20.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیده ای از قسمت بیست و هشتم فصل سوم)
🔸وقتی آن دو همراه دیدند من خیلی ناراحتم گفتند: میخواهی کاری برایش کنی؟
گفتم: مگر میتوانم کاری کنم؟
گفتند: بله میتوانی برای رستگاریاش دعا کنی. من در حالت دعا قرار گرفتم و از خدا خواستم از او بگذرد، دیدم یک نوری بالای سر او باز شد مثل اینکه تشتی از نور سر یک نفر بریزند، آن کدری اطراف ایشان محو شد، ایشان صاحب نور شد مثل بقیه ارواح...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/AVlWe
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۸
#ریحانه_زنارییزدی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
22.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و هشتم فصل سوم)
🔸در تمام آن مراحل آن ندای آسمانی، آن همخوانی، هماهنگی، آن موسیقی زیبا، همه ستایش پروردگار و شکرگزاری بود که همه این مسیر همراه من بود.
🔸هر چه مراحل جلوتر میرفتیم زمزمه بلندتر میشد مثل اینکه به مبدأ چیزی نزدیک میشویم و با نزدیک شدن بیشتر من هم با آنها شروع میکردم به خواندن.
گیاهانی که آنجا بودند هر کدام به زبان خودشان داشتند ستایش میکردند بسیار زیبا و غیر قابل وصف.
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/tWsrw
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۸
#ریحانه_زنارییزدی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
14.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و هشتم فصل سوم)
🔸به من نشان دادند وقتی خبر وفات من به مادر و پدرم میرسد، مادرم در چه موقعیتی قرار میگیرد، دیدم مادرم سکته مغزی میکند و فلج میشود و حال بسیار بدی دارد از این موضوع منقلب شدم.
🔸از جایی رفتم مدرسه پسرم، گفتند پسرت چی؟ کمی نگاه کردم و گفتم: او هم خدایی دارد چون اطمینان داشتم همه مورد فیض قرار داریم،
دو راه جلوی پای من قرار دادند که نگاه کن این با توست که فرزندت به چه مرحلهای میرسد، این بدون تو...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/QzibU
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۸
#ریحانه_زنارییزدی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: سوم
قسمت: بیست و هشتم
عنوان: مادرانه
مهمان: خانم ریحانه زناری یزدی
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش اول)
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش دوم)
📺 در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش اول)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش دوم)
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۸_بخش_۱
#فصل_۳_قسمت_۲۸_بخش_۲
#ریحانه_زنارییزدی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
15.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و نهم فصل سوم)
🔸بدلیل اتفاقاتی که در بازار برایم افتاده بود و ضرر و زبان زیاد پرداخت کرده بودم متأسفانه
خانه و مغازه را از دست داده بودم مجبور شدیم خانه مستأجری بریم که به دلیل توان اقتصادی کم در یک خانه نقلی روزگار بگذرانیم که آب شُرب شهری نداشت و از آب چاه استفاده میکردیم، مدتی بود چاه خراب بود و درگیرش بودیم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/6y3jU
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۹
#محمدتقی_شایان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
13.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و نهم فصل سوم)
🔸دو تا مرور کردن در ذهن خودمان، الان در ذهنمان هست، یکی مرور ریز به ریز یکی مرور نتیجه این کار است، مرور مورد به مورد و نتیجهاش بود مثلاً ۹۰ درصد ذهنم مادیات بود که از این مشکلات رهایی پیدا کنم و بتوانم زندگی را سر و سامان بدهم هم از لحاظ اقتصادی هم از لحاظ فعالیتهای مذهبی و معنوی؛ دیدم آنچه داشتم و برایش تلاشی کرده بودم از دستم رفت و هیچ با خودم نمیبرم و حسرتی...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/T2mBD
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۹
#محمدتقی_شایان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
15.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و نهم فصل سوم)
🔸 اینقدر درک آنجا بالا میرود با دیدن و مرور کردن آن صحنهها و دیدن پروندهها خودت مرور میکنی؛ کسی برایت مرور نمیکند که بگوید فلان کار را کردی؛ این عمل خیر را انجام دادی بعد خرابش کردی!
🔸غرق در زندگی گذشته بودم که ببینم چیزی برایم مانده یا نه؟!
اگر در آتش دنیا میسوختم اینقدر عذاب نمیکشیدم که آن حسرت مرا عذاب میداد...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/mcIDa
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۹
#محمدتقی_شایان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
20.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و نهم فصل سوم)
🔸یک مورد مثال میزنم. هر کسی در شغل و موقعیت خودش دنبال پیشرفت است، دنبال برتر شدن در صنف خودش، مثلاً تو هیئت که زحمت میکشیدم یک بارک الله و تشکر که میکردند همون شعفی که میآمد برایم انگار برای آن بارک الله کار میکردم، خرجش کردم
ولی باز لحظه آخر دستمان را گرفتند...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/zSxs8
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۹
#محمدتقی_شایان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
17.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و نهم فصل سوم)
🔸شما وقتی به کسی کمک میکنی که در زندگیاش مشکل پیش آمده، پا در میانی میکنی مثلاً بین زن و شوهر، فامیل، آشتی ایجاد میکنی هر کاری دارند، اینکه تحسین میکردن افتخار میکردی تمام بود، از دست رفته بود،
«باید میفهمیدم این خواست خدا بوده، نعمتی بوده، من استفاده کنم نه اینکه فخر بفروشم»...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/Xk8JZ
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۹
#محمدتقی_شایان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
14.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و نهم فصل سوم)
🔸من الان بیشتر گرفتار جبرانم، برای خودم فرمولسازی میکنم؛ مثلاً هر چیزی که ارزش تبدیل کردن و ماندگاری برایم نداشته باشه برای من دیگر مفهومش را از دست داده، ماندگارها برایم ارزش دارد، من کارم را انجام میدهم چه تشکر کنند چه نفرت پیدا کنند...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/ynrWd
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۹
#محمدتقی_شایان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
15.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و نهم فصل سوم)
🔸خانه کودکی ما حیاط بزرگی داشت که درختهای سیب، گلابی، مو و یک چاه آب داشت.
یک روز پدرم به پسرعموی ما گفت: بیا درختان را تا میوههایش تازه است سمپاشی کنیم، پسرعمو سم.پاشی کرد و رفت، من بچه بودم هوس میوه کردم یکی چیدم و خوردم بعد چند دقیقه دلپیچه بدی گرفتم و حالم بد شد...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/9jZhT
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۹
#حسین_شایان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
16.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و نهم فصل سوم)
🔸یک صدایی آمد، آشنا، دلنشین؛نمیدانستم برای کیست
صدا به من گفت: زود بود آمدی وقتت نشده باید برگردی، کارهایی هست که باید انجام دهی،
به سرعت برق، سرعت نور، با سیلی بابام یهویی نشستم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/gbpWh
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۹
#حسین_شایان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links