eitaa logo
عباس موزون
55هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
4هزار ویدیو
16 فایل
مدیرکانال: عباس موزون ✍️پیشینه: پژوهشگر نویسنده تهیه کننده کارگردان مجری تلویزیون گوینده رادیو ✍دانش ها: کارشناسی: مهندسی تکنولوژی کارشناسی: کارگردانی سینما کارشناس ارشد: مدیریت اجرایی دکتری: مدیریت رسانه دانشجوی دانشگاه تهران ☎روابط عمومی @My_net_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
12.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت پنجم فصل پنجم) 🔸مادربزرگ مادرم آمد همراهش نوری آمد، آن نور توجه من را جلب کرده بود دوست داشتم به آنجا بروم، به من گفت موقعی که برگشتی برو به پسرم بگو که حلالت کردم، این‌ را به من گفت اما من اصلاً دوست نداشتم برگردم چون آنجایی که بودم خیلی حالش خوب بود.... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/jqjos1m 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
11.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت پنجم فصل پنجم) 🔸این جماعت داشتن میومدن سمت من توی منجلاب بودن و گیر میکردن، من نمی‌تونستم تکون بخورم دستشونو دراز میکردن سمت من داشتن نزدیک و نزدیکتر میشدن ، یه صدایی تو گوشم گفت؛ بگو یاحسین(ع) با تمام وجود فقط صدا زدم یا حسیـن(ع) همینکه گفتم یا حسین(ع) انگار که یه نفر از پشت شما رو بگیره منو کشید بیرون، از اون منجلاب منو کشید بیرون... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/psl96oq 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
12.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت پنجم فصل پنجم) 🔸به پدر خانمم گفتم که میخوام بمونم گفت که نه باید برگردی حواست به خیلی ها باشه. موقعی که اومدم تو جسم دیدم یه نفر داره با سیلی میزنه تو سر و صورتم، وقتی که من برگشته بودم به جسم من خیلی بزرگتر از جسم بودم یعنی احساس میکردم جا نمیشم اون بزرگی هنوز تو من بود چیزایی که دیده بودم همه تو ذهنم بود... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/zbz6ds8 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: پنجم قسمت: پنجم عنوان: آن مرد که نیامد مهمان: آقای طیب پیشداد تهیه کننده و مجری: عباس موزون 🎬 دانــــــلود بــــــا کیفیــــــت بالا از آپــــــــــــارات👇 https://aparat.com/v/vtwhz7r ⬇️ دانــــــلود با حجم کم از کــــانال ســـــروش👇 https://splus.ir/abbas_mowzoon/3466 📺 مشاهده بدون نیاز به دانلود از تلوبیون👇 https://telewebion.com/episode/0xc065da3 🔊 دریافت فایل صـــــــوتی از ایــــــران صـــــدا👇 http://sokhanrani.iranseda.ir/detailsPodcast/?g=612151 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔️ @abbas_mowzoon 🆔️ @abbas_mowzoon_links
6.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 چه شوقی دارد! با تن مجروح و در حال خونریزی، فریاد می‌زند "میخواهم نمازم را بخوانم…" 🔸به راستی کدام ابرقدرت می‌تواند آن‌ها را شکست دهد؟! 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
5.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 «اوون جونز» روزنامه نگار و خبرنگار بریتانیایی، درباره موضع‌گیری‌های متعصابه غرب در مورد اسرائیل صحبت میکنه 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
18.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت ششم فصل پنجم) 🔸یک ماشین با من تصادف کرد و تصادف کردن من و به کما رفتنم همانا. یک لحظه خودم را تقریباً یک متر و نیم دو متر بالاتر از سطح کفی که آنجا بود دیدم.روی تخت بیمارستان یه نفر هم مثل خودم دراز کشیده بود. چشم هایش هم بسته است، یه لحظه وقتی او را دیدم گفتم چقدر شبیه من‌ است... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/hjmjug1 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
12.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت ششم فصل پنجم) 🔸در صحنه ای دیگر پدرم را دیدم که از داخل پذیرایی به آشپزخانه آمد و مادرم نیمرو آماده کرد و نزد پدرم گذاشت، تا صبح لب به غذا نزد و گریه میکرد، من بالای سر او ایستاده بودم و داشتم نگاه میکردم ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/beo7i28 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
16.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت ششم فصل پنجم) 🔸صحنه ای که خیلی ترسیدم و وحشت کردم بدون وزن ایستاده بودم، دو نفر را از پشت سر دیدم خیلی هیکل های قوی و قدهای بلند داشتند، یک نفرشان کاردی بزرگ در دست داشت و تنه درخت نیم متری جلوی او بود. نزدیک بیست متر جلوتر صفی طولانی بود که تا سیاهی ها می‌رفت... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/sgpr358 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
15.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت ششم فصل پنجم) 🔸باتلاقی را دیدم آب چرکین و کثیف و متعفنی بود که مثل آتشفشان داشت می‌جوشید. سه چهار نفر زن و مرد را آنجا دیدم. سرم‌‌ را برگرداندم دیدم خودم‌ هم آنجا‌هستم ، با خود گفتم من اینجا چکار میکنم!! تلاش و تقلا میکرد که این آب وارد دهانش نشود ولی وارد شد و از جایی که از نقطه ی گلو رفت پایین را من آنجا دقیقا حس کردم و آن حس هنوز هم همراهم هست ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/ojo27w2 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
11.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت ششم فصل پنجم) 🔸خودم را دیدم بدون وزن ایستاده بودم که دو نفر را دیدم، خانم مسنی سمت راست نشسته بودند و آقای پیرمردی، چشمه ی آب خیلی زلال و شفافی هم جلوی ایشان جاری بود، خانم خندید گفت: نترس تو فرهادی پسر کیمراد هستی برادرزاده ی من، من هم عمه جانی هستم و ایشان هم شوهرم هست، نترس نمی میری برمی‌گردی به همان دنیا ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/gsx2075 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
16.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت ششم فصل پنجم) 🔸در یک صحنه ای بالا ایستاده بودم، دیدم شخصی دراز کشیده نگاه کردم متوجه شدم خودم هستم، از این بالا که نگاه کردم یه آقا با قد بلند نزدیکش ایستاده بود نوری دور تا دور ایشان بود خیلی زیبا خیلی خوب، این آقای قد بلند گفت: دستت را دراز کن میخواهم بلندت کنم ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/whntg79 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links