطبایی
چقدَر حال قشنگیست ، غزل بهر تو گفتن
وقشنگتر ک تومیدانی دلیل غزلم را...
#محسن_رشیدی
@shermishavam