🔺امام خمینی(ره): مذهب تشیع، مذهب شهادت است. از اول با #شهادت تحقق پیدا کرده است، و با شهادت ادامه پیدا کرده است. و امیدوارم که ادامهاش تا آخر ابد باشد. هیچ انسانی در این جا جاودان نیست. همه باید منتقل بشویم از این راه به مقصد. بهتر که با شهادت در راه #اسلام و خدا، انسان منتقل بشود. ۲دی۱۳۵۸
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
اگر بیتوجّهی به شعارهای انقلاب و غفلت از جریان انقلابی در برهههایی از تاریخ چهلساله نمیبود -که متأسّفانه بود و خسارتبار هم بود- بیشک دستاوردهای انقلاب از این بسی بیشتر و کشور در مسیر رسیدن به آرمانهای بزرگ بسی جلوتر بود و بسیاری از مشکلات کنونی وجود نمیداشت.
#گام_دوم_انقلاب
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane 🕊🌺
دیدار یار
🌷یک بار با احمدآقا و بچه های مسجد رفتیم قم و جمکران.
در مسجد جمکران پس از نماز به سمت اتوبوس برگشتیم. ایشان هم مثل ما عادی برگشت.
راننده گفت:اگر میخواهید سوهان بخرید یا جایی برید یک ساعت وقت دارید.
ما هم راه افتادیم سمت مغازه ها.
دیدم احمدآقا از سمت پشت مسجد به سمت بیابان شروع به حرکت کرد!
با دوستم دنبالش راه افتادیم.
آهسته اورا تعقیب کردیم.
یک دفعه احمدآقا برگشت و گفت:چرا دنبال من می آیید!؟
جا خوردیم.
گفتم:شما پشت سرت را میبینی؟
احمد آقا گفت:کار خوبی نکردید.برگردید.
گفتیم نمیشه ما رفیقیم. هرجا بری ما هم میاییم. در ثانی اینجا تاریک و خطرناکه، یک وقت کسی،حیوانی، چیزی به شما حمله میکنه...
گفت:خواهش می کنم برگردید.
ماهم گفتیم:نه،تا نگی کجا میری ما برنمیگردیم!
دوباره اصرار کرد و ما هم جواب قبلی....
🌷سرش را انداخت پایین. بعد گفت:طاقتش رو دارید؟
میتونید با من بیایید!؟
ما هم که از همه ی احوالات احمداقا بی خبر بودیم گفتیم:طاقت چی رو،مگه کجا میخوای بری؟!
نفسی کشید و گفت:
دارم میرم دست بوسی مولا.
باور کنید تا این حرف را زد زانوهای ما شل شد. ترسیده بودیم.من بدنم میلرزید.
احمد این را گفت و برگشت و به راهش ادامه داد.همین طور که از ما دور میشد گفت:اگه دوست دارید بیایید بسم الله.
نمیدانید چه حالی بود. شاید الان با خودم میگویم ای کاش می رفتی اما آن لحظه وحشت وجود ما را گرفته بود. با ترس و لرز برگشتیم.
ساعتی بعد دیدیم احمد آقا از دور به سمت اتوبوس می آید.
چهره اش برافروخته بود. با کسی حرف نزد و سرجایش نشست. از آن روز سعی می کردم بیشتر مراقب اعمالم باشم.
بار دیگر شبیه این ماجرا در حرم حضرت عبدالعظیم پیش آمد.
📚کتاب عارفانه ص۸۸
۲۶ بهمن سالگرد شهادت شهید عارف احمد علی نیری هدیه به این شهید عزیز ۳ صلوات🌷
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
🌹یازهرا 🌹
💠وصیت نامه عارف شهید
احمد علی نیری:
🌷شکر پروردگار عالمیان که ما را برانگیخت و ما را لایق دانست و هدایت کرد. و رسولان متعددی بالاخص رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) و ائمه معصومین (علیهما السّلام) را بر ما ارزانی داشت تا بتوانیم رهگشای خوبی در این جهان، در مقابل شیاطین باشیم.
خوشا به حال کسانی که شناختند وجود خویشتن را در این دنیا، و عمل میکنند به وظایف خود، به امید تزکیهی نفس و ترفیع درجه و لذّت عبادت و خشوع قلب!
👈کسی به آن میرسد که مراقبتهای سخت بر اعمال و گفتار خود داشته باشد.
🌷قرآن، قرآن را فراموش نکنید.
بدانید که بهترین وسیله برای نظارت بر اعمالتان قرآن است.
🌷اسلام را در تمام شئوناتش حفظ کنید.
🌷رهبری و ولایت فقیهی که در این زمان از اَهم واجبات است را یاری کند.
إن شاءالله خداوند عز و جل جزای خیر به شما عنایت فرماید!
♻️۲۶ بهمن ، سالروز شهادت شهید احمد علی نیری
هدیه به این شهید عزیز ۳ صلوات🌷
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane 🕊🌺
🌹یازهرا 🌹
💠امام خمینی (ره): شما امروز مثل لشکرهای صدر اسلام هستید مثل آن است که در رکاب رسول اکرم(ص) جنگ می کنید همان طور که آنها با عده هایی قلیل به اذن خدا بر عده های کثیر، بر لشکرهای کثیر غلبه کردند، شما هم غلبه خواهید کرد بر دشمن ها، هر چه بزرگ باشد، وقتی مقصد خدا باشد، مقصد این باشد که اسلام زنده بشود، مقصد این باشد که احکام اسلام در مملکت جاری بشود، مقصد که الهی شد دنبالش پیروزی است.
#امام_خمینی
📚صحیفه نور ،ج۱۱ ،ص۵۹
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
⭕️این روزها صحبت از اروپاییها و پیشنهادهای آنها است. توصیهام این است که به اینها هم مثل آمریکا اعتماد نکنند. نمیگویم با آنها ارتباط نداشته باشیم! بحث سر اعتماد است. به اینها نمیشود اعتماد کرد و احترام گذاشت.بارها این را دیدهایم!فرانسه یکجور،انگیس یکجور و هر کدام جور دیگر.
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
👈 پـای درس شهـــید....
🔶 #سبک_زندگی_شهدا....
✍رختها رو گذاشتم تا وقتےاز بیرون اومدم بشورم...وقتے برگشتم دیدم
علے از جبهه برگشتہ و گوشه حیات نشستہ و رختها هم روی طناب پهن شده...
رفتم پیشش و بهش گفتم:
الهے بمیرم مــــــــادر، تو با #یڪ_دست چطوری این همه لباس رو شستے⁉️
گفت : مـادر جـون اگه دو دست هم نداشتم باز #وجدانم قبول نمےڪرد من خونه باشم و تو زحمت بکشے ...
#شهیـد_علی_ماهانی
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
حكايت اذان شهيد
راوي :كرامات شهدا
منبع :كتاب كرامات شهدا
سال 74 بود كه باز دلمان هواي خوزستان كرد و در خدمت بچه هاي «تفحص» راهي طلائيه شديم. عليرغم آب گرفتگي منطقه، بچه ها با دل هايي مالامال از اميد يك نفس به دنبال پيكرهاي مطهر شهدا بودند و با لطف و عنايت خداوند، هر روز تعدادي پيكر شهيد را كشف و منتقل مي كرديم.
يك روز تا ظهر هرچه گشتيم پيكر شهيدي را پيدا نكرديم… دل بچه ها شكسته بود. هركس خلوتي براي خود دست و پا كرده بود، صدايي جز صداي آب و نسيمي كه بر گونه هاي زمين مي وزيد به گوش نمي آمد، در همين حين يكي از برادران رو به ما كرد و گفت: «صداي اذان مي شنوم!» ما تعجب كرديم و حرف آن برادر را زياد جدي نگرفتيم تا اين كه دوباره گفت: «صداي اذان مي شنوم، به خدا احساس مي كنم كسي ما را صدا مي زند…».
باور اين حرف براي ما دشوار بود، بچه ها مي خواستند باز هم با بي اعتنايي بگذرند، آن برادر مخلص اين بار خطاب به ما گفت: «بياييد همين جايي كه ايشان ايستاده است را با بيل بكنيم». ما هم درست همان جايي كه ايشان ايستاده بود را با بيل كنديم. حدود نيم متر خاك را برداشتيم، با كمال تعجب پيكر مطهر شهيدي را يافتيم كه هنوز كارت شناسايي او كاملاً خوانا بود و پلاكش در لابه لاي استخوان هاي تكيده اش به چشم مي خورد.
قدر آن لحظات توكل و اخلاص را فقط بچه هاي تفحص مي فهمند
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋
قبل از #اذان صبح برگشت.
پیکر #شهید هم روی دوشش بود.
#خسته بود و #خوشحال.
می گفت:
یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز #عملیات داشتیم.
فقط همین شهید جا مانده بود.
پیرمردی جلو آمد.
#پدرشهید بود.
همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود.
سلام کردیم و جواب داد.
همه ساکت بودند.
انگار می خواهد چیزی بگوید اما!
لحظاتی بعد سکوتش را شکست:
آقا ابراهیم ممنون!
زحمت کشیدی!
اما پسرم...!
پیرمرد مکثی کرد و گفت:
پسرم از دست شما #ناراحت است!
#لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت.
چشمانش گرد شده بود از تعجب!
#بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود.
چشمانش خیس از #اشک بود.
صدایش هم لرزان و خسته:
دیشب پسرم را در خواب دیدم.
می گفت:
در مدتی که ما #گمنام و بی نشان بر خاک #جبهه افتاده بودیم،
هر شب مادر سادات #حضرت_زهرا(س) به ما سر می زد.
اما حالا،
دیگر چنین خبری برای ما نیست...!
می گویند #شهدای_گمنام مهمانان ویژه حضرت زهرا(س) هستند!
پیرمرد دیگر ادامه نداد.
سکوت جمع ما را گرفته بود.
به ابراهیم هادی نگاه کردم.
دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط میخورد و پایین می آمد.
می توانستم فکرش را بخوانم.
ابراهیم هادی گمشده اش را پیدا کرده بود!
#گمنامی...
#شهید_ابراهیم_هادی
📚 سلام بر ابراهیم
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋
#شهید_احمدعلی_نیری
#داستان_تحول_شهید👇👇
#زیاده_ولی_حتما_بخونین
من در آن دوران نزدیکترین دوست احمد بودم. ما رازدار هم بودیم. یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید اما من... لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم.
نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوتهها مخفی شدم. من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این از این گناه میگذرم.»
بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم.گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: «تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.»
#راوی_دوست_شهید
#خدایا_نظری_به_ما_کن😔
#شهادت_آرزوی_ما
🌷🌿
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane 🕊🌺
✅شهیدکرمانشاهی که با حضرت زهرا ملاقات داشت
🔹 به نقل از جانبازشهیدحاج محسن صادقی آمده: «سال ۱۳۶۲بود. شهیدسیدمحسن کشفی مسجد نواب می آمد. طبق برنامه اش نمازهایش را هم در مسجد نواب می خواند، حتی بعضی اوقات نماز شبش را هم در مسجد می خواند.
جانباز شهید حاج محسن صادقی می گفتند:
طی ملاقاتی که باهم داشتیم :
سید محسن در صحبت هایش از حضرت زهرا(س) یاد کرده و می گوید:« پاره تن رسول الله(ص) همیشه ما را در مصایب یاری کرده است!»
پس از مکث کوتاهی ادامه می دهد: « من هرگاه نام بی بی فاطمه زهرا(س) را بر زبان می آورم، ناخودآگاه از خود بی خود می شوم ...»
حاج محسن در ادامه سکوت کرد، و با دست، نم اشک را از زیر چشمانش گرفت.
با دیدن این حالات سیدمحسن، بنده هم منقلب شدم ...
او خیلی به حضرت صديقه طاهره علاقه داشت.
شهید صادقی می گوید :
«من مطمئن شدم این شهید عزیز با حضرت زهرا(س) ارتباط و مراوده داشته اند.
در آن دیدار باهم می خواست چگونگی این دیدار را توضیح دهد اما نمی دانم چرا صحبت را عوض کرد و منصرف شد. »
بعد با دستمال، اشک هایی که روی صورتش می درخشید را پاک نمود و از گذشته خودش گفت .
شهيد كشفي در هیئت های مذهبی فعال بود.
بعد از يكي دوبار ديگر كه همديگر را ملاقات كرديم و خيلي با او صحبت كردم بالاخره به او خیلی اصرار کردم که برایم از ارتباطش بگوید.
بالاخره بعداز کلی اصرار با عنوان این مطلب که راضی نیستم تا وقتی زنده ام شرح این مطالب را بگویم راضی شد برایم صحبت کند .
این شهید سعید گفت که : حضرت فاطمه(س) را در عالم مکاشفه دیده است و حضرت نیز پس از تفقد به وی خبر شهادتش را به او داده اند و وی با علم و یقین به شهادتش این مطلب را نقل کرد.
سرانجام این شهید عزیز در تاریخ ۱۷ شهریور ۱۳۶۴ با لب تشنه در میان دو نهر آب و در منطقه دوآب پاوه توسط دشمن بعثی به طرز ناجوانمردانه ای به فیض شهادت نائل آمد.
روحش شاد و یادش گرامی باد .
#طلبه_شهیدسیدمحسن_کشفی
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane 🕊🌺
🌹یازهرا 🌹
#خاطرات_شهدا
یڪی از تفریح های ما حضور در گلزار شهدا بود؛ بین قطعہ ها قدم می زدیم و سن شهدا رو نگاه می ڪردیم ...
یڪ بار بهش گفتم: محمد ما ڪه بمیریم چون من دختر شهید هستم من رو قطعہ خانواده شهدا دفن می ڪنند اما داماد شهید رو ڪه نمی آورند! بعد هم خندیدم ...
با جدیت گفت: قبل اینڪه تو بخواهی بروی آن دنیا من بین این شهدا خوابیدم ...!
#شهید_محمد_حسین_مرادی
ولادت : ۶۰/۷/۳۰
شهادت : ۹۲/۸/۲۸
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺