هرگرفتاری سراغ آستانش را گرفت رزق و روزی تمام خاندانش را گرفت خوشبحال سائلی که سائل عباس شد خوشبحال آن که از عباس نانش را گرفت

بالاخره این #خدای_غیرت هرجور شده اجازه گرفت و رفت میدون... مشک و پر کرد ،میخواست برگرده سیراب کنه رقیه رو، آخه قول داده بود...

همان وقتی که تیر آمد به سوی مشک میدیدی....💔 آخ گره کور است و حتی وا نخواهد شد به دندانت

حیف از آن چشم که یک تیر نگاهش را برد.... داد از آن لحظه که تیر چشمان سپاهش را برد...

حالا ارباب داره میاد رو پیکر سپه سالارش داره میاد رو پیکر عملدارش...💔

اشک مردی که پناهش همه پاشیده ببین حال شاهی که سپاهش همه پاشیده ببین

بلند بلند گریه میکرد آقای ما

نفسش بعد اباالفضل چقدر میگیرد مرد اگر داغ کشد درد کمر میگیرد...💔 بی سبب نیست که از سینه خبر میگیرد تیر از سینه که رد شود به جگر میگیرد

حالا ارباب به وصله تنش،به عباسش میگه:

شیر میدان دار بودی پس چرا افتادی ای امان خیمه ها از چه زپا افتادی بشکند دستی که با نیزه دهانت بسته خاک عالم بر سر من،بی صدا افتادی دست هایت یک طرف،سر یک طرف،تن یک طرف،آخ💔 سوره قران چرا از هم جدا افتادی...

بعد از این معجرنگهداری زن ها مشکل است.... پیکرت را جمع کردم قد یک گهواره شد داداش قد و بالا بلندم...💔

پاشو برگردیم خیمه قبل از اینکه بشنوی در میان شعله ها گیسوی زن ها سوخته... تو نباشی.... عباسم... تو نباشی دخترانم را اراذل میبرند...

هرجور شده حسین دل کند از عباسش... بلند شد... رفت سمت حرم،آخ الهی بمیرم💔چه حرم رفتنی....

زینب اومد جلو،سراغ عباسش رو گرفت،حسین حالا باید چی جواب بده... بمیرم ارباب لب باز کرد و با گریه گفت:

حق بده زینب جان این همه اندوه پرم را میشکند بی برادر شدن آری،کمرم میشکند... باید زینب بدوی تا به همه سر بزنی گره های محکمی به روی معجر بزنی...

رقیه جان عمو از دست داده قتل تو کار عمود و نیزه نبود تیرهایی که به مشکش خورد جانش را گرفت... زینب بمیرم که ندارد پناهی برای عصر عاشورا...💔

امام صادق هم بی پناه بود بین کوچه ها... تن نحیفش رو پشت اسب میکشیدن...💔

شب شهادت شیخ الائمه

آقاجان یا امام صادق خداناکرده زنی بین خانه ات که نسوخت؟ خانه را آتش زدند باشد ولی کبوتری وسط آشیانه ات که نسوخت؟

تو سالخورده ای... خسته ای دید و اهانت کرد طناب بست به دستت در کوچه ها دوانت کرد

یا امام صادق گریز روضه ها به شام رسید... حضرت عقیله به ازدحام رسید.... به عمه جان شما خیلی اتهام رسید....

عبا نبردی گفتی عبا نداشت حسین... ردا نبردی گفتی ردا نداشت حسین... به روی پیرهن از زخم جانداشت حسین به خونش آغشته شد بمیرم من حسین نگران کشته شد بمیرم من

حضرت عباس هم نگران کشته شد... نگران حسین بود و نگران رقیه...💔