eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
من و تو آتش و اشڪیم در دل یک شمع به سرنوشت تو وابسته است تقدیرم به دام زلف بلندت دچار و سردرگم مرا جدا مڪن از حلقه هاے زنجیرم درخت سوخته اے در ڪنار رودم من اگر تو دلخورے از من، من از خودم سیرم
بی محلی کردنـت افسرده‌ام کرده ولی در دل خود ، ایـن غرورت را ستایش میکنم گفتی اشعارت غم‌انگیز است وگفتم تازه من خوش ترینش را بـــــرای تو گزینش میکنم 🌹🍃
از سفره‌ی کریم، مرا منعِ نان نکن با روضه‌ی حسین، مرا امتحان نکن من با حسین سرخوشم و غرقِ در حیات یک‌ لحظه بی‌حسین، بمانم...؟! گمان نکن یاحسین شب جمعه التماس دعا🤲
نسیم وصل به افسردگان چه خواهد کرد؟ بهار تازه به برگ خزان چه خواهد کرد؟ به من که سوختم از داغ مهربانی خویش فراق و وصل تو نامهربان چه خواهد کرد؟ رهی_معیری
ڪشورِ قلبم ڪنون دربست تحتِ امر اوسٺ شه نشینی دارد و هی ڪدخدایی می ڪند ♥️
گویند چرآ تو دݪ بِدیشآن دآدے؟!'' وَاݪݪہ ڪہ من ندآدم، ایشآن بردند .. !"
دلی دارم که هر چندش بیازاری، نیازارد نه دل سنگ است پنداری، که آزردن نمی‌داند
فهمیده ام این روزها دنیای من فانی ست وقتی برایت دل بریدن کار آسانی ست جز دیدن رویت چه کار بهتری دارم ؟ تفریح ساحل ، دیدن دریا ی طوفانی ست یک تکّه ابر از داخل جیبم در آوردم یعنی که حالم بی حضورت سخت بارانی ست از کودکی می خواستم تا منزوی باشم حالا فقط بعد از تو کارم منزوی خوانی ست !
کوری یعقوب یا رسوایی بانوی مصر؟ اولی عشق است اما دومی تاوان عشق
عاشق‌کشی، دیوانه کردن، مردم‌آزاری یک جفت چشمِ مشکی و این‌قدر کارایی؟؟
شاعرکها طبع شان لال است ازتوصیف تـو  بَهرِ تو صد"منزوی"ْمردِ غزلگو لازم است!
در دلش مهرتو بود اما به لب انکار کرد  شیخ تا چشمش به تو افتاد استغفار کرد
عشق یک شیشه ی انگور کنار افتادست که اگر کهنه شود مست ترت خواهد کرد
خوب شد دردم دوا شد خوب شد... دل به عشقت مبتلا شد خوب شد...
تنها دلش خوش است به اینکه یکی دو بار با واسطه سلام برایش رسانده‌ای..
مگر بمیرم از این عشق دست بردارم... قسم به اسم عزیزت که دوستت دارم...
چنان موافق طبع مني و در دل من.. نشستھ ‌اےڪھ گمان مےبرم در آغوشے!
‏اگر شاعر نمی‌بودم دلم می‌خواست برگردم گلوبندی شَوَم از گردنت خود را بیاویزم !
حلالم کن اگر فردا از اینجا بي خبر رفتم شبيه شاعری تنها به رویا بي خبر رفتم چه پنهان از تو این شبها دلم بسیار میگیرد ! اگر رفتم چو موج از داغ دریا بي خبر رفتم اگر رفتم بدان داغي درون سينه ام بوده كه با ياد تو بودم ليک تنها بي خبر رفتم همين امروز را شايد برای دیدنت ماندم و مثل اشک چشمان تو فردا بي خبر رفتم حلالم ميكني يا نه ؟ دلم قصد سفر دارد حلالم كن اگر فردا از این جا بي خبر رفتم
به دروغی بزرگ محتاجم اتفاقى که بى‌خبر باشد کاش وقتى به خانه برگشتم، کفش‌هاى تو پشت در باشد!
مـرا بـه او نـرسـاندش فـلک ولـی ای کـاش چـو مـن‌ کُند بـه رقیـبـم کـه او به او نرسد
من کزین فاصله غارت شده ی چشم توام چون به دیدار تو افتد سر وکارم چه کنم
رسیده است به رسوایی و جنون کارم میان جمع بگویم که دوستت دارم ..؟؟!
قهوه می ریزم برایت نیستی آنسویِ میز هِی شکر می ریزم و تلخ است جایِ خالی ات
اگرچه نزد شـما تشـنهٔ سخن بودم کسی که حرفِ دلش را نگفت مـن بودم