فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. در دل کوهها زمین افتاد
تا بماند الی الابد در یاد
خم نشد قامتش ولی دیدیم
پیش صبرش خمیده شد فولاد
خستگی خستهی مرامش بود
تا شد از پیلهی تنش آزاد
آسمان در مقابلش خم شد
تا بگیرد از او کمی امداد
جای ماندن ندید دنیا را
پر زد از ورزقان به عشقآباد
پیکرش را خرید امام رضا(ع)
در حریم شریف خود جا داد
شد شهادت مدال نوکریاش
تا بماند الی الابد در یاد
#محمدحسن_محمدی
من از باز ترین پنجره با مردمِ
این ناحیه صحبت کردم،
حرفی از جنس زمان نشنیدم.
هیچ چشمی...
عاشقانه به زمین خیره نبود!
کسی از دیدن یک باغچه
مجذوب نشد!
هیچ کس زاغچهای را ...
سر یک مزرعه جدی نگرفت؛
من به اندازهی یک ابر دلم میگیرد.
#سهراب_سپهری
خبر داری که با این دل، دل عاشق چهها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی
اگرچه باورش سخت است از تو اینچنین کاری
ولی باور کن عید مردم ما را عزا کردی
دل مستضعفین در جای جای این جهان شد گرم
همین که کفشهای آهنینت را به پا کردی
گره افتاده بود از رنجها در کار محرومان
تو اما بی کلید آن قفلهای بسته وا کردی
اگرچه دردهای کهنه جا خوش کرد بر دوشت
ولی تو خستگیهای جهان را نخنما کردی
همه امروز از همراهی با تو سخن گویند
چه رندانه نفاق عدهای را برملا کردی
گرفتی از امام مهربانت اجر خدمت را
کنار مضجعش از بس همیشه گریهها کردی
شهید، این واژۀ زخمی برای تو برازندهست
چه زیبا این صفت را در خبرها مبتدا کردی
بهشتی در بهشت آماده و مشتاق دیدار است
که در اردیبهشت خود به او خوب اقتدا کردی
تویی که فکر و ذکرت خندهای از مقتدایت بود
خبر داری که او را با غم خود آشنا کردی؟
نبودم لحظههای آخرت اما یقین دارم
میان نمنم باران برای او دعا کردی
نبودم لحظههای آخرت اما یقین دارم
رفیقت حاج قاسم را میان مه صدا کردی
#رضا_خورشیدیفرد
اگر به شرط مروت وفا توانی کرد
گذر به صفۀ اهل صفا توانی کرد
به همت ار بروی برتر از نشیمن خاک
به زیر سایه هزاران هما توانی کرد
به جد و جهد چه عنقا برو به قلۀ قاف
اگر که حوصلۀ آن قضا توانی کرد
شهود جلوهی جانان تورا نصیب شود
اگر زجاجهی جان را، جلا توانی کرد
به گنج معرفت و دولت بقا برسی
اگر تحمل فقر و فنا توانی کرد
به شاهباز حقیقت گهی تو ره ببری
که باز آز و هوا را رها توانی کرد
اگر به گلشن دیدار او رهی یابی
ز شور عشق چه دستان نوا توانی کرد
شمیم طرهی او گر تورا رسد به مشام
فتوح ها چو نسیم صبا توانی کرد
دو دیده بر هم و چشم دلی فراهم کن
به یک نظارهی او کیما توانی کرد
به شاهراه طریقت چو رهسپار شوی
ز گرد راه بسی توتیا توانی کرد
به دُرّ اشک و عقیق سرشک روی بشوی
که تا به همت پاکان دعا توانی کرد
چو حلقه بر در او باش (مفتقر) همه عمر
که درد خویش، ازین در دوا توانی کرد .
#غروی_اصفهانی_کمپانی (مفتقر)
در زمان ما دگر زآن باده های ناب نیست
گر شرابی هم به دست آید به غیر از آب نیست
استکانی از پلاستیک است جای جامِ می
نقش مینا هم چو رویا جز خیال و خواب نیست
مطربان محفل ما ضبط صوت است و نوار
شاهدان بزم ما جز چند تن ناباب نیست
مِهرورزان هم فراواناند لیکن در حجاب
ماهرویان را صفای جلوهی مهتاب نیست
شادمان در ظاهرند این پیرهای نوجوان
شاب شیخ آسا فراوان است شیخ شاب نیست
لیلی و مجنون نه عذرا وامقِ دیوانه خوی
هست در هرجا ولی در مسجد و محراب نیست
در کجایند ابن سینا و ابوریحان ما
نامی از آموزگارِ ثانی ِ فاراب نیست
(خاکسارا) ابهرِ ما گلشنِ دیرینه است
کو مشامی کز گلاب شعرِ تو سیراب نیست
#غلامعلی_خاکسار_ابهری
تو را از شیشه میسازد، مرا از چوب میسازد
خدا کارش درست است، این و آن را خوب میسازد
تو را از سنگ میآرد برون، از قلب کوهستان
مرا از بیدِ خشکی در کنار جوب میسازد
در آتش میگدازد، تا تو را رنگی دگر بخشد
به سوهان میتراشد تا مرا مطلوب میسازد
تو را جامی که از شیر و عسل پُر کردهاش دهقان
مرا بر روی خرمن بُرده خرمنکوب میسازد
تو را گلدان رنگینی که با یک لمس میافتد
مرا ـ گرد سرت میچرخم و ـ جاروب میسازد
تو از من میگریزی باز هم تا مصر رؤیاها
مرا گرگی کنار خانه یعقوب میسازد
مرا سر میدهد تا دشت های آتش و آهن
و آخر در مصاف غمزهای مغلوب میسازد
خدا در کار و بارش حکمتی دارد که پی در پی
یکی را شیشه میسازد، یکی را چوب میسازد
#محمدکاظم_کاظمی
در کار خود، من و تو ز او بی وفاتریم
با من ز بی وفایی دنیا، سخن مگو
#حسین_منزوی
یک هفته طی شد همچنان در اضطرابیم
دنیا ز داغت شد جهنم در عذابیم
عمری نخوابیدی که ما آسوده باشیم
حاشا پس از تو لحظه ای راحت بخوابیم
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی_زائر
۱۴۰۳/۳/۶
هدایت شده از اشعار "عاصی"
نباشم لایق شهد شهادت
ندارم من چنین رزق سعادت
ز اعمالم که من شرمنده هستم
کِشم هر دم ز افکارم خجالت
نه اخلاصی نه چشم و گوش پاکی
نباشم اهل دل اهل عبادت
همیشه ذکر لبهای من این است
چرا از ربّ نکردم من اطاعت؟!
ولی ای خالق خوبم به عمرم
ز عاصی کرده ای هر دم حمایت
بُود فضل تو یاربّ بیش از اینها
به ما هم کن شهادت را عنایت
که ریزد خون ما در راه دینت
شود این جان به قربان ولایت
"عاصی"
😭😭😭
پشت این عقربهها حسرت دیدارت بود
ور نه هر ثانیه یک سال! چه معنا دارد؟!
#آرش_شریعتی
انگار قراراست که دربند بمیرم
درپنجه ی صیاد به ترفند بمیرم
انگار قراراست که درخلوت این شب
از سوز دل و زخم کمربند بمیرم
انگار کسی مونس تنهایی من نیست
بایـد زغـم خویـش فرهمنـد بمیرم
عمریست که من ازتب عشقت نگرانم
ترسم که در این آتشِ پیوند بمیرم
در آینـه ای کـاش تورا باز ببینـم
حیف است که درحسرت لبخند بمیرم
باید که شبی پاک کنم نیت دل را
سخت است که باخشم خداوند بمیرم
درخواب که بردند مرا سوی گلستان
درحسرت آن بویِ خوشایند بمیرم
ای کاش که ققنوس شوم با دل عاشق
درآتـش و در اوج دماونـد بمیرم
خواهم زتو ای مرگ، که این کهنه رفیقان
وقتی که به دیدار من آینـد بمیرم
#مرتضی_محمدخانی
روز میلاد حضرت خورشید
یک خبر بین عاشقان پیچید
خبری بهت آور و غمبار
که رسید و ز سینه برد قرار
خبری ناگوار و دردآور
خبری که نمی شود باور
خبری تلخ و سرد و سنگین بود
خبری که عجیب بود این بود
تا خدا پر کشید ابراهیم
به شهادت رسید ابراهیم
او که همواره مرد میدان بود
پیرو اهل بیت و قرآن بود
او که خود عالمی مجاهد بود
اهل پرهیز بود و زاهد بود
او که همواره یار رهبر بود
دل او بی قرار رهبر بود
اهل ایثار بود و خادم بود
یار دیرین حاج قاسم بود
خادمی اهل درد بود آری
مرد رزم و نبرد بود آری
جان به قربان لطف و ایثارش
غیر خدمت نبود در کارش
اهل تقوا و اهل ایمان بود
یاور و یار مستمندان بود
دشمن هر فساد بود این مرد
در عدالت نماد بود این مرد
بود در زمره شقایق ها
دشمنی کرد با منافق ها
اهل دین بود و بندگی می کرد
او شهیدانه زندگی می کرد
حضرت ثامن الحجج یارش
رفت سید خدا نگهدارش
مرد نستوه تا خدا پر زد
از دل کوه تا خدا پر زد
کوه شد قتلگاه ابراهیم
اینک این ما و راه ابراهیم
اینک این ما و فیض جاویدان
راه پر نور عترت و قرآن
اینک این ما و پرچم اسلام
راه این انقلاب و راه امام
ما که دلبسته شهیدانیم
پیرو مکتب جمارانیم
در مسیر حمایت از قرآن
با شهیدان شدیم هم پیمان
حامی انقلاب ایرانیم
پیرو اهل بیت و قرآنیم
#مهدی_شریفی
#رئیسی
#شهید_جمهور
#رئیسی_عزیز
نسیم خوش خبر! از نور چشم من چه خبر؟
همیشه در سفر! از بوی پیرهن چه خبر؟
تو پیکی و همه پیغام عاشقان داری
از آن پری، گل قاصد! برای من چه خبر؟
به رغم خسرو از آن شهسوار شیرین کار
برای تیشه زن خسته - کوهکن- چه خبر؟
پرندگان پر و بالتان نبسته هنوز!
از آن سوی قفس، از باغ ، از چمن چه خبر؟
به گوشه ی افق آویخت چشم منتظرم
که از سهیل چه پیغام و از یمن چه خبر؟
نشسته در رهت ای صبح، چشمِ شب زده ام
طلایه دار ! زخورشید شب شکن چه خبر؟
بشارتی به من از از کاروان بیار ای عشق
همیشه رفتن و رفتن ز آمدن چه خبر؟
#حسین_منزوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گل کرده به سینه آه، همراهی نیست
جز درگه پاک تو، که درگاهی نیست
تنها نفست به دردها، کارگر است
جز تو، خبر از هیچ دلآگاهی نیست
#مشهدی_زاده
هر بار شعر نابی اگر بر دلی نشست
باید دعا کنیم که "بیچاره شاعرش"
#محمد_مهدی_درویش_زاده
هیچکس جای مرا دیگر نمیداند کجاست
آنقدر در عشق تو غرقم که پیدا نیستم
#معینکرمانشاهی
شیعه خودش را دست اهریمن نخواهد داد
این مملکت را در کف دشمن نخواهد داد
شیعه هزاران بار در تاریخ افتاده ست
اما به ذلت تن نداده، تن نخواهد داد
#علی_ناصری
لشکر چشمت همه دار و ندارم را گرفت
گرچه قبلا گفته بودی فکر غارت نیستم!
#محمد_شیخی
عمر من صرف شد از عشق نفهمیدم هیچ
کاش می شد که تو دستور زبانم باشی..
#فرامرز_عرب_عامری
میان صحنهٔ عشق از همیشه تنهاتر
که عاشقانه شدم از همیشه رسواتر
غلط نبوده اگر فاش شد دمی رازی
منی که مست وصال از همیشه شیداتر
دلی شکسته ولی سر سلامت جانان
که این عقیده شده از همیشه پیداتر
نشان وعدهٔ حق در وجودمان این است
مجاهدانه بیا از همیشه پویاتر
سکوتمان نبود مصلحت، خدا خواهد
صدایمان برسد از همیشه گویاتر
#هدی_هاشمخانلو
به خطّ گریه برایت نوشتهام خوبم
بپرس حال مرا از صدای مرطوبم
هنوز مثل همان وقت سربهزیرم و سخت
هنوز صاحب آن چشمهای محجوبم
نگاه دختر زیباییام که غمگین است
سکوت دفتر پروانههای مصلوبم
دلم گرفته از این روزهای بیخبری
اگر به جعبهٔ اخبار مشت میکوبم
برای دیدن من با لباس گرم بیا
هوای خانهٔ من برفی است محبوبم!
#اعظم_سعادتمند
از 📙 «باران پس از برف»
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
بعد از آن رفتارهای سرد و تلخ دیشبت
طاقت قهرت ندارم، صبح زیبایت بهخیر
━━━━💠🌸💠━━━━
#بهنام_کلهری
دو تا قُل زد سماور جوش آمد
صدایِ قوریِ مدهوش آمد
هم اینکه بوسه زد بر ماه، خورشید
سحر با سینیِ دمنوش آمد
#صفيهقومنجانی
در دلمواشده صد پنجره، دیدن داری
سیب سرخی که تمنای رسیدن داری
#طاهره_ابراهیمی
کدام شعرت را در یک صبح بارانی نوشتهای؟
بعد از آنکه انگشتان خیسِ ابر
آنقدر به شیشهی پنجره زد
تا بیدارت کرد،
همان را در گوش من زمزمه کند!
#لیلا_کردبچه