eitaa logo
عباس موزون
50.2هزار دنبال‌کننده
972 عکس
2.3هزار ویدیو
7 فایل
مدیرکانال: عباس موزون ✍️پیشینه: پژوهشگر نویسنده تهیه کننده کارگردان مجری تلویزیون گوینده رادیو ✍دانش ها: کارشناسی: مهندسی تکنولوژی کارشناسی: کارگردانی سینما کارشناس ارشد: مدیریت اجرایی دکتری: مدیریت رسانه دانشجوی دانشگاه تهران ☎روابط عمومی @My_net_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت اول فصل پنجم) 🔸محیط ترسناکی بود سیاهی وحشتناکی بود ، در این سیاهی ها تقریبا ده پانزده نفر را دیدم شبیه انسان ، عذابم میدادند کتکم میزدند، احساسم این بود که اینها مأمور شدند جان من را بگیرند. من فقط التماس میکردم و اهل بیت(علیهم السلام) را داد میزدم ، هر بار که من اسم اهل بیت(علیهم السلام)را می‌بردم اینها از آن شدت کم میکردند از آن ضربه ها کم میکردند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/rmpkrc3 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
18.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت اول فصل پنجم) 🔸ما که داخل تونل قرار گرفتیم مرور زندگی شروع شد ، چند تراک از زندگیم را نشان دادند یکی این بود که سن تقریباً چهار پنج سالگی ام در محله ما پیرمردی بود به علت کهولت سن نه خوب می‌شنید نه خوب میدید ،چند شخص از ما بزرگتر بودند در نوشابه های فلزی را می کوبیدند شبیه دو تومانی میشد ،تشتک ها را بین چندتا سکه قایم میکردیم ، این بنده خدا هم از لحاظ بینایی و شنوایی مشکل داشت می‌بردیم به او می‌دادیم .... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/wvg86g8 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
17.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت اول فصل پنجم) 🔸یکی دیگر از مرور زندگی من این بود که دهه ی شصت هفتاد خانه ها حمام نداشت ، در محله ما به حساب جهلی که داشتیم بنده خدایی که حمام داشت پنجره اش به سمت بیرون بود بچه ها میرفتند خانواده مردم را تماشا میکردند ، و اگر این کار را انجام نمیدادند بچه ها او را ترسو خطاب میکردند اگر تمایل هم نداشتیم باید انجام میشد و آنجا برای ما این عذاب بود که لبه ی پنجره یک میله و لبه ی آتشین و داغ و یک لبه ای که از حرارت آتش سرخ شده و قرمز قرمز.... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/vxs4j1j 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
18.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت اول فصل پنجم) 🔸جایی را به من نشان دادند که من خانواده ام را بیرون بُرده بودم، این که میگویند وقت برای خانواده بگذارید، وقت برای پدر و مادر بگذارید واقعاً نوشته میشود واقعاً پاداش دارد این پاداش به من رسید. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/rnl36q2 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
23.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت اول فصل پنجم) 🔸شخصی که من میگویم شبیه شهید هست آن حامی و همراه یک اشاره کرد ؛ برویـم ولی نه با زبان ، در یک چشم به هم زدن دیدیم در یک باغ پر از انگور در یک تاکستان انگور غرق زیبایی این باغ شده بودم ، اصلا رنگ ها جوی آب ، خاک ، اکسیژن زنده بود... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/oiekj9e 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: پنجم قسمت: اول عنوان: رنج و گنج مهمان: آقای سعید اعمی تهیه کننده و مجری: عباس موزون ⬇️ دانــــــلود بــــــا کیفیــــــت بالا از آپــــــــــــارات👇 https://aparat.com/v/jhw9499 ⬇️ دانــــــلود با حجم کم از کــــانال ســـــروش👇 https://splus.ir/abbas_mowzoon/3462 📺 مشاهده بدون نیاز به دانلود از تلوبیون👇 https://telewebion.com/episode/0xbf260e2 🔊 دریافت فایل صـــــــوتی از ایــــــران صـــــدا👇 http://sokhanrani.iranseda.ir/detailsPodcast/?g=611742 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔️ @abbas_mowzoon 🆔️ @abbas_mowzoon_links
19.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت دوم فصل پنجم) 🔸من تازه متوجه شدم که این من هستم بعد میروم روی خودم دراز میکشم دیگر نمی‌توانستم صحبت کنم ، خانم یک دست روی صورت من می‌کشند ،گفتند که داوود جان ناراحت نباش برمی‌گردی 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/igwzt8s 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
22.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت دوم فصل پنجم) 🔸رفتم مزار شهدا دایی خودم را دیدم با لباس خاکی و چفیه دور گردنشان ایستاده اند پایین مزارشان، یک ملک آمدند یک دشداشه سفید بلند محاسنشان بلند بود یک پرونده قرمز اول آوردند برای من ، یکی گفت داوود سجده برو شروع کن به صلوات فرستادن... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/gvjx4r7 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
22.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت دوم فصل پنجم) 🔸حاج آقا اسدی قم بودند، میدانستم مادرم به حرف حاج آقا گوش میدهند و برای صحبت های ایشان احترام قائل هستند ، من یکدفعه به خواب حاج آقا اسدی رفتم که بگویم‌ حاج آقا شما به مادرم بگویید انقدر گریه و زاری نکند، داوود گفته ناراحت نباشید برمی‌گردم.... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/xssr24e 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links