eitaa logo
🕊شهیدعباس دانشگر۳۵🕊(مازندران)
124 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
106 فایل
گروه ۳۵ (استان مازندران) کانون شهید عباس دانشگر مشخصات شهید: 🍃تولد:۱۸ / ۰۲ /۱۳۷٢ 🍂شهادت:۲٠/ ۰۳ /۱۳۹۵ 🌹محل تولد:سمنان 🥀محل شهادت:سوریه لقب: جوان مومن انقلابی نام جهادی : کمیل برای آشنایی بیشتر در کانال زیر عضو شوید : @kanoon_shahiddaneshgar
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ مجموعه جدید خاطرات و محبت‌های شهید عباس دانشگر ۱۸ 💠 خانم حسن‌زاده از استان خراسان شمالی: ... ✍ آبان‌ماه سال ۱۴۰۲ بود که خبردار شدم قرار است روز دانش‌آموز همراه با دانشجویان به دیدار مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برویم. باور نمی‌کردم، انگار تمام آرزوهایم یکجا برآورده شده بود. بعد از چند روز انتظار شیرین، الحمدلله روز موعود فرارسید. با دوستانم از استان خراسان شمالی رهسپار تهران شدیم تا به دیدار رهبری عزیزمان برویم. چه زیبا و باشکوه بود حضور در جمع عاشقانی که از دور و نزدیک خود را برای دیدن رهبری معظم به حسینیه امام خمینی (ره) رسانده بودند. دیدار رهبر انقلاب، یعنی یک‌دنیا هیجان مثبت که در وجودت فوران می‌کند. آن روز بهترین روز عمرم بود. هنگام بازگشت به دلم افتاد پیشنهاد زیارت مزار مطهر شهدا در بهشت‌زهرا را بدهم! ولی به‌خاطر دوری راه و معطّلی، مورد قبول واقع نشد... "من با دو نفر از دوستان صمیمی‌ام که دل‌هایمان شهدایی بود، تصمیم گرفتیم به‌جای بهشت‌زهرا، به زیارت مزار مطهر شهید عباس دانشگر که در مسیر راهمان بود، برویم." انگار تقدیر این بود که به دیدار شهیدی برویم که همین چند وقت پیش، یکی از دوستان، مرا با او آشنا کرده بود و خدا هم به من توفیق داد تا بعد از انتخابش به‌عنوان رفیقِ شهیدم، او را به دوستان صمیمی‌ام معرفی کنم؛ حالا عاشقش شده بودیم. خدا رو شکر رضایت مسئول کاروان را گرفتیم. در ورودی شهر سمنان از اشتیاق، داخل اتوبوس ایستاده بودم و به روبرویم نگاه می‌کردم. با راهنمایی تلفنی آن دوستم که شهید را به من معرفی کرده بود، مسیر را ادامه دادیم تا در خیابان امام حسین علیه‌السلام، راه مزار شهدا را پیدا کردیم. ساعت حدود ۱۰ شب بود که به امام زاده علی‌اشرف علیه‌السلام رسیدیم. امام زاده‌ای زیبا، با دو گلدسته فیروزه‌ای و گنبدی چشم‌نواز از دور پیدا بود، گلدسته‌های فیروزه‌ای امام زاده همچون دو شمع روشن، قلب‌هایمان را روشن می‌کرد... اما تا رسیدیم، با درِ بسته امامزاده روبرو شدیم. با دوستانم سریع رفتیم پایین و به سمت درِ امامزاده حرکت کردیم. با نگاهی خیره به درِ بسته امامزاده، اشک از چشمانمان جاری شد...  از اینکه توفیق زیارت مزار شهید را نداریم، حسابی ناراحت شدیم. دقایقی بعد صدایمان زدند تا شام بخوریم؛ ولی ما همان جا ایستادیم. من و دوستانم تصمیم گرفتیم شاممان را دیرتر بخوریم و از فرصت استفاده کنیم و حرف‌های دلمان را با شهید بزنیم.  دست‌هایمان را به شبکه‌های در، گره زدیم و خیره به مزار شهید، اشک‌ریزان زیارت عاشورا خواندیم... روضه کوتاهی هم گوش کردیم. زیر لب حرف‌هایی را به شهید می‌گفتیم؛ ولی نقطه مشترک حرف‌هایمان این بود که «ما لایق نبودیم و عباسِ شهید ما را نطلبید» حس آن را داشتیم که انگار شهدا آن طرف هستند و ما دستمان به شهدا نمی‌رسد... انگار از شهدا جامانده بودیم. در آن هیاهو و احساس ناامیدی بودیم که متوجه توقف ماشینِ شخصی ناشناس شدیم. یکی بلند گفت: مسئول امام زاده آمده و کلید را آورده است. باورمان نمی‌شد؛ آمدند و در را باز کردند، با کمی فاصله جلوی در ایستاده بودیم و من با باز شدن در، بی‌اختیار تا مزار شهید دویدم. خودم را روی مزار شهید انداختم و درحالی‌که اشک می‌ریختم؛ روی مزار مطهر شهید سجده کردم. تصویر شهید دانشگر بالا سمت راست، روی دیوار نصب بود و شهید با لبخندش به ما نگاه می‌کرد. بعد از چند دقیقه مسئول کاروان آمد و گفت: مژده، خبر مهمی برایتان آوردم؟ مشتاق شنیدن بودیم و حسابی گوش‌هایمان را تیز کرده بودیم که چه خبر شده است! مسئول کاروان گفت: «یکی از زائرین امام زاده گفت که عموی شهید خبردار شده و رفت تا پدر شهید را بیاورد» نمی‌توانستیم باور کنیم... آقای دانشگر...! دقایقی بعد پدر شهید سر مزار حضور پیدا کرد و ما همگی دور ایشان حلقه زدیم و خاطرات عباسِ شهید را شنیدیم. شهدا حسابی برایمان سنگ تمام گذاشته بودند. اگر توفیق حضور در بهشت‌زهرا را پیدا نکردیم، اما بهشت دیگری از شهدا روزی‌مان شده بود. آن شب رؤیایی‌ترین شب زندگی‌ام بود که به واقعیت پیوست. می‌دانم که این‌ها همه لطف خدا بود و عنایت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، به برکت نگاه شهید... من تابه‌حال محبت شهید دانشگر را از نزدیک حس نکرده بودم، شهید دانشگر، شهیدی که حق رفاقت را به جا می‌آورد، شهیدِ اتفاق‌های قشنگ. آن شب، شب پر برکتی بود، یک اتوبوس حدود پنجاه نفر بودیم. به همه عکس شهید، که یک طرف آن دستورالعمل عبادی شهید بود، داده شد و چند جلد کتاب شهید به جمع ما هدیه گردید. از همه مهم‌تر بعضی از همراهان که شهید را نمی‌شناختند، آن شب با شهید آشنا شدند. در مسیر برگشت از سمنان تا مقصد، بیشتر از سیره زندگی شهید حرف زدیم. 📗 نویسنده: مصطفی مطهری‌نژاد ╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮ @shahiddaneshgar ╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
|✍🏻🌿 • حضور سردار سلیمانی فرمانده سازمان بسیج مستضعفین و سردار باقری فرمانده سپاه لرستان، در یادواره شهدای شهرستان اندیکا. 🌱 | @kanoon_shahiddaneshgar |
✅️ غرفه کانون شهید عباس دانشگر در یادواره شهدای شهرستان اندیکا • اجلاسیه شهدای شهرستان اندیکا. استان خوزستان حضور سردار سلیمانی فرمانده سازمان بسیج مستضعفین و سردار باقری فرمانده سپاه لرستان 🌱 | @kanoon_shahiddaneshgar | ╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@shahiddaneshgar ╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯