عشق اَبزار نیست!
هردلی را به دلی پیچ ڪند
اِبراز است تا دلی را
به تمناے نگاهی بسپارد ...
#لیلا_مقربی
هرکس دلش به زلف کسی میخورد گِره
ما هم اسیر موی جوادالائمه ایم
#قاسم_نعمتی
#یا_جوادالائمه_ادرکنی
🖇🌱
رو به قبله، چادر رنگی به سر، در ذکر یارب یاربی...
جان من وقت قنوتت نام من هم میبری؟
سنگ شکاف میکند در هوس لقای تو
جان پر و بال میزند در طرب هوای تو
آتش آب میشود عقل خراب میشود
دشمن خواب میشود دیده من برای تو
جامه صبر میدرد عقل ز خویش میرود
مردم و سنگ میخورد عشق چو اژدهای تو
بند مکن رونده را گریه مکن تو خنده را
جور مکن که بنده را نیست کسی به جای تو
آب تو چون به جو رود کی سخنم نکو رود
گاه دمم فرودرد از سبب حیای تو
چیست غذای عشق تو این جگر کباب تو
چیست دلِ خرابِ من کارگه وفای تو
خابیه جوش میکند کیست که نوش میکند
چنگ خروش میکند در صفت و ثنای تو
عشق درآمد از درم دست نهاد بر سرم
دید مرا که بیتوام گفت مرا که وای تو
دیدم صعب منزلی درهم و سخت مشکلی
رفتم و ماندهام دلی کشته به دست و پای تو
مثلا ما که نداریم دمی خواب و خوراک
به نگاهش شده ام مثل درختی بَر خاک
تو امیری که اسیرم به وزیری نرسم
همه عمرم پیِ شعری که شود مصرع پاک
گله دارم که تو گفتی نبری نام مرا
به تمسخر رژه رفتی دل ماهم زده چاک
#بداهه
#سید_طباطبایی
اصلا عاشقی یعنی همین بیت صائب جان تبریزی
از تماشای تو چون خلق نیارند ایمان؟
کافرست آن که تو را بیند و بی دین نشود
💔
قلـبِ عـاشق میتپد، تنهـا بـرای یک نفر
بـاید از عـالَـم بُـرید و مانـد، پای یک نفر
گاه از آیینـه هـم، باید فـراری بـود و دید
عکسِ خود را بینِ قابِ چشمهای یک نفر
مثلِ کوهِ برف، در بهمن نباید سُست بـود
دل فقط باید بـریـزد بـا صدای یک نفر
آرزوهـای محـالِ دیگـران بـایـد شـد و
مستـجابِ ربّنــاهـای دعــای یک نفـر
روی هر بـامی نباید رفت، از پـرواز گفت
بـال باید جـَلـد باشد؛ در هوای یک نفر
قصه اي ازجنس يك پرواز ميخواهد دلم
داستان كوچِ بي آغاز ميخواهد دلم
رفتن و رفتن بدون لحظه ای صبرو درنگ
پركشيدن، بالهای باز ميخواهد دلم
خوش به حال قاصدك، بی بال بالا ميرود
همچو او رقصيدنی بی ساز ميخواهد دلم
در حسرت یڪ جرعه ی لبهای توام
هم قافیه ی شعر و غزل های توام
عمريست ڪه در حسرت ديدار رُخت
مجنونِ دل افگارم و شيداى توام
جان داده ام از دورى رويت هيهات
محتاجِ دمِ گرمِ مسيحاى تو ام
امروز چو ديروز به غم شد سپرى
دلواپسِ محنت كش فرداى تو ام
هجران تو سخت است خدا ميداند
عمريست ڪه در وصل تمناى تو ام
اشك است كه از چشم ترم مى آيد
بر ما نظرى،خاك ڪف پاى تو ام
مهدى خداپرست
تا عشقِ تو، نیّتِ پیدا شدن نداشت
پیمانِ عشق، جرأتِ امضا شدن نداشت
بی چشمه ی وفا، به خدا آبگیرِ عشق
اُمّید و استطاعتِ دریا شدن نداشت
دیروز و حالِ من، به خیالاتِ خامِ خود
بی تو بدونِ شک، سرِ فردا شدن نداشت
ممنونم از تو بابت این عاشقانه چون
دیگر دلم، تحملِ تنها شدن نداشت
بیدار شدم پست دهم جسم تو خوابید
تا فکر و خیالم شده ای در تب و تابید
شاید که غزلهای مرا خوانده و دیدی
در خلقت هر بیت شما قطعهٔ نابید
#سید_طباطبایی
🌸
گفت میدانی کمالِ عشق چیست؟
گفتمش پیوند زهرا و علیست
#سالروز_ازدواج_آسمانی_مبارک
✍ #حیدر_محمدنژاد
🌸
و خدا خواست جهان غرق محبت بشود
شد علی جانِ جهان... فاطمه هم جانِ علی
#سالروز_ازدواج_آسمانی_مبارک
✍ #مهمان_خدا
درد دل میکنم و
شوق زیارت دارم
حرفِ ناگفته زیاد است هنوز آقاجان...
#سیدهاعظم_سیدیزاده
میتوانم که ببُرّم ز همه خلق، ولیک
از تو اے جانِ جهان من نفسے نتْوانم
#علاءالدولهی_سمنانی
یک بار دیگر برایمان "عشق" را معنا کنید ..
دلمان برایِ دیدنِ یک وفاداریِ اصیل
و طولانی تنگ شده ..!
#نرگس_صرافیان_طوفان
مست چشمانت شدم
در انتهای این غزل
و گرفتار دوچشمت
بوده ام من از ازل
اینچنین شیدایی و عاشق
کشی حقم نبود
پس چرا بازم اسیرت
گشته ام در این غزل
🌹
مےرسدقصہبہآنجاڪہ علے دلتنگاست
مےفروشدزرهیراڪہ رفیق جنگاست..
چه نیازے دگر این مرد بہ جوشن دارد
إن یکاد از نفس فاطمہ بر تن دارد...¡¡
🖇
بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست؟
خانه بر هم زدن این دل دیوانه ز چیست؟
گر نه آشفتگی این دل مسکین طلبی
الفت زلف پریشان تو با شانه ز چیست؟
هرکسی از لب لعلت سخنی میگوید
چون ندیده ست کسی اینهمه افسانه ز چیست؟
حالت سوخته را سوخته دل داند و بس
شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست
دوش در میکده حسرت زده میگردیدم
پیر پرسید که این گریه ی مستانه ز چیست؟
گفتم: از هست در این خانه کسی روی نمای
ور کسی نیست بنا کردن این خانه ز چیست؟
گفت: جامی ز می ناب به "توحید" بده
تا بداند که نهان ماندن جانانه ز چیست
بت پرستم نکن اینگونه به سیمای خودت
قبله را کج نکنی بر رخ زیبای خودت
سجده گاهم تویی و قبله ی سیار منی
جهت قبله نما ، چهره ی دیبای خودت
مثل انجیلی و توراتی و وحی آمده ای
شده ای مذهب من با دم گیرای خودت
ساحری یا که فرستاده ای از سمت خدا
می کنی معجزه با دست مسیحای خودت
مریمی، روح خدا در نفست مشهود است
می کشانی تو مرا سمت کلیسای خودت
گر بگویم تو خدا هستی و من بنده ی تو
عین کفراست و شدم کافر و شیدای خودت
کافرم یا که مسلمان ، به تو ایمان دارم
آیه نازل نکن از چشم فریبای خودت
چشمم از شیوه چشمان تو حیران مانده
تو چه داری وسط دیده ی بینای خودت
لب ز لب وا بکنی از نفست می میرم
کرده ای واله مرا با لب شیوای خودت
عاشقت هستم و گفتم به تو اما گفتی ...
خواهشا دل بکن ازخواهش بیجای خودت