eitaa logo
شهید مدافع حرم آل الله روح الله طالبی اقدم
439 دنبال‌کننده
40.3هزار عکس
6.6هزار ویدیو
10 فایل
شهید روح الله طالبی اقدم ظهر تاسوعای سال ۱۳۹۴ در دفاع از حرم اهل بیت در سوریه به شهادت رسید. ارتباط با ادمن: @abo_ammar
مشاهده در ایتا
دانلود
؛ ⁉️متن شایعه:👇👇 آیا شبنم دخترِ بدون حجاب مستندِ انقلاب جنسی، نوهٔ آیت‌الله مکارم شیرازی است؟ آیا محمد دلاوری مجری سیما، با شبنم نوه آیت‌الله مکارم شیرازی مصاحبه کرد؟ پاسخ: 👇👇 🔸چندی قبل کلیپی در فضای مجازی منتشر شد که دقایق تقطیع شدهٔ مستندِ "انقلاب جنسی" ساختهٔ محمد دلاوری مجری سابق برنامه‌های خبری بیست و سی، صرفاً جهت اطلاع و… را نشان می‌دهد. 🔸در این کلیپ دلاوری درحال مصاحبه و صحبت با زنی به نام «شبنم» است. شبنم از حجاب اجباری و برخورد انتظامی با بدحجابان در ایران انتقاد می‌کند و در جایی مدعی می‌شود که نوه یک آیت‌الله است! 🔸بعداز این صحبت‌ها برخی در فضای مجازی تلاش کردند تا شبنم را نوهٔ آیت‌الله مکارم شیرازی قلمداد کنند! در همین خصوص دفتر آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی از مراجع تقلید در اطلاعیه‌ای، انتساب ادعا‌های مطرح شده به وی در فیلمی با نام حجاب را تکذیب کرد. 🔸دفتر آیت‌الله مکارم شیرازی روز شنبه در اطلاعیه‌ای تاکید کرده: متاسفانه بعضی دروغ جدیدی جعل کرده و در فیلمی با نام حجاب، فردی را که هیچ گونه نسبت خانوادگی و حتی آشنایی با حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی و اطرافیان ایشان ندارد را به ایشان منتسب نموده‌اند. اطلاعیه ادامه یافته است: بدین وسیله این مطلب را قویاً تکذیب نموده و از مسئولین و تهیه کنندگان این فیلم می‌خواهیم نسبت به تکذیب و برخورد با عاملان و منتشر کنندگان این شایعه اقدام نمایند. 🔸در این اطلاعیه تاکید شده است: بدیهی است این دفتر از طریق مراجع قانونی موضوع را پیگیری خواهد نمود. کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https:/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
؛ ⁉️ شایعه؛ اعتراض مردم جزیره قشم به فروش سواحل به چینپاسخ:👇👇 1⃣ اعتراضات مربوط به واگذاری بخشی از ساحل قشم به یک شرکت شیلات ایرانی است و ربطی به چین ندارد. 2⃣ کرمی شاه‌ملکی، سرپرست مدیریت شهرسازی و معماری منطقه آزاد قشم، در این رابطه گفت: این واگذاری در محدوده ۲,۵ کیلومتری شهر سوزا قرار گرفته که به شرکت عظیم ساحل قشم مربوط بوده و یک شرکت بومی است. وی گفت: در این واگذاری که بین شهر سوزا و روستا مِسن انجام شده، فاصله ۶۰متر حریم دریا رعایت شده و تجاوزی به دریا و ساحل صورت نگرفته و هیچ محدودیتی برای دسترسی به ساحل ایجاد نخواهد کرد. کرمی افزود: پروژه شیلاتی ماهی در قفس که با سرمایه‌گذاری بومیان جزیره در ۲.۵ هکتار مساحت سواحل سوزا اجرا می‌شود، تمام مسائل قانونی حریم سواحل را رعایت کرده ‌و این منطقه در استان هرمزگان بهترین محل برای اجرای سایت پشتیبانی پرورش ماهی در قفس است. https://plink.ir/kZpgr https://plink.ir/tisZN 3⃣ همانطور که از آرم روی کلیپ مشخص هست این کلیپ توسط سلطنت‌طلبان ویرایش و تقطیع شده و از آنجایی که مدت‌هاست شایعه فروش کیش به چین را بدون هیچ سندی منتشر می‌کنند! کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
. 🔴 | قرارداد همکاری ۲۵ سالهٔ ایران و چین 🔸هیئت دولت هفته گذشته پیش‌نویس نهایی قرارداد ۲۵ ساله همکاری ایران و چین را به تصویب رساند. وزرای خارجهٔ دو کشور، پس از برجام در ۱۳۹۵ در خصوص طرح اولیه به توافق رسیده بودند و مذاکرات مقدماتی در خصوص جزئیات آن از سفر هیئتی دیپلماتیک به سرپرستی وزیر خارجه در تابستان ۱۳۹۷ به پکن آغاز شد و با مذاکرات درباره نقشه راه این قرارداد در تابستان ۱۳۹۸ ادامه یافت. 🔸رئیس اتاق مشترک ایران و چین با اشاره به اینکه هنوز قراردادی بین دو کشور منعقد نشده، دو حوزه سرمایه‌گذاری چین در ایران را صنایع نفت‌وگاز و زیرساخت‌های حمل‌ونقل عنوان کرده و از همکاری‌های مشترک دانشگاهی در زمینه صدور فناوری و همکاری امنیتی و دیپلماتیک در خصوص مبارزه با تروریسم نیز سخن گفته است. 🔸با وجود اینکه طرح قرارداد حداقل ۳ سال پیش آماده شده بود، ولی به نظر می‌رسد دولت با امیدواری به گشایش در روابط دوجانبه با غرب پس از برجام ارادهٔ جدی بر پیگیری آن نداشت ولی خروج آمریکا از برجام، خدشه جدی بر تصورات پیشین وارد کرد. 🔸همچنین به نظر می‌رسد چین نیز با بهره‌مندی از تجربه کاهش همکاری‌ها پس از برجام قصد دارد با انعقاد یک قرارداد بلندمدت، حتی با فرض احیای برجام و گشایش دوباره در روابط تجاری ایران و اروپا، سهم خود از تبادلات اقتصادی ایران را تضمین کند. 🔸ایران با عزم بر اجرای این توافق بلندمدت در شرایط کنونی ضمن افزایش اعتماد متقابل با چین، این پیام را به اروپا ارسال می‌کند که حتی با فرض حل‌وفصل اختلافات کنونی در چارچوب برجام و گسترش تبادلات دیپلماتیک با غرب، ایران راهبرد «نگاه به شرق» را دنبال کرده و چین یک هم‌پیمان مهم برای ایران محسوب می‌شود. 🔸تلاش برای کسب فناوری‌های مهم چین در حوزه نفت‌وگاز و حمل‌ونقل و هم‌چنین تأسیس کارخانجات کالاهای چینی در ایران نقش مثبتی در منافع دوجانبه اقتصادی خواهد داشت. از منظر سیاسی نیز می‌تواند به تقویت ائتلاف ضدغربی در منطقه به نفع ایران منجر شود. کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ امروز با اخراج یک مفسد از خانه‌ی ملت، روح امام شاد شد... ⏪ فرازی از وصیتنامه امام خمینی(ره): ♦️از نمایندگان مجلس شورای اسلامی در این عصر و عصرهای آینده می‌خواهم که اگر خدای نخواسته عناصر منحرفی با دسیسه و بازی سیاسی وکالت خود را به مردم تحمیل نمودند، مجلس اعتبارنامه آنان را رد کنند و نگذارند حتی یک عنصر خرابکار وابسته به مجلس راه یابد. کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
⭕️ شفافیت آراء نمایندگان به اعتبارنامه تاجگردون ۱. مرتضی آقاتهرانی (مخالف) ۲. اقبال شاکری (مخالف) ۳. جواد کریمی قدوسی (مخالف) ۴. مهدی طغیانی (مخالف) کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
⭕️ شفافیت آراء نمایندگان به اعتبارنامه تاجگردون ۵. جلال رشیدی کوچی (مخالف) ۶. روح‌الله نجابت (مخالف) ۷. ابراهیم رضایی (مخالف) ۸. علیرضا نظری (مخالف) کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
⭕️ شفافیت آراء نمایندگان به اعتبارنامه تاجگردون ۹. علی خضریان (مخالف) ۱۰. امیرحسین بانکی (مخالف) ۱۱. مصطفی طاهری (مخالف) ۱۲. جواد نیک بین (مخالف) کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🎥 کودتای تسخیر تهران چطور خنثی شد؟ 📅 انتشار به مناسبت سالروز کودتای نوژه در سال ۵۸ کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
💗🌹 💗 آقا رسول الله (ص): ‌ 🌸 هرگاه يكى از شما خشمگين شد، اگر ايستاده است بنشيند و چنانچه او برطرف نشد، دراز بكشد. 🌸 ‌ الترغيب و الترهيب: 3/450/16📚 ‌ 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
‍ 🕌 در محضر امام روح الله (۱۱۳۴) برائت از تاریخ بی‌عدالتی 🔸 امام خمینی (ره): فرياد برائت ما فرياد مردم مسلمان آفريقا است، فرياد برادران و خواهران دينى ما كه به جرم سياه بودن، تازيانه ستمِ سيه‌روزان بى ‏فرهنگِ نژادپرست را مى‏خورند. فرياد برائت ما، فرياد برائت مردم لبنان و فلسطين و همه ملت‌ها و كشورهاى ديگرى است كه ابرقدرت‌هاى شرق و غرب، خصوصاً آمريكا و اسرائيل به آنان چشم طمع دوخته‏ اند و سرمايه آنان را به غارت برده ‏اند و نوكران و سرسپردگان خود را به آنان تحميل نموده‏ اند و از فواصل هزاران كيلومتر راه به سرزمين‌هاى آنان چنگ انداخته و مرزهاى آبى و خاكى كشورشان را ‌اشغال كرده ‏اند. صحیفه امام؛ ج20؛ ص317 | پیام برائت از مشرکان؛ 6 مرداد 1366 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📃 ‏رهبر معظم انقلاب در : 🎧 عزت ملی، روابط خارجی و مرز بندی با دشمن شاخه هایی از اصل عزت حکمت و مصلحت در روابط بین المللی هستند 🔺تحرک جدید نهضت بیداری اسلامی 🔺شکست سیاست های آمریکا در منطقه 🔺گسترش حضور سیاسی جمهوری اسلامی در غرب آسیا از مظاهر عزت جمهوری اسلامی که با شجاعت مدیران جهادی به دست آمد 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
آخرين بار ڪ عمران بہ جبهه رفت بعد از دوازده روز تلفن ڪرد و گفت: مادر ديگر به مسجد نرو و قرآن به سر مگير ڪه اينجا حمله تمام شده و ما بیكاريم. چون هر دفعه ڪه عمران به جبهه‌ می‌رفت، من قرآن به سر می‌گرفتم تا سالم از عمليات برگــردد، عمران هم اعتراض می‌ڪــرد ڪه اين ڪــار من باعث می‌شود ڪه شهيد نشود، با اين جمله عمران مطمئن شدم که عمليات نيست در حالى ڪه او اين‏گونہ گفته بود تا شهيد بشود. 🌷شهید عمران همرنگ🌷 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸 🌹 یازهرا 🌹
✍️ 💠 اشکم تمام نمی‌شد و با نفس‌هایی که از گریه بند آمده بود، ناله زدم :«سعد شش ماه تو خونه زندانیم کرده بود! امشب گفت می‌خواد بره ، هرچی التماسش کردم بذاره برگردم ، قبول نکرد! منو گذاشت پیش ابوجعده و خودش رفت ترکیه!» حرفم به آخر نرسیده، انگار دوباره سعد در قلبش نشست که بی‌اختیار فریاد کشید :«شما رو داد دست این مرتیکه؟» و سد شکسته بود که پاسخ اشک‌هایم را با داد و بیداد می‌داد :«این با چندتا قاچاقچی اسلحه از مرز وارد شده! الان چند ماهه هر غلطی دلش میخواد میکنه و رو کرده انبار باروت!» 💠 نجاست نگاه نحس ابوجعده مقابل چشمانم بود و خجالت می‌کشیدم به این مرد بگویم برایم چه خوابی دیده بود که از چشمانم به جای اشک، می‌بارید و مصطفی ندیده از اشک‌هایم فهمیده بود امشب در خانه آن نانجیب چه دیده‌ام که گلویش را با تیغ بریدند و صدایش زخمی شد :«اون مجبورتون کرد امشب بیاید ؟» با کف هر دو دستم جای پای اشک را از صورتم پاک کردم، دیگر توانی به تنم نمانده بود تا کلامی بگویم و تنها با نگاهم التماسش می‌کردم که تمنای دلم را شنید و امانم داد :«دیگه نترس خواهرم! از همین لحظه تا هر وقت بخواید رو چشم ما جا دارید!» 💠 کلامش عین عسل کام تلخم را شیرین کرد؛ شش ماه پیش سعد از دست او فرار کرده و با پای خودش به داریا آمده بود و حالا باورم نمی‌شد او هم اهل داریا باشد تا لحظه‌ای که در منزل زیبا و دلبازشان وارد شدم. دور تا دور حیاط گلکاری شده و با چند پله کوتاه به ایوان خانه متصل می‌شد. هنوز طراوت آب به تن گلدان‌ها مانده و عطر شب‌بوها در هوا می‌رقصید که مصطفی با اشاره دست تعارفم کرد و صدا رساند :«مامان مهمون داریم!» 💠 تمام سطح حیاط و ایوان با لامپ‌های مهتابی روشن بود، از درون خانه بوی غذا می‌آمد و پس از چند لحظه زنی میانسال در چهارچوب در خانه پیدا شد و با دیدن من، خشکش زد. مصطفی قدمی جلو رفت و می‌خواست صحنه‌سازی کند که با خنده سوال کرد :«هنوز شام نخوردی مامان؟» زن چشمش به من مانده و من دوباره از نگاه این ترسیده بودم مبادا امشب قبولم نکند که چشمم به زیر افتاد و اشکم بی‌صدا چکید. با این سر و وضع از هم پاشیده، صورت زخمی و چشمی که از گریه رنگ خون شده بود، حرفی برای گفتن نمانده و مصطفی لرزش دلم را حس می‌کرد که با آرامش شروع کرد :«مامان این خانم هستن، امشب به حرم (علیهاالسلام) حمله کردن و ایشون صدمه دیدن، فعلاً مهمون ما هستن تا برگردن پیش خانواده‌شون!» 💠 جرأت نمی‌کردم سرم را بلند کنم، می‌ترسیدم رؤیای آرامشم در این خانه همینجا تمام شود و دوباره آواره این شهر شوم که باران گریه از روی صورتم تا زمین جاری شد. درد پهلو توانم را بریده و دیگر نمی‌توانستم سر پا بایستم که دستی چانه‌ام را گرفت و صورتم را بالا آورد. مصطفی کمی عقب‌تر پای ایوان ایستاده و ساکت سر به زیر انداخته بود تا مادرش برایم کند که نگاهش صورتم را نوازش کرد و با محبتی بی‌منت پرسید :«اهل کجایی دخترم؟» 💠 در برابر نگاه مهربانش زبانم بند آمد و دو سالی می‌شد مادرم را ندیده بودم که لبم لرزید و مصطفی دست دلم را گرفت :«ایشون از اومده!» نام ایران حیرت نگاه زن را بیشتر کرد و بی‌غیرتی سعد مصطفی را آتش زده بود که خاکستر خشم روی صدایش پاشید :«همسرشون اهل سوریه‌اس، ولی فعلاً پیش ما می‌مونن!» 💠 به‌قدری قاطعانه صحبت کرد که حرفی برای گفتن نماند و تنها یک آغوش کم داشتم که آن هم مادرش برایم سنگ تمام گذاشت. با هر دو دستش شانه‌هایم را در بر کشید و لباس خاکی و خیسم را طوری به خودش چسباند که از خجالت نفسم رفت. او بی‌دریغ نوازشم می‌کرد و من بین دستانش هنوز از ترس و گریه می‌لرزیدم که چند ساعت پیش سعد مرا در سیاهچال ابوجعده رها کرد، خیال می‌کردم به آخر دنیا رسیده و حالا در آرامش این مست محبت این زن شده بودم. 💠 به پشت شانه‌هایم دست می‌کشید و شبیه صدای مادرم زیر گوشم زمزمه کرد :«اسمت چیه دخترم؟» و دیگر دست خودم نبود که نذر در دلم شکست و زبانم پیش‌دستی کرد :«زینب!» از اعجاز امشب پس از سال‌ها نذر مادرم باورم شده و نیتی با (سلام‌الله‌علیها) داشتم که اگر از بند سعد رها شوم، زینب شوم و همینجا باید به وفا می‌کردم که در برابر چشمان مصطفی و آغوش پاک مادرش سراپا زینب شدم... ✍️نویسنده: کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
💐 ای طراوت همیشه دوست دارانت را دریاب ما آن بی دلانیم که دل خود را در افق های آبی ات می جوییم. . . 💖 و باد. شهدا بالاخص شهید مدافع حرم روح الله طالبی اقدم "" اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ الفَرَجَهُم 🍃اَلَّلـهُم َّعجِّل لِوَلیـِڪَ الفـَرَج 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
امیرالمؤمنین عليه السلام: سيرى ناپذيرى، خشم را زياد مى كند الشَّرَهُ يُكثِرُ الغَضَبَ غررالحكم حدیث800 📡 کانال_ رسمی شهید مدافع حرم آل الله_ روح الله_طالبی اقدم @shahidtalebi 🕊🌺
♦️امام خمینی (ره):شهادت امیرالمومنین علیه السلام و نیز حسین علیه السلام و حبس و شکنجه و تبعید و مسمومیت های ائمه علیه السلام همه در جهت مبارزات سیاسی شیعیان علیه ستمگری ها بوده است و در یک کلمه مبارزه و فعالیت های سیاسی بخش مهمی ازمسوولیت های مذهبی است. 📚صحیفه امام، جلد5، صفحه 188 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
💠 رهبر معظم انقلاب: امام زمان را فراموش نکنیم. مملکت ما، مملکت امام زمان است. انقلاب ما، انقلاب امام زمان است، زیرا انقلاب اسلام است. 🔺یاد ولیّ الله اعظم را در دل های خودتان داشته باشید. دعای«اللّهمَّ اِنّا نَرغَبُ اِلیکَ فی دَولهِ کَریمَ» را با همه دل و با نیاز کامل بخوانید. 🔺هم روحتان در انتظار مهدی باشد، هم نیروی جسمی تان در این راه حرکت بکند. هر قدمی که در راه استواری این انقلاب اسلامی برمیدارید، یک قدم به ظهور مهدی نزدیک تر می شوید. ۲۵۰_ساله، صفحه ۴۱۵ 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸🌺
🔸 شهیدی که برای اولین بار در حلب از پهپاد رونمایی کرد ... در منطقه حلب در یک عملیات برای اولین بار پهپادی را برای اجرای مأ‌موریت به همراه آورد تا قبل از آن فرماندهان با نوع مأموریت و کارآیی این پرنده آشنا نبودند . او مدتی مقاومت کرد تا موافقت فرماندهان را برای اجرای مأموریت پهپاد بگیرد . همان زمان که او تلاش می‌کرد که اجازه فرماندهان را بگیرد در منطقه دیگری در سوریه خواهان این مأموریت بودند اما او در حلب ایستاد تا فرماندهان را اقناع کند . متقاعدشان کرد و بعد دیدیم که چه برکاتی هم داشت . مأموریت این پرنده با تلاش‌های شبانه‌روزی آقا کمال که تا آن زمان ناشناخته بود شناخته شد و از آن به درستی استفاده شد. راوی : دوست شهید (آقای محمدی) ۱۳۹۳ 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
✍️ 💠 کنار حوض میان حیاط صورتم را شست، در آغوشش مرا تا اتاق کشاند و پرده را کشید تا راحت باشم و ظاهراً دختری در خانه نداشت که با عذر تقصیر خواست :«لباس زنونه خونه ما فقط لباسای خودمه، ببخشید اگه مثل خودت خوشگل نیس!» از کمد کنار اتاق روسری روشن و پیراهن سبز بلندی برایم آورد و به رویم خندید :«تا تو اینا رو بپوشی، شام رو می‌کشم!» و رفت و نمی‌دانست از پهلو هر حرکت چه دردی برایم دارد که با ناله زیر لب لباسم را عوض کردم و قدم به اتاق نشیمن گذاشتم. 💠 مصطفی پایین اتاق نشسته بود، از خستگی سرش را به دیوار تکیه داده و تا چشمش به من افتاد کمی خودش را جمع کرد و خواست حرفی بزند که مادرش صدایمان کرد :«بفرمایید!» شش ماه بود سعد غذای آماده از بیرون می‌خرید و عطر دستپخت او مثل رایحه دستان بود که دخترانه پای سفره نشستم و باز از گلوی خشکم یک لقمه پایین نمی‌رفت. 💠 مصطفی می‌دید دستانم هنوز برای گرفتن قاشق می‌لرزد و ندیده حس می‌کرد چه بلایی سرم آمده که کلافه با غذا بازی می‌کرد. احساس می‌کردم حرفی در دلش مانده که تا سفره جمع شد و مادرش به آشپزخانه رفت، از همان سمت اتاق آهسته صدایم کرد :«خواهرم!» 💠 نگاهم تا چشمانش رفت و او نمی‌خواست دیدن این چهره شکسته دوباره زخم را بشکافد که سر به زیر زمزمه کرد :«من نمی‌خوام شما رو کنم، شما تو این خونه آزادید!» و از نبض نفس‌هایش پیدا بود ترسی به تنش افتاده که صدایش بیشتر گرفت :«شاید اونا هنوز دنبالتون باشن، خواهش می‌کنم هر کاری داشتید یا هر جا خواستید برید، به من بگید!» از پژواک پریشانی‌اش ترسیدم، فهمیدم این کابووس هنوز تمام نشده و تمام تنم از درد و خستگی خمیازه می‌کشید که با در بستر خواب خزیدم و از طنین بیدار شدم. 💠 هنگامه رسیده و من دیگر زینب بودم که به عزم از جا بلند شدم. سال‌ها بود به سجده نرفته بودم، از خدا خجالت می‌کشیدم و می‌ترسیدم نمازم را نپذیرد که از شرم و وحشت سرنوشتم گلویم از گریه پُر شده و چشمانم بی‌دریغ می‌بارید. نمازم که تمام شد از پنجره اتاق دیدم مصطفی در تاریک و روشن هوا با متانت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت. در این خانه دلم می‌خواست دوباره بخوابم اما درد پهلو امانم را بریده و دیگر خوابم نمی‌برد که میان بستر از درد دست و پا می‌زدم. 💠 آفتاب بالا آمده و توان تکان خوردن نداشتم، از درد روی پهلویم کز کرده و بی‌اختیار گریه می‌کردم که دوباره در حیاط به هم خورد و پس از چند لحظه صدای مصطفی دلم را سمت خودش کشید :«مامان صداش کنید، باید باهاش حرف بزنم!» دستم به پهلو مانده و قلبم دوباره به تپش افتاده بود، چند ضربه به در اتاق خورد و صدای مادر مصطفی را شنیدم :«بیداری دخترم؟» شالم را با یک دست مرتب کردم و تا خواستم بلند شوم، در اتاق باز شد. 💠 خطوط صورتم همه از درد در هم رفته و از نگاهم ناله می‌بارید که زن بیچاره مات چشمان خیسم ماند و مصطفی تمام شده بود که جلو نیامد و دستپاچه صدا رساند :«می‌تونم بیام تو؟» پتو را روی پاهایم کشیدم و با صدای ضعیفم پاسخ دادم :«بفرمایید!» و او بلافاصله داخل اتاق شد. دل زن پیش من مانده و از اضطرار نگاه مصطفی می‌فهمید خبری شده که چند لحظه مکث کرد و سپس بی‌هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت. 💠 مصطفی مقابل در روی زمین نشست، انگشتانش را به هم فشار می‌داد و دل من در قفس سینه بال بال می‌زد که مستقیم نگاهم کرد و بی‌مقدمه پرسید :«شما شوهرتون رو دوست دارید؟» طوری نفس نفس می‌زد که قفسه سینه‌اش می‌لرزید و سوالش دلم را خالی کرده بود که به لکنت افتادم :«ازش خبری دارید؟» 💠 از خشکی چشمان و تلخی کلامش حس می‌کردم به گریه‌هایم کرده و او حواسش به حالم نبود که دوباره پاپیچم شد :«دوسش دارید؟» دیگر درد پهلو فراموشم شده و طوری با تندی سوال می‌کرد که خودم برای شدن پیش‌دستی کردم :«من امروز از اینجا میرم!» 💠 چشمانش درهم شکست و من دیگر نمی‌خواستم سعد شوم که با بغضی قسمش دادم :«تورو خدا دیگه منو برنگردونید پیش سعد! من همین الان از اینجا میرم!» یک دستم را کف زمین قرار دادم تا بتوانم برخیزم و فریاد مصطفی دلم را به زمین کوبید :«کجا می‌خواید برید؟» شیشه محبتی که از او در دلم ساخته بودم شکست و او از حرفم تمام وجودش در هم شکسته بود که دلم را به محکمه کشید :«من کی از رفتن حرف زدم؟»... ✍️نویسنده: کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
من از آن روز که‌ در بند توام آزادم... پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم... 🌷شهید الله_طالبی_ اقدم🌷 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🌷 امام محمد باقر (علیه السلام) : 💐 دنیا را چون ثروتی بدان که در عالم خواب یافته ای و چون بیدار شوی،خبری از آن نیست. 📚 الزهد ص۵۰ 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
‍ 🕌 در محضر امام روح الله (۱۱۳۵) 📅به مناسبت سالگرد کودتای نوژه| خدا رسوایشان ساخت 🔹 امام خمینی(ره): آنها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمی‌دادند، پشتیبان کسانی شدند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند و از سر در آوردند! خدا رسوایشان‌ ساخت. ۳ اسفند ۱۳۶۷ 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🌼کسی که آمریکا را به زانو در آورد ✍رهبر انقلاب: حاج قاسم سلیمانی به کمک ملّتهای منطقه یا با کمکهایی که به ملّتهای منطقه کرد، توانست همه‌ی نقشه‌های نامشروع آمریکا در منطقه‌ی غرب آسیا را خنثی کند. این آدم توانست در مقابل همه‌ی نقشه‌هایی که با پول، با تشکیلات تبلیغاتیِ وسیع آمریکایی، با توانایی‌های دیپلماسیِ آمریکایی، زورگویی‌هایی که آمریکایی‌ها روی سیاستمدارانِ دنیا بخصوص کشورهای ضعیف دارند، تهیّه شده بود قد علَم کند و این نقشه‌ها را در این منطقه‌ی غرب آسیا خنثی کند. ۱۳۹۸/۱۰/۱۸ 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
حاج‌حمید خیلی از اسراف بدش می‌آمد، یک بار که با هم به جبهه‌های جنوب رفته بودیم، وارد اردوگاهی شدیم که چراغ‌هایش روشن بود، حاج‌حمید به مسئول آنجا تذکر داد که روشن بودن چراغ‌ها آن هم در روز اسراف است، مسئول اردوگاه هم از تذکر حاج حمید استقبال و تشکر کرد. یک بار هم با هم به زیارتگاهی رفتیم که قبرها و آرامگاه‌های خانوادگی داشت، پنکه‌های سقفی یکی از آرامگاه‌ها، روشن مانده بود، وقت خروج از آنجا حاج حمید متوجه این موضوع شد، اما از آن آرامگاه دور بودیم، گفت: ای کاش میرفتیم و پنکه آنجا را خاموش می‌کردیم تا برق اسراف نشود، قبل از اینکه حاج حمید دست به کار بشود، دخترم هدی دوید و پنکه را خاموش کرد. 🌷شهید حاج‌حمید تقوی‌🌷 👇👇👇👇 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
✍️ 💠 نگاهش می‌درخشید و دیگر نمی‌خواست احساسش را پنهان کند که به میدان زد :«از دیشب یه لحظه نتونستم بخوابم، فقط می‌خوام ازتون مراقبت کنم، حالا بذارم برید؟» دلم لرزید و پای رفتنم دل او را بیشتر لرزانده بود که نفسش در سینه ماند و صدایش به سختی شنیده شد :«من فقط می‌خواستم بدونم چه احساسی به دارید، همین!» 💠 باورم نمی‌شد با اینهمه بخواهد به حریم من و سعد وارد شود که پیشانی‌ام از شرم نم زد و او بی‌توجه به رنجش چشمانم نجوا کرد :«می‌ترسیدم هنوز دوسش داشته باشید!» احساس ته‌نشین شده در صدایش تنم را لرزاند، در برابر چشمانی که گمان می‌کردم هوایی‌ام شده‌اند، شالم را جلوتر کشیدم تا صورتم کمتر پیدا باشد. 💠 انگار دیگر در این خانه هم امنیتی نبود و باید فرار می‌کردم که با خبرش خانه خیالم را به هم ریخت :«صبح موقع نماز سیدحسن باهام تماس گرفت. گفت دیشب بچه‌ها خروجی به سمت حمص یه جنازه پیدا کردن.» با هر کلمه نفسش بیشتر در سینه فرو می‌رفت و من سخت‌تر صدایش را می‌شنیدم که دیگر زبانش به سختی تکان می‌خورد :«من رفتم دیدمش، اما مطمئن نیستم!» 💠 گیج نگاهش مانده و نمی‌فهمیدم چه می‌گوید که موبایلش را از جیب پیراهن سفیدش بیرون کشید، رنگ از صورتش پرید و مقابل چشمانم به نفس نفس افتاد :«باید هویتش تأیید بشه. اگه حس می‌کردم هنوز دوسش دارید، دیگه نمی‌تونستم این عکس رو نشون‌تون بدم!» همچنان مردد بود و حریف دلش نمی‌شد که پس از چند لحظه موبایل را مقابلم گرفت و لحنش هم مثل دستانش لرزید :«خودشه؟» 💠 چشمانم سیاهی می‌رفت و در همین سیاهی جسدی را دیدم که روی زمین رها شده بود، قسمتی از گلویش پاره و خون از زیر چانه تا روی لباسش را پوشانده بود. سعد بود، با همان موهای مشکی ژل زده و چشمان روشنش که خیره به نقطه‌ای ناپیدا مانده بود و قلبم را از تپش انداخت. تمام بدنم رعشه گرفته و از سفیدی صورتم پیدا بود جریان در رگ‌هایم بند آمده که مصطفی دلواپس حالم مادرش را صدا زد تا به فریادم برسد. 💠 عشق قدیمی و وحشی‌ام را سر بریده و برای همیشه از شرّش خلاص شده بودم که لب‌هایم می‌خندید و از چشمان وحشتزده‌ام اشک می‌پاشید. مادرش برایم آب آورده و از لب‌های لرزانم قطره‌ای آب رد نمی‌شد که خاطرات تلخ و شیرین سعد به جانم افتاده و بین برزخی از و بیزاری پَرپَر می‌زدم. 💠 در آغوش مادرش تمام تنم از ترس می‌لرزید و بسمه یادم آمده بود که با بی‌تابی ضجه زدم :«دیشب تو بهم گفت همین امشب شوهرت رو سر می‌بره و عقدت می‌کنه!» و نه به هوای سعد که از وحشت ابوجعده دندان‌هایم از ترس به هم می‌خورد و مصطفی مضطرب پرسید :«کی بهتون اینو گفت؟» سرشانه پیراهن آبی مادرش از اشک‌هایم خیس شده و میان گریه معصومانه دادم :«دیشب من نمی‌خواستم بیام حرم، بسمه تهدیدم کرد اگه نرم ابوجعده سعد رو می‌کشه و میاد سراغم!» 💠 هنوز کلامم به آخر نرسیده، خون در صورتش پاشید و از این تهدید بی‌شرمانه از چشمانم شرم کرد که نگاهش به زمین افتاد و می‌دیدم با داغیِ نگاهش زمین را آتش می‌زند. مادرش سر و صورتم را نوازش می‌کرد تا کمتر بلرزم و مصطفی آیه را خوانده بود که به چشمانم خیره ماند و خبر داد :«بچه‌ها دیشب ساعت ۱۱ پیداش کردن، همون ساعتی که شما هنوز تو بودید! یعنی اون کار خودش رو کرده بود، چه شما حرم می‌رفتید چه نمی‌رفتید دستور کشتن همسرتون رو داده بود و ...» و دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد که سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد و گونه‌هایش از گل انداخت. 💠 از تصور بلایی که دیشب می‌شد به سرم بیاید و به حرمت حرم (سلام‌الله‌علیها) خدا نجاتم داده بود، قلبم به قفسه سینه می‌کوبید و دل مصطفی هم برای محافظت از این به لرزه افتاده بود که با لحن گرمش التماسم می‌کرد :«خواهرم! قسم‌تون میدم از این خونه بیرون نرید! الان اون حرومزاده زخمیه، تا زهرش رو نپاشه آروم نمی‌گیره!» شدت گریه نفسم را بریده بود و مادرش می‌خواست کمکم کند تا دراز بکشم که پهلویم در هم رفت و دیگر از درد جیغ زدم. مصطفی حیرت‌زده نگاهم می‌کرد و تنها خودم می‌دانستم بسمه با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده که با همه جدایی چندساله‌ام از هیئت، دلم تا در و دیوار پر کشید. 💠 میان بستر از درد به خودم می‌پیچیدم و پس از سال‌ها (علیهاالسلام) را صدا می‌زدم تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دنده‌ای از پهلویم ترک خورده است. نمی‌خواست از خانه خارج شوم و حضورم در این بیمارستان کارش را سخت‌تر کرده بود که مقابل در اتاق رژه می‌رفت مبادا کسی نزدیکم شود... ✍️نویسنده: کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸