❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
از هر طرف تير و نيزه به سمتش پرتاب مي كردند، تا اينكه زره از انبوه تيرها همچون خار پشت به نظر مي رسيد. ابرص بن شيبان دست راست حضرت را قطع نمود، حضرت مشك را به دوش چپ انداخت و با دست چپ جنگيد و اين گونه رجز خواند:
«وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني»،به خدا قسم اگر دست راستم را قطع كنيد، من از حمايت از دينم دست بر نمي دارم.
❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
از هر طرف تير و نيزه به سمتش پرتاب مي كردند، تا اينكه زره از انبوه تيرها همچون خار پشت به نظر مي رسي
در اين هنگام دست چپ حضرتش را حكيم بن طفيل از مچ قطع كرد. مشك را به دندان هاي مبارك گرفته سعي مي كرد آب را به خيام برساند. لذا خود را به روي مشك انداخت. در اين حال دشمن تيري به چشم و تيري به مشك زد، حكيم بن طفيل با گرزي آهنين فرق مبارك را نشانه گرفت و ضربتي وارد کرد و او را بر زمين انداخت.
❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
در اين هنگام دست چپ حضرتش را حكيم بن طفيل از مچ قطع كرد. مشك را به دندان هاي مبارك گرفته سعي مي كرد
رسم این مردم سه شعبه جای آبه
پاشوعباس توی دستاشون طنابه
پاشوعباس کارشون کشف حجابه
❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
عباس(ع) عرضه داشت:
«يا ابا عبد الله عليك مني السلام»، اي اباعبد الله بر تو سلام، مرا درياب.
امام خود را به نعش برادر رسانيد، وقتي قمربني هاشم در بالين امام حسين(ع) جان سپرد، حضرت فرمودند:
«الان انْكَسَر ظَهري»، عباسم الآن كمرم شكست و چاره ام از هم گسست
❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
در اين هنگام دست چپ حضرتش را حكيم بن طفيل از مچ قطع كرد. مشك را به دندان هاي مبارك گرفته سعي مي كرد
تیـر را با سـرِ زانـوش كشیـد از چشـمش
حیف از آن چشم، كه مژگانِ ترش ریخت به هم
❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
تیـر را با سـرِ زانـوش كشیـد از چشـمش حیف از آن چشم، كه مژگانِ ترش ریخت به هم
خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش كرد
او كه افتاد زمیـن، دور و برش ریخت به هم
❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش كرد او كه افتاد زمیـن، دور و برش ریخت به هم
قبـل از آنیـكه بـرادر بـرسـد بـالیـنش
پـدرش از نجف آمـد، پدرش ریخت به هم
❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
قبـل از آنیـكه بـرادر بـرسـد بـالیـنش پـدرش از نجف آمـد، پدرش ریخت به هم
به سـرش بـود بیـاید به سـرش ام بنـین
عوضش فاطمه آمـد به سرش ریخت به هم
❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
به سـرش بـود بیـاید به سـرش ام بنـین عوضش فاطمه آمـد به سرش ریخت به هم
كِتـف ها را كـه تكان داد، حسیـن افتـاد و
دست بگذاشت به رویِ كمـرش، ریخت به هم
❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
كِتـف ها را كـه تكان داد، حسیـن افتـاد و دست بگذاشت به رویِ كمـرش، ریخت به هم
خواست تـا خیمه رساند، بغـلش كـرد، ولی
مـادرش گفت به خیـمه نبرش، ریخت به هم
Moghadam.Shab.9.Moharam.92.3.mp3
12.1M
💔داره دل علم میریزه پاشواباالفضل
💔آبروی حرم میریزه پاشواباالفضل
💔پهلوونم زانونزن
💔اینقدروخاک بازونزن
🍂مقدم🍂
🌹 @abalfazleeaam 🌹
❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
#روضه #زمزمه زبان حال بی بی رقیه(س) #اباالفضلی_ام_افتخارمه 🌹 @abalfazleeaam
کاروان را دریاب...
بر سر دوش عمو ،
آن سه ساله دختر
دست ها را
گره انداخته بر موی عمو...
زیر لب میگوید :
عمر کوتاه رقیه😭
به فدای خَم گیسوی عمو...😭
یاد ڪنیم از شهید تاسوعا ڪہ زندگے شو
وقف آقا حضرت عباس ڪرد
مزدشم روز تاسوعا گرفتــــــ.....🥀
❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
یاد ڪنیم از شهید تاسوعا ڪہ زندگے شو وقف آقا حضرت عباس ڪرد مزدشم روز تاسوعا گرفتــــــ.....🥀
رفتہ بود براے اعزام بہ سوریہ
مسئول اعزام بهش گفتہ بود:
نمیتونے برے،از دست هیچ ڪسم ڪاری بر نمیاد
❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
رفتہ بود براے اعزام بہ سوریہ مسئول اعزام بهش گفتہ بود: نمیتونے برے،از دست هیچ ڪسم ڪاری بر نمیاد
آقا مصطفے گفت:
از دست حضرت عباس(ع) ولے برمیاد
هدایت شده از شهدایی باعطرگل یاس
شهیدی که گفت روز تاسوعا پیش حضرت عباس(ع) هستم و دقیقا روز تاسوعا به شهادت رسید…
شهید مصطفی صدر زاده
درست یک روز قبل از شهادت به همرزمانش گفته بود من فردا شهید میشوم و کمتر از 14 ساعت دیگر من در هوای شما نفس نخواهم کشید. حتی بدرستی به دوستانش گفته بود که من فقط با یک گلوله به شهادت میرسم.
مادرش از سادات است. به مادرش گفته بود: مادر جان دعا کن اگر ماندن من منشأ خیر است زنده بمانم و اگر شهادتم در جامعه تأثیر خواهد داشت به شهادت برسم. روزی که به دنیا آمد مادرش او را نذر حضرت عباس(ع) کرده بود،
[همچنین در فیلمی که از او موجود است شهید مصطفی میگوید انشاالله تاسوعا پیش عباس هستم].
سرانجام در روز اول آبانماه 1394 همزمان با تاسوعای حسینی به شهادت رسید.
❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
آقا مصطفے گفت: از دست حضرت عباس(ع) ولے برمیاد
بالاخره رزق سوریہ شو از علمدار گرفت