16.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت شانزدهم فصل سوم)
🔸این اتفاق در ۲۱ مارس ۲۰۰۱ رخ داد. در حیاط خانهام سرگرم کار کردن بودم، درست یادم نیست تابستان یا آخرهای بهار بود زیرپیراهنی تنم بود برگشتم خانه یک چای بخورم، برایم چای آوردند حس بدی مثل سرماخوردگی داشتم دوباره خواستم چای دیگری بیاورند، بعد خوردن چای دوم حس کردم بدنم دارد خشک میشود در خودم جمع شدم و بعدش دراز کشیدم به همسرم گفتم به سراغ همسایه پزشکمان برود تا بیاید اینجا و آمپول سرماخوردگی برایم بزند...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/o6AuM
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۶
#ایلگار_جعفراُف
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
18.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت شانزدهم فصل سوم)
🔸به جای دکتر پرستار آمد و به من پنی سیلین زد، نصف آمپول را تزریق کرد دوباره صدا برگشت گفت: فکر نکن با این آمپول حالت خوب میشود، ما هنوز میتوانیم جانت را بگیریم و زندگیات را پایان دهیم.
🔸فهمیدم دقیقاً رو به قبلهام، آن موقع حس میکردم دقیقاً روبروی خدا هستم
به آن نقطه از آسمان رسیدم ناخواسته دستم بالا آمد (حالت قنوت)...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://www.aparat.com/v/5WEAQ
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۶
#ایلگار_جعفراُف
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
25.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت شانزدهم فصل سوم)
🔸من از جایم بلند شدم و صدا را میشنیدم
صدا از پشت گردنم میآمد و به من میگفت: بلند شو از بین این آدمها یکی را انتخاب کن که به تو نماز یاد بدهد؛ من برادر خانمم را آنجا دیدم همه دور هم جمع شده بودند گفتم: بایرام جان تو نماز خواندن را بلدی؟! او سرش را تکان داد و گفت: خیر بلد نیستم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/5WEAQ
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۶
#ایلگار_جعفراُف
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
15.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت شانزدهم فصل سوم)
🔸من وقتی فهمیدم آنچه زن برادرم خوانده نماز نبوده دوباره رفتم سر جایم خوابیدم و به درگاه پروردگار رفتم، کسی در این دنیا به من کمک نمیکرد گفتم برگردم آنجا تا از خداوند طلب آرامش کنم، وقتی برگشتم دیگر هیچ کدام از خانمها را آنجا ندیدم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/HAg5a
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۶
#ایلگار_جعفراُف
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
10.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت شانزدهم فصل سوم)
🔸من تا دو سال بعد تجربه نخندیدم، اصلا نمیتوانستم بخندم، همهاش در نگرانی بودم
علت آن فکرها چیزهایی بود که دیده بودم و همینطور بخاطر خیانتهایی که به من شده بود؛ آن کسانی که میخواستند مرا بکشند
همهاش دنبال قصاص بودم آنجا فهمیدم خداوند بهترین قصاص کننده است...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/FXz3x
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۶
#ایلگار_جعفراُف
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
8.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت شانزدهم فصل سوم)
🔸وقتی به این دنیا برگشتم تمام موسیقیهایی که بلد بودم یادم رفت.
من هر وقت میخوابم اول به چیزهایی که دیده بودم فکر میکنم بدون خواندن آیه الکرسی اصلا نمیتوانم بخوابم.
🔸من دیگر از مُردن نمیترسم چون میدانم مرگ حق است فقط یک خواسته دارم که میگویم خدایا به من فرصت بده یکی یکی کارهایم را انجام بدهم بعداً مرا پیش خودت ببر...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/2BUpo
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۶
#ایلگار_جعفراُف
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: سوم
قسمت: شانزدهم
عنوان: نیایش
مهمان: آقای ایلگار جعفر اُف
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش اول)
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش دوم)
📺 در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش اول)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش دوم)
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۶_بخش_۱
#فصل_۳_قسمت_۱۶_بخش_۲
#ایلگار_جعفر_اُف
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
17.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت هفدهم فصل سوم)
🔸شهریور سال ۹۹ هشتم بستری شدم، از پنج شهریور علائم بیماری شروع شد، آزمایشات و سی تی اسکن که دادم منفی بود و علائم معمول کرونا را نداشتم.
🔸وقتی برگشتم خانه روز به روز حالم بدتر میشد و روز تاسوعا شد که شب قبلش اصلا نتوانستم بخوابم، احساس میکردم قرار است اتفاقی بیفته که دم اذان صبح حالت نشسته خوابیده بودم که خواب دیدم (حالتی بین خواب و بیداری) بیماریم بستری شدنم و اینکه دیدم تمام کردم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/Oj2X0
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۷
#رعنا_عباداللهی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
19.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت هفدهم فصل سوم)
🔸خیلی گریه کردم، بیدار شدم؛ انگار آن لحظه آخر متوسل میشوی به همه جا که از آن مرگ فرار کنی! امّا اجتناب ناپذیر است و شما نمیتوانید فرار کنید.
🔸من خیلی گریه میکردم و التماس که (از بیمارستان) به پدر و همسرم زنگ بزنی به پزشکم زنگ بزنید که بیاد دیگه نمیتونم نفس بکشم بیاد نجاتم بدهد...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/JdzB2
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۷
#رعنا_عباداللهی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
18.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت هفدهم فصل سوم)
🔸آن لحظه نمیدانستم از چه کسی باید کمک بگیرم و آنها به من نزدیک می شدند و من بیشتر میترسیدم،
آن لحظه شخصی را دیدم که چهره و نگاهش آشنا بود چهرهای ترسناک داشت و من از او میترسیدم (بعداً فهمیدم چون به ائمه اطهار علیهم السلام توهین میکرد آن چهره را آنجا داشت)...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/vi30x
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۷
#رعنا_عباداللهی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links