#داستان_شب
. . #مرحوم سیّد بن طاووس در کتاب #فلاح السّائل آورده است :
روزى #حضرت زهراء سلام اللّه علیها به محضر مبارک پدر بزرگوار خود، رسول گرامى اسلام وارد شد و اظهار داشت : پدر جان! #جزاى آن دسته از مردان و زنانى که #نماز را سبک مى شمارند، چیست ؟
پیامبر خدا صلوات اللّه علیه فرمود: فاطمه جان ! هرکس نماز را #سبک شمارد و به شرائط و دستورات آن بى #اعتنائى نماید، خداوند او را به پانزده نوع عِقاب، مجازات مى کند:
شش نوع آن در دنیا، سه نوع آن وقت مرگ ، سه نوع در #قبر و سه نوع دیگر در قیامت خواهد بود.
امّا آن شش نوع #عِقابى که در دنیا خواهد دید:
۱- برداشتن #برکت و توفیق از عمرش، که نتواند از آن بهره کافى و سودمندى برگیرد.
۲- برداشتن برکت از #درآمدهایش
۳- پاک شدن #سیماى نیکوکاران از چهره اش
۴- سرگردان و #دلسرد شدن در کارها و عباداتش
۵- دعاها و خواسته هایش #مستجاب نخواهد شد.
۶- در دعاى مؤمنین سهیم #نخواهد بود و دعاى خیر ایشان شاملش نمى شود.
💠و امّا در هنگام مرگ :
۱- #ذلیلانه خواهد مُرد.
۲- #گرسنه و تشنه جان مى دهد.
۳- هیچ چیزى #تشنگى و گرسنگى او را بر طرف نسازد.
و امّا #عذاب هائى که در قبر دچارش مى شود:
۱- خداوند متعال ملکى را #مامور مى نماید تا او را مورد #شکنجه قرار دهد.
۲- قبرش #تنگ و تاریک و وحشتناک است.
💠و امّا آنچه در قیامت #مبتلایش مى شود:
۱- خداوند #ملکى را مامور مى نماید تا او را بر #صورت، روى زمین بکشاند و اهل محشر او را تماشا کنند.
۲- #محاسبه و بررسى اعمالش سخت و دقیق خواهد بود.
۳- و در نهایت این که #مورد رحمت و محبّت خداوند قرار نمى گیرد و عذابى #دردناک دچارش خواهد شد.
🖤 @abalfazleeaam
*مثل امشب،شب بیست و یکم،*
*وقتی هوا تاریک شد،امام حسن میگه:*
*بابام همه بچه هاشو جمع کرد،دونه دونه صداشون کرد،باهاشون خداحافظی کرد،براش طعام آوردیم،ولی چیزی نخورد،به دو لب امیرالمؤمنین خیره شدیم،یه وقت این پیشانیِ نورانی شروع کرد به عرق کردن،آقا با دست خودش عرق هارو پاک کرد..گفتم:باباجونم! چرا پریشونی؟فرمود:از رسول اکرم شنیدم،یکی از نشونه های مرگ،عرق کردنِ پیشانیِ..😔*
*امام حسن عرضه داشت،بابا! این چه حرفیِ؟چرا حرف رفتن میزنید؟ مولا فرمود: "يا بُنَيَّ إنّي رَأَيتُ جَدَّكَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَنامي قَبلَ هذِهِ الكائِنَةِ بِلَيلَةٍ" پسرم! یک شب قبل از این اتفاق پیغمبر رو در خواب دیدم" فَشَكَوتُ إلَيهِ ما أنَا فيهِ مِنَ التَّذَلُّلِ وَالأَذى مِن هذِهِ الامَّةِ "از اینکه این جماعت که خون به جگرم کردند شکایت کردم.پسرم! پیغمبر فرمود:اینهارو نفرین کن" فَقالَ لي: ادعُ عَلَيهِم، فَقُلتُ: اللّهُمَّ أبدِلهُم بي شَرّاً مِنّي و أبدِلني بِهِم خَيراً مِنهُم"*
*گفتم:خدایا! بدتر از من رو بر اینها مسلط کن،من رو به بهتر از اینها برسان...بعد اینجا پیغمبر فرمود: "قَدِ استَجابَ اللّهُ دُعاكَ" علی دعات #مستجاب شد... "سَيَنقُلُكَ إلَينا بَعدَ ثَلاثٍ" پیغمبر فرمود: #سه روز دیگه به ما ملحق میشی..." وقَد مَضَتِ الثَّلاثُ"*
*حسنم! سه روز گذشته،دیگه چیزی نمونده،دیگه دارم میرم کنار پیغمبر،کنار فاطمه،راحت میشم از این مردم..*
*چه کردن با شاه مظلوم مون که دلش از دنیا ومردمش شکسته😭😭*
*محمد حنفیه میگه: مولا اینجا یه نگاهی کرد به حسن و حسین فرود:"حسنم!حسینم! انگار شمارو می بینم؛بعد از من بلاها بر سر شما میاد،ولی #صبر کنید،خدا احکم الحاکمینِ...*
*اینجا به امام حسن و حسین نگاه کرد...اما یه وقت روش رو کرد سمت یک نفر...روش رو کرد سمت امام حسین،فرمود:" يا أبا عَبدِ اللّهِ أنتَ شَهيدُ هذِهِ الامَّةِ" حسین تو شهید این امت هستی💔*
*{زبان حالِ: حسینم این مردمی که بیرون دارن برا من گریه می کنند،تو رو میکشن،همین بچه هایی که هر شب براشون نون و خرما بردم،همین هایی که با ظرف شیر اومدم پشت در خونه،بزرگ میشن..میان کربلاخوبی هام رو جبران میکنن...}😭😭😭😭💔*
*فَعَلَيكَ بِتَقوَى اللّهِ وَالصَّبرِ عَلى بَلائِهِ حسینم! بر بلا و مصیبت صبر کن،خیلی سختِ ولی صبر کن،خیلی داغ می بینی ولی #صبر کن...*
*خانم زینب تا این حرف هارو شنید دلش لرزید...💔💔😔*
*مثل امشب،شب بیست و یکم،*
*وقتی هوا تاریک شد،امام حسن میگه:*
*بابام همه بچه هاشو جمع کرد،دونه دونه صداشون کرد،باهاشون خداحافظی کرد،براش طعام آوردیم،ولی چیزی نخورد،به دو لب امیرالمؤمنین خیره شدیم،یه وقت این پیشانیِ نورانی شروع کرد به عرق کردن،آقا با دست خودش عرق هارو پاک کرد..گفتم:باباجونم! چرا پریشونی؟فرمود:از رسول اکرم شنیدم،یکی از نشونه های مرگ،عرق کردنِ پیشانیِ..😔*
*امام حسن عرضه داشت،بابا! این چه حرفیِ؟چرا حرف رفتن میزنید؟ مولا فرمود: "يا بُنَيَّ إنّي رَأَيتُ جَدَّكَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَنامي قَبلَ هذِهِ الكائِنَةِ بِلَيلَةٍ" پسرم! یک شب قبل از این اتفاق پیغمبر رو در خواب دیدم" فَشَكَوتُ إلَيهِ ما أنَا فيهِ مِنَ التَّذَلُّلِ وَالأَذى مِن هذِهِ الامَّةِ "از اینکه این جماعت که خون به جگرم کردند شکایت کردم.پسرم! پیغمبر فرمود:اینهارو نفرین کن" فَقالَ لي: ادعُ عَلَيهِم، فَقُلتُ: اللّهُمَّ أبدِلهُم بي شَرّاً مِنّي و أبدِلني بِهِم خَيراً مِنهُم"*
*گفتم:خدایا! بدتر از من رو بر اینها مسلط کن،من رو به بهتر از اینها برسان...بعد اینجا پیغمبر فرمود: "قَدِ استَجابَ اللّهُ دُعاكَ" علی دعات #مستجاب شد... "سَيَنقُلُكَ إلَينا بَعدَ ثَلاثٍ" پیغمبر فرمود: #سه روز دیگه به ما ملحق میشی..." وقَد مَضَتِ الثَّلاثُ"*
*حسنم! سه روز گذشته،دیگه چیزی نمونده،دیگه دارم میرم کنار پیغمبر،کنار فاطمه،راحت میشم از این مردم..*
*چه کردن با شاه مظلوم مون که دلش از دنیا ومردمش شکسته😭😭*
*محمد حنفیه میگه: مولا اینجا یه نگاهی کرد به حسن و حسین فرود:"حسنم!حسینم! انگار شمارو می بینم؛بعد از من بلاها بر سر شما میاد،ولی #صبر کنید،خدا احکم الحاکمینِ...*
*اینجا به امام حسن و حسین نگاه کرد...اما یه وقت روش رو کرد سمت یک نفر...روش رو کرد سمت امام حسین،فرمود:" يا أبا عَبدِ اللّهِ أنتَ شَهيدُ هذِهِ الامَّةِ" حسین تو شهید این امت هستی💔*
*{زبان حالِ: حسینم این مردمی که بیرون دارن برا من گریه می کنند،تو رو میکشن،همین بچه هایی که هر شب براشون نون و خرما بردم،همین هایی که با ظرف شیر اومدم پشت در خونه،بزرگ میشن..میان کربلاخوبی هام رو جبران میکنن...}😭😭😭😭💔*
*فَعَلَيكَ بِتَقوَى اللّهِ وَالصَّبرِ عَلى بَلائِهِ حسینم! بر بلا و مصیبت صبر کن،خیلی سختِ ولی صبر کن،خیلی داغ می بینی ولی #صبر کن...*
*خانم زینب تا این حرف هارو شنید دلش لرزید...💔💔😔*