#امیرالمومنین_ع_مدح
علی جان پیمبر بود و جانان پیمبرها
علی آقای سلمان بود و مولای ابوذرها
بچرخاند خدا خورشید را دور سر ماهش
به قربان رجب اردیبهشت و مهر و آذر ها
علی نور خدا روی زمین بود و نمی باشد
تفاوت بین اصغرها و اکبر ها و حیدر ها
اگر پرده نمی انداخت بر ذاتش خداوندش
گمانم فاش میخواندند ربش روی منبر ها
ندارد احتیاجی بر من و امثال من وقتی
کنیز و خادمش هستند اسما ها و قنبر ها
علی در بدو دنیا آمدن کعبه قرق کرده
برایش کار دشواری نبوده فتح خیبر ها
شاعر: #علیرضا_وفایی_خیال
#امام_باقر_ع_شهادت
ز خاطرات و مرورش هنوز بیزارم
به یُمن گریه ی شب تا به صبح بیدارم
به آب مینگرم روضه میشود تکرار
به یاد العطش روزهای دشوارم
هنوز لحظه ی گودال خاطرم مانده
هنوز فکر حسینم ، هنوز می بارم
هنوز قابل لمس است جای دست سنان
به تازیانه ی خود داده بسکه آزارم
تمام کودکی ام با رقیه یکجا سوخت
هنوز هم که هنوز است من عزادارم
اگر که زنده ام امروز ، جان خود را من
به عمه جان کتک خورده ام بدهکارم
نرفته از نظرم عمه ام زمین میخورد
نرفته از نظرم گریه های بسیارم
هجوم و غارت و پای برهنه و صحرا
من این سیاهه ی غم را چگونه بشمارم
تنم میانه ی بازار برده ها لرزید
بلا کشیده ی شام سیاه بازارم
شاعر: #علیرضا_وفایی_خیال
مابین ذکر جانم آقا ، جانم آقا
مانند مادر مرده ها گریانم آقا
دنیا بدون تو به درد من نمیخورد
از ابتدای زندگی می دانم آقا
تبعیدی کرب و بلا کردند ما را
در انفرادیِ همین زندانم آقا
مجبورْ ما را آفریدند از همان دم
یک چند روزی لاجرم مهمانم آقا
گفتی : عَلَی الدُنیا و دنیا ریخت بر هم
دنیا سر من ریخت و ویرانم آقا
از ابتدا آقای عالم بوده ای تو
از ابتدا هم دست بر دامانم آقا
تو تشنه بودی اسب دشمن آب خورده
از این همه مظلومیت حیرانم آقا
چوب از عبیدالله خوردی ، من بمیرم
قربان دندان شما دندانم آقا
شاعر: #علیرضا_وفایی_خیال
#حضرت_معصومه_س_ورود_به_شهر_قم
اقبال عجم بود، قدم رنجه نمودید
یک فاطمه هم قسمت ایران شده باشد
شاعر: #علیرضا_وفایی_خیال
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
خرمای نخلستان من ، خرمای ختمت شد
همسایهها خوردند و خندیدند و رفتند...
#علیرضا_وفایی_خیال
•┈┈••✾••┈┈•