eitaa logo
عباس موزون
54.4هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
4هزار ویدیو
16 فایل
مدیرکانال: عباس موزون ✍️پیشینه: پژوهشگر نویسنده تهیه کننده کارگردان مجری تلویزیون گوینده رادیو ✍دانش ها: کارشناسی: مهندسی تکنولوژی کارشناسی: کارگردانی سینما کارشناس ارشد: مدیریت اجرایی دکتری: مدیریت رسانه دانشجوی دانشگاه تهران ☎روابط عمومی @My_net_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
26.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دهم فصل چهارم) 🔸من کنجکاو بودم این راه را گرفتم و رفتم، این راه دقیقاً زیر آب بود، رفتم تا رسیدم به آن درب که بسته بود و به گمان خودم که می‌بایست درب را بزنم، در زدم، درب باز شد باغ خیلی زیبایی دیدم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/boxMG 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
23.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دهم فصل چهارم) 🔸دیگر فقط این را می‌دیدم مرا از آب گرفت روی دست بیرون آورد، آن راه سبز هم برایم بسته شد، درب هنوز بود ولی بسته شد، ناراحت شدم که چرا نگذاشتند بروم و میوه را بچینم. 🔸آنچه در ذهنم مانده مرا آورد و گذاشت، یکی از پرستاران اورژانس شروع کرد به احیا کردن، لحظه‌ای که آب از دهانم بیرون ریخت، آن راه سبز جمع شد رفت، زینب زیر آب و کنار سی و سه پل و باقی جاها هم رفت... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/YmAQR 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
10.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دهم فصل چهارم) 🔸زینب که تعریف می‌کرد این اتفاقات را که دیده بود، منِ مادر باور نداشتم تا اینکه چند سال پیش چنین اتفاقی برای من هم افتاد. در سانحه‌ای که بر موتور با همسرم سوار بودیم در خیابان، یک لحظه ماشینی رد شد و گفت: چادرتان چادرتان؛ تا به خودم آمدم دیدم کف خیابان هستم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/QA5hf 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
21.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت یازدهم فصل چهارم) 🔸من کلاس سوم ابتدایی بودم و منزل‌مان با همسرم که همکلاس بودیم نزدیک هم بود، صبح او منتظر من بود که با هم برویم مدرسه، به همین روال تا بزرگ شدیم با هم مدرسه می‌رفتیم، کلاس سوم هدیه‌ای به من داد که هنوز دارم. 🔸در تاریخ ۹۸٫۱۱٫۲۴ ویروس کرونا گرفتم، بعد از دور استراحت با توصیه مرکز بهداشت استان به بیمارستان رازی رشت مرا بُردند و با تب ۳۸ درجه بستری شدم و قرنطینه شدم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/a3jMU 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
25.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت یازدهم فصل چهارم) 🔸 سال‌های سال با رنگ‌ها کار کردم، گفته میشه بالاتر از سیاهی رنگی نیست، ولی آنجا از سیاه سیاه‌تر بود، من در آن سیاهی به دو نفر برخوردم، یک نفر سمت راست، یک نفر سمت چپم (احساسشان کردم)، با دیدن‌شان شروع کردم به دویدن... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/0RQk8 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
31.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت یازدهم فصل چهارم) 🔸من عاشق آن نورم به قدری زیبا که چشم را آسیب نمی‌رساند، یه کم جلوتر رفتم دیدم یک نفر کنار محوطه‌ای بود که شبیه محوطه(محل زندگی ما) ولی تغییر و تحول یافته بود، من رفتم پیش آقا، تا مرا دید شناخت با من گرم گرفت، ایشان از هم محلی‌ها بود که چند سال پیش فوت کرده بود... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/D8vnY 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
34.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت یازدهم فصل چهارم) 🔸درخت گیلاس خیلی قشنگ بود، گفتم چرا من نمی‌تونم بیام در روشنایی؟! گفت: موقع تو نیست، تو برگشتی، تو باید بروی در تاریکی 🔸 آن آشنا از من خواست قولی به او بدهم گفتم: قول نمیدم،گفت: تو را خدا قول بده گفتم: سعی‌ام را می‌کنم. گفت: فرزندانم سر ارث و میراث به اختلاف افتادند ۱۵ سال با هم حرف نمی‌زنند تو باید بین آنها آشتی بدهی... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/4CsgH 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
38.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت یازدهم فصل چهارم) 🔸تنها کسی که در آن تاریکی مرا بغل کرد و بوسید، مادرخانمم بود که او در نور بود، همه چیز درخشان و لطیف بود، من از مادر خانمم خواستم که کمک کند تا من بروم آنجا در روشنایی گفت: کار ما نیست، به موقع‌اش باید بیایی. گویا زمان برگشتن به خانه‌ام زیبا کنار شد، به محض اینکه خداحافظی کردم، دیدم بغل درب خانه‌مان هستم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/d1KI6 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
33.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت یازدهم فصل چهارم) 🔸آنجا که مادر خانمم بود با من خیلی صحبت کرد، سئوال کردم مادرجان شما بفرما که اینهایی که می‌آیند چه کسانی هستند؟ گفت: همه اینها را تو می‌شناسی و نمی‌شناسی. گفتم: فلانی را نمی‌بینم گفت: صورتت را برگردان می‌بینی. یک جایی بود تا برگشتم دیدم یکسری افراد دارند تنبیه می‌شوند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/PonD3 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
28.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت یازدهم فصل چهارم) 🔸من آنجایی که رفتم یک غیربومی ندیدم، هرکس بود زنده و مُرده دوستان خودم بود دردناک‌ترین چیز این بود دیدم ۶ نفر مُرده‌اند، در صورتی که آن موقع که من در بیمارستان در کُما بودم آنها زنده بودند و در محل زندگی می‌کردند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/8tarq 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links