🚨اقتصاد را معطل تحولات خارجی نکنید
🔹رهبر انقلاب: اقتصاد کشور به هیچ وجه نباید به تحولات خارجی پیوند بخورد زیرا این یک خطای راهبردی است.
نباید برنامه ریزی اقتصادی برای کشور، معطل لغو تحریمها یا نتیجه انتخابات فلان کشور شود. باید بنا را بر این گذاشت که تحریمها به عنوان مثال تا ده سال دیگر ادامه دارد.
بنابراین باید بر ظرفیتها و امکانات داخلی تمرکز کرد، البته ممکن است آنها تصمیمات خوب بگیرند که در آن صورت از آن استفاده می کنیم اما مسائل اقتصادی کشور نباید موکول به تحولات خارجی شوند. ۹۹/۶/۲
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
اسیر که شد پسرش علی۴ ماهه بود و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود، وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی راچگونه گذراندی؟ و او گفت: برنامهریزی کرده بودم و هر روز یکی از خاطرات گذشتهام را مرور میکردم، سالها در سلولهای انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت، قرآن را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی میدانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.
میگفت: بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می چخورد میخواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعتها از این مسئله خوشحال بودم، این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک فضای سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم.
🌷شهید حسین لشگری🌷
🌹 یازهرا 🌹
🚨📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
#داستانی از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست
✍رمان #فنجانی_چای_باخدا
#قسمت_هفدهم:
❤️باز هم باران… و شیشه های خیس..
زل زده به زن، بیحرکت ایستادم ( این زن کیه؟؟ ) و عثمان فهمید حالِ نزارم را، و میان دستانش گرفت مشتِ یخ زده ام را.. نمیدانم چرا، اما حس کسی را داشتم که برای شناسایی عزیزش، پشت در سرد خانه، میلرزد..
عثمان تا کنار میز، تقریبا مرا با خود میکشید، آخر سنگ شده بودند این پاهای لعنتی..
زن ایستاد.. دختری جوان با چهره ایی شرقی و زیبا.. موهایی بلند، و چشم و ابرویی مشکی، درست به تیرگی روزهایی که سپری میکردم..
من رو به روی دختر..
و عثمان سربه زیر، مشغوله بازی با فنجان قهوه اش؛ کنارمان نشسته بود.. چقدر زمان ،کِش می آمد..
دختر خوب براندازم کرد.. سیره سیر.. لبخند نشست کنار لبش، اما قشنگ نبود. طعنه اش را میشد مزه مزه کرد. (خیلی شبیه برادرتی.. موهای بور.. چشمای آبی.. انگار تو آب و هوای آلمان اصالتتون، حسابی نم کشیده..) چقدر تلخ بود زبانِ به کام گرفته اش.. درست مثله چای مسلمانان..
صدای عثمان بلند شد (صوفی؟؟!!) چقدر خوب بود که عثمان را داشتم..
صوفی نفسی عمیق کشید ( عذر میخوام. اسمم صوفیه..اصالتا عرب هستم، قاهره.. اما تو فرانسه به دنیا اومدم و بزرگ شدم. زندگی و خوونواده خوبی داشتم.. درس میخووندم، سال آخر پزشکی.. دو سال پیش واسه تفریح با دوستام به آلمان اومدم و با دانیال آشنا شدم.. پسر خوبی به نظر میرسید. زیبا بود و مسلمون، واما عجیب.. هفت ماهی باهم دوست بودیم تا اینکه گفت میخواد باهام ازدواج کنه.. جریانو با خوونوادم در میون گذاشتم اولش خوشحال شدن..
بعد از چند بار ملاقات با دانیال، مخالفت کردن، گفتن این به دردت نمیخوره.. انقدر داغ بودم که هیچ وقت دلیل مخالفتشونو نپرسیدم.. شایدم گفتنو من نشنیدم.. خلاصه چند ماهی گذشت، با ابراز علاقه های دانیال و مخالفهای خوونواده ام. تا اینکه وقتی دیدن فایده ایی نداره، موافقتشونو اعلام کردن. و ما ازدواج کردیم درست یکسال قبل..)
حالا حکم کودکی را داشتم که نمیدانست ماهی در آب خفه میشود، یا در خشکی.. او از دانیال من حرف میزد؟؟؟ یعنی تمام مدتی که من از فرط سردرگمی، راه خانه گم میکرد، برادرم بیخیال از من و بی خبریم، عشقبازی میکرد؟؟ اما ایرادی ندارد.. شاید از خانه و فریادهای پدر خسته شده بود و کمی عاشقانه میخواست.. حق داشت..
دختر جرعه ایی از قهوه اش را نوشید و عثمان انگشتان دستم را در مشتش فشرد..
( ازدواج کردیم.. تموم.. نمیتونم بگم چه حسی داشتم.. فکر میکردم روحم متعلق به دوتا کالبده.. صوفی و دانیال.. یه ماهی خوش گذشت با تموم رفتارهای عجیب و غریب تازه دامادم. که یه روز اومدو گفت میخواد ببردم سفر، اونم ترکیه.. دیگه روز زمین راه نمیرفتم.. سفر با دانیال.. رفتیم استانبول..
اولش همه چی خوب بود اما بعد از چند روز رفت و آمدهای مشکوکش با آدمای مختلف شروع شد.. وقتیم ازش میپرسیدم میگفت مربوط به کاره.. بهم پول میداد و میگفت برو خودتو با خرید و گردش سرگرم کن.. رویاهام کورم کرده بود و من سرخوشتر از همیشه اطمینان داشتم به شاهزاده زندگیم..
یک ماهی استانبول موندیم.. خوش ترین خاطراتم مربوط به همون یه ماهه، عصرا میرفتیم بیرون و خوشگذرونی.. تا اینکه یه روز اومد و گفت بار سفرتو ببند.. پرسیدم کجا؟؟ گفت یه سوپرایزه.. و من خامتر از همیشه..موم شدم تو دست این حیوون صفت..)
دانیال مرا حیوان صفت خواند..؟؟
ادامه دارد..
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
☕️♡
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🔺بـا "شهــادت" #زندگـــے زیبا شود..
✨عاشقے با #سوختن معنــا شود..
🔺حال، آنها #رفته و ما مانده ایم..
✨از "شهادت" ، ما همه جا #مانده ایم..
🔺تـا #نفس داریم تا ڪه زنده ایم..
✨"اے #شهیدان از شما #شرمنده ایـم"
🔺تا ابد #رزمنده ایم پاے ولے ..
✨اللهم الرزقنا توفیق الشهادت فى سبیلڪ..
#شهید_مدافع_حرم_روح الله_طالبی _اقدم
💐صبحتون شهدایی💐
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
◼️◼️ #شبپنجم ◼️◼️
🌹
🌱
🅾 عبدالله بن حسن
🔻عبدالله بن الحسن (علیهالسّلام) در شمار آخرین شهیدانی بود که پیش از شهادت امام حسین (علیهالسّلام) در ظهر عاشورا به شهادت رسید. عبدالله، در ایام شهادت نوجوانی ۱۱ ساله، و از فرزندان امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) بود که روز عاشورا، وقتی دید سیدالشهداء بر زمین افتاده است، برای دفاع از عمو به سوی میدان شتافت و در دفاع از عموی مظلومش جام شهادت نوشید
🔻در مقاتل چنین نقل شده است که در واپسین لحظات حیات شریف سیدالشهداء (علیهالسّلام) کوفیان حضرت را محاصره کردند، در حالی که امام (علیهالسّلام) دیگر توان ایستادن نداشت و از جنگ باز ایستاده بود ...
🔻در این هنگام ندای امام حسین (علیهالسّلام) به آسمان برخاست و سر به جانب آسمان بلند کرد و نیایشگرانه گفت:
💠خدایا، تو خود میدانی که اینان فرزند دخت فرزانه پیامبرشان را میکشند ...
آن تبهکاران سنگدل اندکی درنگ کردند و دگرباره بر امام (علیهالسّلام) هجوم بردند. در این هنگام عبدالله که هنوز به حد بلوغ نرسیده بود خیمهگاه را ترک کرده، شتابان به سوی امام (علیهالسّلام) دوید ...
🔻حضرت امام حسین با دیدن او خطاب به خواهرش زینب (سلاماللهعلیها) فرمود:
💠«خواهرم این کودک را نگهدار» زینب کبری (سلاماللهعلیها) خود را به کودک رساند و سعی کرد از رفتنش جلوگیری کند و او را به خیمهها بازگرداند، امّا او پایداری کرد و بازنگشت و فریاد بر آورد که:
✨«لا اُفارق عمّی!» به خدا سوگند از عمویم جدا نخواهم شد و او را تنها نخواهم گذاشت! و خود را از دستان عمهاش رها کرد و نزد امام حسین (علیهالسّلام) رفت تا شاید مانع از شهادت عموی بزرگوارش گردد.
🌹در این هنگام یکی از تجاوزکاران اموی به نام «بحر بن کعب» به سوی حسین (علیهالسّلام) روی آورد که «عبداللَّه» فریاد بر آورد:
هان ای پلیدزاده! آیا میخواهی عمویم را به شهادت برسانی؟ آن پلید نیز شمشیری بر آن کودک فرود آورد و عبداللَّه دست خود را سپر ساخت که دستش از بدن جدا شد!
🌹 او در حالی که دستش تنها به پوست آویزان بود، فریاد بر آورد که: عمو جان مرا دریاب! حسین (علیهالسّلام) او را در آغوش کشید و بر سینه چسباند و فرمود:
💠یادگار برادرم! بر آنچه در راه خدا بر تو فرود آمده است شکیبایی پیشه ساز و آن را به فال نیک بگیر و خیر بدان که خدای پُر مهر به زودی تو را بر پدران و نیاکان شایسته کردارت ملحق خواهد ساخت
🌹و آنگاه «حرمله» گلوی عبدالله علیه السلام را هدف تیر بیداد خود ساخت و سرش را از پیکرش جدا کرد!
حسین (علیهالسّلام) پس از شهادت جانسوز نور چشم برادرش را در آغوشش، رو به آسمان کرد و گفت:
⭕️ بار خدایا، اگر این بندگان ستمکار و گناهپیشهات را تاکنون از نعمتهایت بهرهمند ساختهای، اینک آنان را تار و مار و مایه عبرت دیگران قرار ده و هرگز از آنان خشنود مباش!
#ابنکریم
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
شهید مهدی باکری خطاب به همسرش : به این گریه ها جهت بده نذار الکی هدر برن * به یاد امام حسین ( ع ) و مصیبتهای خواهرش زینب ( س ) | باش🥀
#کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اقای زنگنه میگن پالایشگاهها کار من بوده الان هم من تمومش کردم!
🔹البته خسارت ۱۵۰ هزارمیلیاردی حذف کارت سوخت، ۳۰ میلیارد دلاری تاخیر در توسعه پارس جنوبی و ۱۸ میلیارد دلاری کرسنت هم در زمان وزارت ایشون بوده که یادشون رفته بگن!
🔹مدیریت با تفکر لیبرالی بهتر از این نمیشه!
➖➖➖➖➖➖➖
کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تماشا کنید: اس۴۰۰ در راه ایران؟
🔹 آیا تهران بزودی وارد مذاکره برای خرید S۴۰۰ میشود
➖➖➖➖➖
کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دیدنی
▪️روضه ترکی خواندن امام خامنه ای
کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🏴پیامهای تسلیت رهبر انقلاب درپی درگذشت آیتالله سیدجواد علمالهدی
🔻پیام تسلیت به خاندان، شاگردان و ارادتمندان:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
درگذشت مرحوم مبرور آیةالله آقای حاج سید جواد علمالهدی رضواناللهعلیه را که از فضلای خراسانی درس مرحوم آیةالله العظمی بروجردی بودند به خاندان مکرم علمالهدی بویژه فرزندان معزّز ایشان و نیز به ارادتمندان و شاگردان آن مرحوم تسلیت عرض میکنم و رحمت و مغفرت الهی را برای ایشان مسألت مینمایم.
سیّدعلی خامنهای
۲ شهریور ۱۳۹۹
🔻پیام تسلیت به حجتالاسلام والمسلمین سیداحمد علمالهدی:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
جناب حجةالاسلام والمسلمین آقای حاج سید احمد علمالهدی دام بقائه
درگذشت اخوی مکرّم را به جنابعالی و دیگر بازماندگان تسلیت عرض میکنم و رحمت و مغفرت الهی را برای ایشان مسألت مینمایم.
سیّدعلی خامنهای
۲ شهریور ۱۳۹۹
کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
بدن بیسر افسرم در بغلم جان داد
📣ناخدا #هوشنگ_صمدی در خاطره ای میگوید:
🔺افسری دیگری داشتم به نام محمدرضا مرادی که فرمانده تفنگهای ۱۰۶ بود، در جاده خرمشهر به اهواز بالاتر از پلیس راه درگیر با دشمن بود، به من بیسیم زدند که اینجا درگیری زیاد است و خودت را به ما برسان، کار ما به این ترتیب بود که من در جاده شلمچه نیروهایم را مدیریت میکردم و افسر عملیات من در جاده اهواز، افسر عملیات به من بیسیم زد که خودت را به جاده اهواز برسان که وضع خراب است، حتی گفت که اگر سلاح ضد تانک اضافه داری هم بیاور، ما هم آنطرف درگیر بودیم، در شلمچه دو لشکر زرهی مکانیزه در مسیر بود و من با یک گردان هفتصد نفری
🔹خودم را با ماشین به پلیس راه رساندم، دیدم محمدرضا مرادی بالای سر دو قبضه ۱۰۶ است و تیراندازی میکند و دائم موضع عوض میکند، به بالای سرش رسیدم و گفتم رضا من میروم آنطرف و بالای سر آنها میایستم و شما اینجا را کنترل کن، گفت نه ناخدا، من اینها را آماده کردهام و گلوله گذاری هم شده است شما بیا بالای سر اینها و من به آنطرف میروم و اجازه نداد که من آنطرف بروم
🔺از اینطرف جاده بلند شد و وسط جاده میدوید. درست وسط جاده جلوی چشم من وقتی ترکش خورد سر از تنش جدا شد، این آدم بی سر داشت میدوید و خون داشت فواره میزد، چند قدمی را دوید و به زمین افتاد؛ من به بالای سرش دویدم و دیدم مثل مرغ سر بریده دارد دست و پا میزند، محکم بغلش کردم که تمام هیکلم پر از خون شد ، من او را بغل کردم و در بغلم به شهادت رسید. شما حساب کنید من این آدم را از دست دادهام، همرزم من و افسر زیر دست من بود، سالیان سال باهم کار کردهایم و حالا من باید او را رها کنم و برگردم و بقیه ۷۰۰ نفر را اداره کنم؛ جنگ و درگیری شدید بود، شما تجسم کنید که روحیه و اعصاب من چگونه بود.
#خاطرات_دفاع_مقدس
کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🔻انهدام یک تیم تروریستی در منطقه عمومی ماکو / هلاکت ۳ تروریست
روابط عمومی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) نیروی زمینی سپاه در اطلاعیهای از درگیری رزمندگان قرارگاه حمزه با یک تیم تروریستی ضد انقلاب در منطقه عمومی ماکو و انهدام این تیم تروریستی خبر داد.
🔹بنا بر این گزارش، در درگیری میان این تیم تروریستی با رزمندگان دلاور قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع)، هر 3 عضو این تیم تروریستی به هلاکت رسیدند. در این درگیری مقادیر قابل توجهی سلاح، تجهیزات ،مهمات و سیستم های ارتباطی از تروریستها کشف و ضبط شد.
کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 بیایید این سنت فراموش شدۀ عاشورایی را احیا کنیم!
🔻طبق فرمایش امام باقر(ع)، ثوابش معادل دو میلیون بار جهاد در رکاب رسول خدا است.
🔰 #استاد_پناهیان
کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
✍امام صادق علیه السّلام
کسى که خدا خیرخواه او باشد، محبّت حسین (علیه السّلام) و شوق زیارتش را در دل او مى اندازد.
📚بحار الأنوار،ج۹۸، ص۷۶
▪️اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
▪️ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ
▪️ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
▪️وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
⭕️ امام حسین (ع) هم باید فدا بشود، برای اصلاح جامعه
🎙 #امام_خمینی:
💬 تمام انبیا برای اصلاح جامعه آمدند و همه آن ها این مسئله را داشتند که فرد باید فدای جامعه شود. سیدالشهدا هم روی همین میزان رفت و اصحاب خودش را فدا کرد. جامعه باید اصلاح شود.
💬 مجلس عزا نه فقط برای این است که گریه کنند و اجر اخروی ببرند که البته این هست؛ اما مهم آن جنبه سیاسی است که ائمه ما در صدر اسلام نقشه آن را کشیدهاند که تا آخر باشد.
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🔴حضور افرادی که در رأس آمریکا هستند، نشانه انحطاط غربزدگی است
🔻 رهبر انقلاب: آمریکا یک الگوی شکستخورده از مکاتب بشری برای اداره جامعه است. ارزشهای بشری مانند سلامت، عدالت و امنیت از همه جا بیشتر در آمریکا لگدمال میشود، فاصله طبقاتی در آنجا وحشتناک است، تعداد و نسبت گرسنگان و بیخانمانها در آمریکا از کشورهای متعارف دنیا بیشتر است، طبق اعلام صریح رقبا در کارزارهای انتخاباتی، یکی از هر پنج کودک آمریکایی، گرسنه است ضمن اینکه ناامنی و آمار جنایت در آمریکا بسیار بالاست.
علاوه بر این مشکلات داخلی و مدیریتی، قتل، جنگافروزی و ایجاد ناامنی جزو کارهای رایجِ امروز آمریکاییها در سوریه، فلسطین و یمن و قبلاً در عراق، افغانستان و مناطقی مثل ویتنام و هیروشیما است.
حضور افرادی که در رأس آمریکا هستند مایه تحقیر آن کشور است و این نشانه دیگری از شکست الگوهای بشری و آرمانشهر رو به انحطاط غربزدههاست. ۹۹/۶/۲
#افول_آمریکا
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
سیده زینت موسوی مادر شهید
«مصطفی مگر تو صدای "هل من ناصر" شنیدی»
که جوابم داد:
«دوست داری چه چیزی از من بشنوی؟» گفت: «مامان می خواهم یک مژده بدهم، اگر از ته قلب راضی شوی که به سوریه بروم، آن دنیا را برایت آباد میکنم و دنیای زیبایی برایت میسازم که در خواب هم نمیتوانی ببینی»، گفتم: «از کجا معلوم میشود که من قلبا راضی شدم» که گفت: «من هر کاری میکنم بروم، نمیشود. علت اصلیاش این است که شما راضی نیستید، اگر راضی شوی خدا هم راضی میشود. اگر راضی نشوی فردای قیامت جواب حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) را چه میدهی؟ »من در مقابل این حرف، هیچ چیزی نتوانستم بگویم و از ته قلبم راضی شدم. قبل از رفتن، به من میگفت: «خیلی برایم دعا کن تا دست و دلم نلرزد و دشمن در نظرم خار و ذلیل بیاید.»
کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
#داستانی از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست
✍رمان #فنجانی_چای_باخدا
#قسمت_هجدهم:
❤️صدای عثمان سکوتم را بهم زد:( سارا..اگه حالتون خوب نیست..بقیه اشو بذاریم برای یه روزدیگه)
باتکان سر مخالفتم رااعلام کردم…دختر آرامشی عصبی داشت:(بار سفر بستم..و عجب سوپرایزی بود…رفتیم مرز…از اونجا باماشینها و آدمهای مختلف که همه مرد بودن به مسیرمون ادامه میدادیم…مسیری که نمیدونستم تهش به کجا میرسه وتمام سوالهام از دانیال بی جواب میموند…ترسیده بودم،چون نه اون جاده ی خاکی و جنگ زده شبیه مکانهای توریستی بود نه اون مردهای ریش بلند و بد هیبت شبیه توریست…میدونستم جای خوبی نمیریم…و این حس با وجود دانیال حتی یک لحظه هم راحتم نمیذاشت…چند روزی تو راه بودیم…حالا دیگه مطمئن بودم مقصد،جایی عرب زبان مثله سوریه ست…و چقدر درست بود و من دلیل این سوپرایز عجیب شوهرم رو نمیفهمیدم…بالاخره به مقصد رسیدیم…جایی درست روی خرابه های خانه ی مردم در سوریه…نمیدونستم این شوهر رذل چه نقشه ایی برای زنانگی هام داره…اون شب دانیال کنار من بود و از مبارزه گفت…مبارزه ای که مرد جنگ میخواست و رستگاری خونه ی پُرش بود…اون از رسالت آسمانی و توجه ویژه خدا به ما و انتخاب شدنمون واسه انجام این ماموریت الهی گفت!
اما من درک نمیکردم.و اون روی وحشی وارش رو وقتی دیدم که گفتم: کدوم رسالت؟ یعنی خدا خواسته این شهر رو
اینطور سر مردمش خراب کنید؟؟ و من تازه فهمیدم خون چه طعمی داره،وقتی مزه دهنم شه…منه کتک نخورده از دست پدر…از برادرت کتک خوردم…تا خود صبح از آرمانهاش گفت از شجاعت خودشو و هم ردیفاش،از دنیایی که باید حکومت واحد اسلامی داشته باشه!
اون شب برای اولین بار به اندازه تک تک ذرات وجودم وحشت کردم…ببینم تا حالا جایی گیر افتادی که نه راه پس داشته باشی،نه راه پیش؟؟ طوری که احساس کنی کل وجودت خالیه؟؟که دست هیچ کس واسه نجات،بهت نمیرسه؟؟که بگی چه غلطی کردم و بشینی دقیقه های احتمالی زندگیتو بشماری؟؟
من تجربه اش کردم…اون شب برای اولین بار بود که مثل یه بچه از خدا خواستم همه چی به عقب برگرده…اما امکان نداشت.صبح وقتی بیدار شدم،نبود…یعنی دیگه هیچ وقت نبود…ساکت و گوشه گیر شده بودم،مدام به خودم امید میدادم که برمیگرده و از اینجا میریم…اما…)
نفسهایم تند شده بود…دختره روبه رویم،همسره دانیالی بود که برای مراسم ازدواجش خیال پردازی های خواهرانه ام را داشتم؟؟در دل پوزخند میزدم و به خود امیدی با دوز بالا تزریق میکردم که تمام اینها دروغهایی ست عثمانی تا از تصمیمم منصرف شوم…
عثمان ازجایش بلند شد:(صوفی فعلا تمومش کن..) و لیوانی آب به سمتم گرفت(بخور سارا.واسه امروز بسه)
امابس نبود…داستان سرایی های این زن نظیر نداشت…شاید میشد رمانی عاشقانه از دلش بیرون کشید…ای عثمان احمق…چرا درانتهای دلم خبری از امید نبود؟؟؟خالی تر این هم میشد که بود؟؟(من خوبم.. بگو..)لبهای مچاله شده ی صوفی زیر دندانهایش،باز شد:(زنهای زیادی اونجا بودن که…)
ادامه دارد
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
سخن بى تو مگر جاى شنيدن دارد
نفس بى تو كجا ناى دميدن دارد
علت كورى يعقوب نبى معلوم است
شهر بى يار مگر ارزش ديدن دارد
🌹شهیدمدافع حرم #روح الله_طالبی _ اقدم 🌹
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
❤️ امام حسین علیه السلام؛
به یقین، شیعیان ما آنانند که دلهایشان از هر نوع فریبکاری، کینه و دشمنی پاک و سالم باشد.
📡 کانال_ رسمی شهید مدافع حرم آل الله_ روح الله_طالبی اقدم
@shahidtalebi 🕊🌺
🔰قیام برای نهی از منکر
🔹اینکه حضرت ابی عبد اللّه(ع) نهضت کرد و قیام کرد با عدد کم درمقابل یزید، برای این بود که گفتند تکلیف من این است که استنکار کنم از این، نهی از منکر کنم.
📅 امام خمینی(ره) | ۱۱ آذر ۱۳۵۷
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🔴مردّدِ مردود
عبدالله بن جعفر را که می شناسید؟! پسر جعفربن ابیطالب برادر بزرگوار امیرالمومنین علی(ع) . همان کسی که سرپرست مهاجرین به حبشه بود و بعدها از سوی پیامبر(ص) فرمانده لشکر مسلمین در جنگ موته شد و در همان جنگ دو دستش را از دست داد و به شهادت رسید.
عبدالله بن جعفر در دامان عمویش بزرگ شد و آن قدر صلاحیت داشت که امیرالمومنین (ع) او را به شوهری حضرت زینب کبری(س) قبول نمایند.
عبدالله در جنگ های سه گانه زمان حکومت علی (ع) در رکاب مولایش حضور داشت و بعدها جزو عبّاد اربعه مکه و یکی از مهم ترین و تاثیر گذارترین افراد زمانه گشت.
اما همین عبدالله با همه خصوصیات و اعتبار و نام و نشان و صلاحیاتش در کمال تعجب امام حسین(ع) را در سفر کربلا یاری نکرد!
علی رغم دعوت خصوصی امام حسین(ع) از عبدالله برای همراهی در سفر عشق ، نه تنها در لبیک به دعوت امامش مردّد شد ، بلکه با بی معرفتی و بی بصیرتی تمام ، امام را نصیحت کرد و از سفر پرخطر بر حذر داشت!!!
عاقبت هم نتوانست بر تردیدش در همراهی امام زمانش غلبه کند و از قافله عشق جاماند و ثابت نمود که کربلا جای مردّدین نیست ...
آری می شود که پسر جعفر طیار و دست پرورده امیرالمومنین(ع) و شوهر زینب کبری(ع) و پدر دو شهید در کربلا باشی اما در بلای کربلا و امتحان سخت ولایت پذیری مردود شوی ...
(اللّهم اجعَل عواقِبَ اُمورِنا خیراً)
✍ #قاسم_اکبری
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
#نقشه_راه
#امام_خامنهای:
💠عزیزان من!
انسان اگر بخواهد در جاده ی زندگی
موفق شود
#نماز میتواند جبران کننده باشد.
نماز، بدی هارا از بین می برد
و اثر #گناهان را از دل می زداید.
🗓۱۳۷۷/۱۱/۱۳
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
هردفعه ميگفت: مادر ناراحت نباش نوبت شهادت من نزديك است همه دوستانم شهيد شدهاند شهادت افتخار من است، ناراحت نباش، لباس مشكي نپوش، عجز و لابه نكن، وقتي شهيد شدم شيريني بده.
دوستانش كه شهيد ميشدند مرا به خانههايشان ميبرد تا از نظر روحي مرا آمادگي بدهد و ناراحت نباشم، ميگفت: انقدر بايد شهيد بدهيم كه پيروز شويم، ما در جنگ قدم به قدم برديم اگر كسي شهيد شود رزمنده ديگري اسلحهاش را بر ميدارند و به دنبال جنگ و كارزار خودشان ميروند.
🌷شهید محسن نورانی🌷
🌹 یازهرا 🌹
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
#داستانی از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست
✍رمان #فنجانی_چای_باخدا
#قسمت_نوزدهم:
❤️صدای آرام عثمان بلند شد:(کمی صبرکن صوفی..)و دو فنجان قهوه ی داغ روی میزِ چوبی گذاشت:(بخورید.. سارا داری میلرزی..) من به لرزیدنها عادت داشتم…همیشه میلرزیدم.. وقتی پدر مست به خانه می آمد… وقتی کمربند به دست مادرم را سیر از کتک میکرد…وقتی دانیال مهربان بود و میبوسیدم…وقتی مسلمان شد… وقتی دیوانه شد…وقتی رفت…پس کی تمام میشد؟؟ حقم از دنیا، سهم چه کسی شد؟؟
صوفی زیبا بود…مشکیِ موهای بلندِ بیرون زده از زیر کلاه بافت و قهوه ای رنگش،چشم را میزد…چشمان سیاهش دلربایی میکرد اما نمی درخشید…چرا چشمانش نور نداشت؟؟ شاید…. صوفی با آرامشی پُرتنش کلاه از سرش برداشت و من سردم شد… فنجان قهوه را لابه لای انگشتانم فشردم…گرمایش زود گم شد…و خدا را شکر که بازیگوشیِ قطرات بارون روی شیشه بخار گرفته ی کنارم،بود!
و باز صوفی:(صبح وقتی از اتاقم زدم بیرون،تازه فهمیدم تو چه جهنمی گیر افتادم…فقط خرابه و خرابه…جایی شبیه ته دنیا…ترسیدم…منطقه کاملا جنگی بود…اینو میشد از مردایی که با لباسها و ریشهای بلند،و تیر و تفنگ به دست با نگاههایی هرزه و کثیف از کنارت رد میشدن،فهمید…. اولش ترسیدم فکر کردم تنها زن اونجام..اما نبودم…تعداد زیادی زن اونجا زندگی میکردن.که یا دونسته و ندونسته با شوهراشون اومده بودند یا تنها و داطلب…یکی از فرمانده های داعش هم اونجا بود.رفتم سراغش و جریانو بهش گفتم.خیلی مهربون و باوقار مجابم کرد که این یه مبارزه واسه انسانیته و دانیال فعلا درگیره یه ماموریته اما بهم قول داد تا بعد از ماموریت بیاد و بهم سر بزنه…
حرفهاش قشنگ و پر اطمینان بود.منو به زنهای دیگه معرفی کرد و خواست که هوامو داشته باشن…اولش همه چی خوب بود…یه دست لباس بلند و تیره رنگ با پوشیه تحویلم دادن تا بپوشم که زیادم بد نبود…هرروز تعدادی از زنها با صلابت از آرمان و آزادی میگفتن و من یه حسی قلقلکم میداد که شاید راست بگن و این یه موهبت که، برای این مبارزه انتخاب شدم.
کم کم یه حس غرور ذره ذره وجودمو گرفت…افتخار میکردم که همسر دانیال،یه مرد خدا هستم…از صبح تا شب همراه بقیه زنها غذا می پختیم و لباس رزمنده ها رو می دوختیم و می شستیم.
دقیقا کارهایی که هیچ وقت تو خونه پدرم انجام ندادم رو حالا با عشق و فکر به ثواب و رضایت خدا انجام میدادم.اونجا مدام تو گوشمون میخوندن که جهاد شما کمتر از جهاد مردانتون نیست..
و من ساده لوحانه باور میکردم…و جز چشمهای کثیف این مثلا رزمنده ها،چیزی ناراحتم نمیکرد… هر روز بعد از اتمام کارها به سراغ فرمانده میرفتم تا خبری از برادرت بگیرم تا اینکه بعد دو هفته بهم گفت که به صورت غیابی طلاقت داده!!)
ادامه دارد.
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸