eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چون زلیخا باید از سودای یوسفــــ ڪور شد عاشقی یعنی ڪه دل آتشفشانی دیگـــــر استـ ...
گاه دلسوز است، گاهی سخت می‌سوزانَدَم عشق، گاهی مادر است و گاه هم نامادری
مثل سرداری اسیرم؛ “اعتباری” سوخته! تو زمستانی لطیفی، من بهاری سوخته شهر بعد از جنگم و آرامشم توفانی است مانده از ایل و تبارم یادگاری سوخته شرح تنها بودنم تنها همین یک مصرع است: کنج ریلی دور افتاده، قطاری سوخته در سرم شوری به پا از حسرت دوران اوج بی قرار زخمه ام، مثل سه تاری سوخته باختم خود را به پایت؛ از غرور سرکشم پاکبازی مانده با دار و نداری سوخته.. شعر حسین دهلوی
غزل گفتم، مبادا یک نفر هم بی خبر باشد که خواهان تو باید بی گمان مرد خطر باشد ببین نام تو را در شعر هایم منتشر کردم نباید تا ابد احساس، مفقودالاثر باشد! نه تنها بار غم را دوست دارم، شانه ی من هم دلش می خواهد آن “بامی که برفش بیشتر…” باشد نمی خواهم که عشق از ریشه هایم دست بردارد چه عیبی تک درختی از رفیقان تبر باشد؟ چنان بی تاب تحسین تو هستم بعد هر شعرم که دختربچه ای مشتاق لبخند پدر باشد! امیر حسین دهلوی
دوباره مثل تو بی اختیار می گریم و پا به پای هوای بهار می گریم چو مادری که دلش داغ نوجوان دیده بریده از همه، دیوانه وار می گریم تو آرزوی قنوت نماز من شده ای ببین! برای تو روزی سه بار می گریم ببخش! عاشق تو رازدار خوبی نیست میان کوچه اگر بی گدار می گریم! به یاد خاطره ی کوله بار بسته ی تو همیشه پشت سر هر قطار می گریم… شعر از حسین دهلوی
این سینه نیست، مرکز اجماع دردهاست دیگر قدم خمیده تر از پیرمردهاست قلبی شکسته ، قامت خسته ، تمام من این شهر بازمانده ی بعد از نبردهاست جان می کند دلم، همه سر گرم می شوند چون رقص تاس در وسط تخته نردهاست طوفان بکن! مرا بشکن! دل نمی کنم دریا تمام هستی دریا نوردهاست جای گلایه نیست اگر درد می کشم صد قرن آزگار ، همین رسم مردهاست… حسین دهلوی
اگرچه یاد ندارم که دفعه ی چندم مرا شکستی و… آه از نگاه این مردم به گیسوان پریشان خود نگاه بکن که شرح حال من است این کلاف سر در گم حکایت منِ دور از تو مانده، اینگونه ست: خمار و خسته ام و نیست قطره ای در خُم همیشه عطر تو بی تاب کرده جانم را چنان که باد بپیچد به خوشه ی گندم… به سر هوای تو دارم، خدا گواه من است اگر رسیده نمازم به رکعت پنجم! حسین دهلوی
برف می آید دلشوره ات افتاده به دل؛ دلبربرفی من کاپشنت را تن کن!!!
حلقه‌ء قدس، غرق صحبت توست ذکر تسبیح، شرح عصمت توست آفرینش به افتخار تو بود آسمان و زمین ضیافت توست ای مقام تو برج "کن فیکون"! گردش چرخ با اشارت توست مرکز ثقل کائنات تویی رکن این بارگاه قامت توست عالم آیینه‌ء خداوند است هرچه تصویر، مات صورت توست شیعه حالا که سربلند شده از بلندای استقامت توست هر که با یک روش علمدار است چادر مشکی‌ام علامت توست یا کنیز توییم یازهرا! یا غلامی که غرق منت توست ما به‌دنبال عشق آمده‌ایم ما گداییم و جود عادت توست چشم امید شیعیان در حشر بعد حب علی شفاعت توست چند بیتی اگر که ساخته‌ام مطمئنم که از عنایت توست
شنبه ها آیه های احساسَند مست از عطرِ مریم و یاسَند چون ترک خورده قلبشان دیروز شاعر ِ هفته اند، حسّاسَند ..!
بوی گل شب بو و مریم فرق دارد حتی به دم یا بازدم هم فرق دارد اینجا محبت را غلط تفسیر کردند زیبایی آدم به آدم فرق دارد با خواندن رکعت نمازی گشت زاهد! آیا بهشتش با جهنم فرق دارد؟ با دیدن هر آدمی رنگش عوض شد دیدم که باطن ها دمادم فرق دارد هر کس درون لاک خود پیچید از درد تعریف هر کس نیز از غم فرق دارد
این کوچه روزی روزگاری یک پری داشت.. ازکودکی با من قرار همسری داشت! همرنگ بختم بود بختش تار و تیره آری پری مانند من نامادری داشت! با یک بغل گل زندگی میکرد هر صبح ازکودکی انگیزه ی نان آوری داشت! میدیدمش هر روز مابین پری ها از هر لحاظی بر پری ها برتری داشت! گفتم چرا چادر ؟سکوتش گفت: از ترس بیچاره در آغوش من هم روسری داشت! ترس از قضاوت بر لبانش مهر میزد با اینکه انصافا صدای محشری داشت! گل میخریدند آری اما چشمهایش افزون تر ازگلهای مریم مشتری داشت! از من گرفتنداین خیابان ها پری را زیرا پری در سر خیال دیگری داشت! دیدم دوباره در خیابان آه اما دنیا تفاوت این پری با آن پری داشت!