نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد
یا به دیوار از آن سو بخورد یا نخورد،
این در سوخته حتما به زمین می افتد
لگدی بین هیاهو بخورد یا نخورد
دست بالا برود روضه به پا خواهد شد
حال بر صورت بانو بخورد یا نخورد
زنده می ماند اگر این نوک سنگین غلاف...
فرقش این است به بازو بخورد یا نخورد
بعد از این فرق ندارد به خدا حال علی
خانه بی فاطمه جارو بخورد یا نخورد
داغ محسن به دل آل علی خواهد ماند
نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد
#وحید_محمدی
دریاب که
ایام گل و
صبح جوانی
چون برق کند
جلوه و چون
باد گریزد...
#رهی_معیری🌺
#صبحتون_دلنشین
یار آنجا و من اینجا،
وه! چه باشد گر فلک
یار را اینجا رسانَد یا بَرَد آنجا مرا
#هلالی_جغتایی
برگ زردی با سماجت شاخه را چسبیده بود...
دستهای خویش و دامان توام آمد به یاد...!
#سهیل_محمودی
دورتر هم بروی من به تو می اندیشم
از تماشایِ سرابِ تو خوشم می آيد
#عمران_میری
مرگِ فریادها
در سکوتی مرگ ناک اینک صداها مُرده اند
یک به یک فریادها امروز گویا مُرده اند
گِل تپیده در دهان ریبِ مزدورانِ عصر
بوقچی هایِ خیانت کار دنیا مُرده اند
از چه قلبی را نمی سوزاند از صیادها
اینهمه ماهی که روی خاک دریا مُرده اند
مدعی های حقوق زن کجا رفتند پس؟؟؟
فرق دارد خون و خون یا اهل دعوا مُرده اند
قطعه قطعه پخش شدجسم کبوترها به خاک
چشم های باز گویا در تماشا مُرده اند
هیچکس #هشتک نزد غمباری این درد را
دم نزد از خون گلهایی که اینجا مرده اند
جای دارد مُردن از اندوه جانکاهی که هست
اینکه مظلومان دنیا بی مداوا مُرده اند
از چه یک نم دیده ی تمساح ها را تر نکرد
اینهمه مهپاره ای که مثل مهسا مُرده اند
احمدرفیعی وردنجانی
عشق حق داشت اگر تور نینداخت در آب
برکه ی بخت من از ماهی دلمرده پر است...
#فاضل_نظری
راه کج بود نشد تا به ديارم برسم
فال من خوب نيامد که به يارم برسم
بيقراري رسيدن رمق از پایم برد
نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم
شهرياري پر از اندوه ثریا هستم
شايد آخر سر پيري به نگارم برسم
عشق هرروز دلم را به کناري ميبرد
عشق نگذاشت سرانجام به کارم برسم
#شهریار
مثل روشن کردن کبریت در باران و باد
عشق عذابت میدهد تا اندکی گرمت کند
#مسعود_محمدپور
با استکان قهوه عوض کن دوات را
بنویس توی دفتر من چشم هات را
بر روزهای مرده تقویم خط بزن
وا کن تمام پنجره های حیات را
خواننده ی کتیبه ی چشم و لبت منم
پر رنگ کن بخاطر من این نکات را
ما را فقط به خاطر هم آفریده اند
آن گونه که خواجه و شاخ نبات را
نام تو با نسیم نشابور می رود
تا از غبار غم بتکاند هرات را
یک لحظه رو به معبد بودائیان بایست!
از نو بدل به بتکده کن سومنات را
حالا بایست! دور و برت را نگاه کن
تسخیر کرده ای همه کائنات را
تا پلک می زنی، همه گمراه می شوند
بر روی ما مبند کتاب نجات را …
#علیرضا_بدیع
محرمی نیست وگرنه كه خبر بسیار است
رمق ناله كم و كوه و كمر بسیار است
ای ملائک كه به سنجیدن ما مشغولید
بنویسید كه اندوه بشر بسیار است
ساقههای مژهام از وزش آه نسوخت
شُكر! در جنگل ما هیزم تَر بسیار است
سفرهدار توام ای عشق بفرما بنشین
نان ِجو ، زخم و نمك ، خون ِجگر بسیار است
هر كجا مینگرم مجلس سهرابكُشی است
آه از این خاك ، بر آن نعش پسر بسیار است
پشت لبخند من آیا و چرایی نرسید
پشت دلتنگیام اما و اگر بسیار است
اشك ، آبادی چشم است بر آن شاكر باش
هركجا جوی روانی است كپر بسیار است
سالها رفت و نشد موی تو را شانه كنم
چه كنم دوروبرت شانه به سر بسیار است
#حامد_عسگری
تو مراعات نکن نیست نظیر تو کسی!
خندهات توی غزل لطف جناسی دارد...
#رسول_مختاری_پور