eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
امام_زمان بدون نام تو حاجت ، روا نمی گردد گره ز کار فرو بسـته ، وا نمی گردد طبیب قلب شکسته ! بیا که بیمارم بدون لطف تو دردم دوا نمی گردد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آخرین جمعه سال است بیا مهدی(عج) جان همه جا جنگ و جدال است بیا مهدی(عج) جان تو بهاری و جهان فصل زمستانی سرد... زندگی بی تو محال است بیا مهدی(عج) جان "عاصی" 🍃🌹🍃❤️ 🌹در آخرین آدینه از سال جاری جهت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ۳صلوات
هدایت شده از  اشعار ناهید خلفیان
غزل، قطعه، قصیده یا رباعی؟ چگونه سر دهم شرح جدایی؟ رسیده جمعهٔ پـــایــانی سـال بهـار آمد، نمی‌خواهی بیایی؟ @andisheysabz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو که هستی، غزل از بام و درم می بارد همه شب بوسه چو باران به سرم می بارد نتوانم کُنمت شُکر ، خدایا ! چه کنم ؟ شِکَر از خامه و از شعرِ تَرم می بارد به تماشای تو گر دامنِ صحرا بروم گلِ صد برگ، به هر رهگذرم می بارد چو روم ساحلِ دریا سحری از سرِ شوق صدف از زیر و گُهر از زبَرم می بارد نه فقط ماه سلامم دهد از عیشِ مدام مکنم عیب ، زمین در نظرم می بارد به کجا پَر کِشم از قلّهٔ قافت ؟ تو بگو بِنَگر ، مهرِ تو از بال و پَرم می بارد بزنم سکّه به نامت که تویی حرمتِ جان ز جهان ، عشق کنون از جگرم می بارد تو نباشی، قلم از قول و غزل می ماند تو که هستی، غزل از بام و درم می بارد م _ ح _ شاد # عضو کانال
14.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دشمنم شاید که رحمی آوَرَد بر من ولی دلبرم عمراً که از یک اشتباهم بگذَرَد...
خانه در حسرتت ای ماه، همیشه ابریست دوری از تو، بخدا تجربه ی خوبی نیست "عشق" پیچیده ترین کشف بشر در "هیچ" است! راستی، فلسفه ی عشق نمی دانی چیست؟ هرکسی عشق تو را در غزلم حس کرده آفرین گفته و داده ست به چشمانت بیست چارراه دل من از سه طرف مسدود است رد شو، مانند همه پشت ترافیک نایست این غزل،درددل ماهی رود و ماه است ماهی از حسرت ماهش همه ی عمر گریست بعد فهمید که ماه،عاشق خورشید شده خشک شد اشکش ...اما دو سه شب بیش نزیست!
هم حال تضرع و دعا می‌خواهیم هم بخشش و رحمت از خدا می‌خواهیم در لحظه‌ی افطار پس از خوردن آب یک تذکره‌ی کرب‌وبلا می‌خواهیم
گفتم که با فراق مدارا کنم نشد یک روز را بدون تو فردا کنم نشد در شعر شاعران همه گشتم که مصرعى در شأن چشم‌هاى تو پیدا کنم نشد گفتند عاشقِ که شدى؟ گریه‌ام گرفت می‌خواستم بخندم و حاشا کنم نشد بیزارم از رقیب که تا آمدم تو را- از دور چند لحظه تماشا کنم نشد شاعر شدم که با قلمِ ساحرانه‌ام در قاب شعر عشق تو را جا کنم نشد!
خسته‌ایم از عالمان بی‌عمل در تظاهر، در دورویی بی‌بدل از عبا و چادر و ریش دکور صورتی‌های زبون و پر دغل عاشقان لقمه‌ای‌ بی دردسر در بزنگاهان گریزان از خطر وقت‌ تبیین‌ پشت‌‌صحنه‌لال‌ لال در زمان فتنه مفقودالاثر عاشقان سینه چاک صندلی لقلقه در کامشان حرف ولی خاص‌هایی با مرام عمروعاص مانده از طی کردن راه علی اهل حرف و مدعی و لاف‌زن در عمل اما فشل، از مرد و زن با هزاران وعده دنبال مقام خر که‌از پل رد شود پیمان‌شکن طعمه دنیاست این هو هویشان جزدورنگی‌نیست‌خلق‌وخویشان ظاهری زیبا و ناز و موسوی بلعمی‌‌مخفی‌ست در پستویشان هست اما بخت‌شان رو به زوال نیست حال زندگی بر یک روال می رسد کم‌ کم بهاری مهدوی این‌زمستان‌می‌رود، اف بر زغال
روزه و روضه‌ی ما فرق ندارد با هم هر دو یاد لب عطشان تو انداخت مرا
عشق یعنی بَری از غفلتِ خودخواهی شو هجرت از خود کن و سرچشمۀ آگاهی شو به تمنّای تو دریاست همه‌تن آغوش از خودت کوچ کن و رود شو و راهی شو محضِ خورشید شدن ذرّه‌ای از خویش برآ قد بکش، دلزده از این‌همه کوتاهی شو قرن‌ها فاصله است از رمضان تا رمضان کاروان می‌گذرد... بیرقِ همراهی شو نکند خواب بمانی... نَفَسَت یخ بزند گرم از سوزِ مناجاتِ سحرگاهی شو روزه یعنی که بمیر از طلبِ هرچه جز او روز و شب تشنۀ انوارِ هواللّهی شو در دلِ برکۀ حق تا تپشی مهلت هست از شدن خسته نشو، ماه نشد ماهی شو چند گویم به تو هر لحظه که این شو یا آن آنِ او باش، برو هرچه که می‌خواهی شو
بیا که باغ پُر از عطر دلربایی توست نسیم، چشم به راهِ گره‌گشایی توست به باغبانیِ تو چشم دوخته‌ست بهار چمن چمن گلِ این باغ، رونمایی توست نشسته در ره وصلت سحر چراغ به دست سپیده منتظر نورِ کبریایی توست به دیرپایی شب‌های انتظار قسم کبوتر دلم ای نازنین! هواییِ توست خدا کند تو بیایی و صبح سر بزند که بی‌ستاره‌ترین شب، شب جدایی توست بیا که دیدنِ رویت بهشت موعود است بهشت پرتوی از جلوه‌ی خدایی توست مدینه را تو صفا می‌دهی ز مقدم خویش مدینه تشنه دیدار و آشنایی توست کنار تربت زهرا اگر چه شمعی نیست بقیع، شب همه شب غرق روشنایی توست
ناز کنی، نظر کنی، قهر کنی، ستم کنی گر که جفا، گر که وفا، از تو حذر نمی‌کنم! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
اوضاع جهان بی تو چه درهم شده است انـگار فــقـط سهم زمین غـــم شده است امسال گذشـت و درد هجران بـاقی‌ است برگرد جهان بی تــــو جـــهنـم شده است
ای بر گره بسته‌ی ما گره گشا ای ماه‌ترین ماه به شبهای دعا بنگر که چگونه به بلا افتادیم از بهر نجات ما دگر زود بیا
دلم گرفته از این روزهای تکراری دلم گرفته‌تر از این نمی شود آری تمام روز کپی می‌شوم به روی خودم و خواب هم که ندارد خیالِ بیداری کنارِ چشمه‌ی این روزهای خشکیده چه سال‌ها که نشستم ولی نشد جاری همیشه یک نفر از هیچ‌جا نمی‌آید و زخم فاصله‌ها آه می‌شود کاری و بس که عقربه‌ها دور خویش می‌چرخند گرفته بغض ساعت از این لحظه‌های پرگاری قطارِ یک نفره باز می‌رسد از راه و باز روز دگر، راه و ریل تکراری منم همان‌که درآغوش خویش می‌میرد وضربه ضربه کاری‌ست آه ضربه کاری
نه برگ گلی به شاخه‌ها می‌ماند نه هیچ‌کسی به‌جز خدا می‌ماند خوش باش و بدی مکن، که از ما تنها یک خوبی و یک بدی به‌جا می‌ماند
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
چه روزها که یک‌به‌یک غروب شد نیامدی چه بغض‌ها که در گلو رسوب شد نیامدی خلیل آتشین‌سخن، تبر به دوش بت‌شکن خدای ما دوباره سنگ‌ و چوب شد نیامدی برای ما که خسته‌ایم و دل‌شکسته‌ایم نه ولـی برای عـده‌ای چه خـوب شد نیامدی تمــام طـول هـفته را به انتظـار جـمعه‌ام دوباره صبح، ظهر، نه! غروب شد نیامدی
این عیدها صفای تو را کم می‌آورند از دوری‌ات بجای شعف غم می‌آورند این ابرهای سرکش و آبستن غرور بر روی بام عشق فقط نم می‌آورند گنجشکهای تازه نفس در حصار شهر غمگین نشسته آه فراهم می‌آورند اصلا چرا شکوفه بیاید درون باغ وقتی برای عرض ادب سم می‌آورند در آسمان بخت سیاهم ستاره‌ها چشمک زنان دلایل مبهم می‌آورند درگیر لحظه‌های خوش و ناخوش خودیم این عیدها صفای تو را کم می‌آورند
ای آدم بیچاره بیا بین که چه زاریم ما کمتر از یک اتم گرد و غباریم فرضا که نود سال نه صد سال بمانیم یک سوم آن را همه در خواب گذاریم از شصت تو کم کن دههٔ اول و آخر چون قدرت مانور نداریم نداریم ای خوش خیال همه عالم تو که دیدی در فرصت اندک به دو روزی که دچاریم حالا تو بیا چرتکه انداز کزین عمر باقی چِقَدر مانده و ما بر چه قراریم سید دَههٔ سوم عمرش سپری شد با این دو دو تا کردن خود کنج مزاریم گفتند که سی سال تو داری،نه چنین نیست سی از کف من رفت چو در اصل نداریم القصه فریب عدد عمر نخور چون کوتاه تر است آنچه که خواهی بِشُماریم
آبادی شعر 🇵🇸
ای آدم بیچاره بیا بین که چه زاریم ما کمتر از یک اتم گرد و غباریم فرضا که نود سال نه صد سال بمانیم ی
حالا ی سوال ریاضی سن پسر عموی سید را بدست آورید🤭 ن حالا جدی بنظرتون از عمر خودتون چقدرشو ،،،،زندگی کردین،،،،،و چقدر دیگ برای زندگی فرصت دارین؟ ترسناک شد! نه؟
زیر مجموعهٔ خودم هستم مثل مجموعه‌ای که سخت تهی است در سرم فکر کاشتن دارم گرچه باغ من از درخت تهی است عشق آهوی تیزپا شد و من ببر بی‌حرکت پتوهایم خشمگین نیستم که تا امروز نرسیدم به آرزوهایم نرسیدن رسیدن محض است آبزی آب را نمی‌بیند هرکه در ماه زندگی بکند رنگ مهتاب را نمی‌بیند دوری و دوستی حکایت ماست غیر از این هرچه هست در هوس است پای احساس در میان باشد انتخاب پرنده‌ها قفس است وسعت کوچک رهایی را از نگاه اسیر باید دید کوه در رشته کوه بسیار است کوه را در کویر باید دید گرچه باغ من از درخت تهی است در سرم فکر کاشتن دارم شعر را، عشق را، مکاشفه را همه را از نداشتن دارم!
ساکتم اما سکوتم از رضایت نیست،نه در بساطم تا بخواهی آه پیدا میشود...
اضطراب خاطر از یک سوختن تسکین نیافت آب بر آتش فکندیم و مکرر سوختیم...
دلم شبیه درخت، آن چنان پر از مهر است که سایه از سر هیزم‌شکن نمی‌گیرم...!
شبتون بخیر🌼🌼🌼🌼