10.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیده ای از قسمت بیست و ششم فصل پنجم)
🔸به من اجازه نمیدادند برگردم، دوست داشتند من آنجا باشم، خیلی عجیب بود درخت ها رنگارنگ بودند و هر کدام یک رنگ داشتند به رنگ های مختلف صورتی قرمز و... با این همه زیبایی من به فکر فرزندم بودم، دلم میخواست بروم او را ببینم و برگردم. وقتی دیدند من اصرار به برگشت دارم من را برگرداندند.
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/vai5pr6
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۲۶
#منیره_محمدی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: پنجم
قسمت: بیست و ششم
عنوان: نخستین نفس
مهمان: خانم ها منیره محمدی و نفیسه متعبد
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 دانــــــلود بــــــا کیفیــــــت بالا از آپــــــــــــارات👇
https://aparat.com/v/xcqs8uo
⬇️ دانــــــلود با حجم کم از کــــانال ســـــروش👇
https://splus.ir/abbas_mowzoon/3498
📺 مشاهده بدون نیاز به دانلود از تلوبیون👇
https://telewebion.com/episode/0xc620ca8
🔊 دریافت فایل صـــــــوتی از ایــــــران صـــــدا👇
منیره محمدی:
http://sokhan.iranseda.ir/detailsPodcast/?g=615101
نفیسه متعبد:
http://sokhanrani.iranseda.ir/detailsPodcast/?g=615099
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۲۶
#منیره_محمدی
#نفیسه_متعبد
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
12.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیده ای از قسمت بیست و هفتم فصل پنجم)
🔸ساعت سه شب بود من بر اثر خواب آلودگی میخواستم به گارد ریل برخورد کنم ماشین واژگون شد و من از پنجره ی سمت راننده به بیرون افتادم و ضربه مغزی شدم. خودم را دیدم که در برانکارد میگذاشتند تا به بیمارستان منتقل کنند. دیدم در حال حرکت به سمت آسمان هستم ...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/rkl9y9f
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۲۷
#امید_متقی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
13.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیده ای از قسمت بیست و هفتم فصل پنجم)
🔸خودم را روی تخت بیمارستان دیدم. رفتم خودم را تکان دادم و گفتم: بیدار شو چرا خودت را به خواب زدی؟! دیدم شخصی با سرعت نور به طرف من آمد چهره ای نورانی با شال سبز داشتند، ایشان فرمودند: پسرم تو خوب میشوی و به دنده ها، زانو و ستون فقراتم دست می کشیدند، فرمودند: من جد تو هستم.
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/iuh9r3k
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۲۷
#امید_متقی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
14.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیده ای از قسمت بیست و هفتم فصل پنجم)
🔸ایشان آمدند کنار تخت من ایستادند و از من خواستند که حق الناس انجام ندهم؛ اگر دِینی بر گردنم هست ادا کنم و دل کسی را نشکنم. مدتی که در کما بودم واقعا این درس را از جدّم یاد گرفتم ...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/ymh19sf
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۲۷
#امید_متقی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
14.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیده ای از قسمت بیست و هفتم فصل پنجم)
🔸جمجمه ی سر من شکسته بود و پزشک ها من را جواب کرده بودند. یکی از دلایل نجات من با سطح هوشیاری بسیار پایین و جمجمه ی شکسته کارهایی بود که قبلاً انجام داده بودم اینکه به افراد نیازمند و محتاج یاری رسانده بودم و اینکه در خیمه ساعت های طولانی بدون دریافت حقوق به عشق امام حسین (علیه السلام) چایی داده بودم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/avj01j3
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۲۷
#امید_متقی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
11.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیده ای از قسمت بیست و هفتم فصل پنجم)
🔸خود را در جای کوهستانی می دیدم. دره ای بود که انتهای آن مشخص نبود و دودهایی از آن بلند میشد. افرادی به ترتیب پشت سر هم قرار گرفته بودند و خود را از دره پایین می انداختند، خیلی تعجب میکردم! علتش را نمیدانستم؟! ده نفر با لباس سفید دستهای من را گرفته بودند و میگفتند: تو باید بروی جای تو اینجا نیست ...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/hwl9x46
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۲۷
#امید_متقی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: پنجم
قسمت: بیست و هفتم
عنوان: حلالیت
مهمان: آقای سید امید متقی
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 دانــــــلود بــــــا کیفیــــــت بالا از آپــــــــــــارات👇
https://aparat.com/v/lte7986
⬇️ دانــــــلود با حجم کم از کــــانال ســـــروش👇
https://splus.ir/abbas_mowzoon/3499
📺 مشاهده بدون نیاز به دانلود از تلوبیون👇
https://telewebion.com/episode/0xc6637e8
🔊 دریافت فایل صـــــــوتی از ایــــــران صـــــدا👇
http://sokhanrani.iranseda.ir/detailsPodcast/?g=615303
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۲۷
#سید_امید_متقی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
12.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیده ای از قسمت بیست و هشتم فصل پنجم)
🔸آمدم که بنشینم یک نور بسیار بسیار زیبایی نوری متفاوت، ولی آشنا اطرافم دیدم. نور مرا در آغوش گرفته بود و با آن به سمت بالا میرفتم. به طبقه اول رسیدم آنجا زمین و آسمانش متفاوت بود و انسان های مختلف می آمدند که باید در حق کارهایی که باعث آزار والدینشان شده بودند جوابگو باشند، شخصی با یک لوح منتظر من بود اعمالی که من در دوران زندگیم باعث رنجش مادرم شده بودم از من بازخواست شد ...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/gxf0265
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۲۸
#محمد_موسوی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
10.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیده ای از قسمت بیست و هشتم فصل پنجم)
🔸از درون میسوختم؛ گدازه بود یعنی جگرم داشت میسوخت! به اندازه ی ذره ذره ی اعمالی که انجام داده بودم و باعث آزار مادرم شده بودم ماه ها یا سالها مورد فشار و عذاب قرار میگرفتم. جاهایی بود که حتی فکر کرده بودم و پدرم را بد قضاوت کرده بودم؛ حتی اینها را هم باید جواب میدادم و عذابش را میفهمیدم ...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/bbx911n
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۲۸
#محمد_موسوی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
11.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیده ای از قسمت بیست و هشتم فصل پنجم)
🔸جایی بود که مَشکی بسیار بزرگ آویزان بود من میدانستم که این آب از طرف آقا امام حسین (علیه السلام) هست، یک جام آب گرفتم و خوردم و بطور کلی عطش من برطرف شد و فشار هم کمتر شد، وارد طبقه دوم شدم مَلَکی منتظر من بود صندوقچهای بزرگ بود که نور از آن بیرون میآمد میدانستم که این برای نیکی هایی هست که در حق خلق خدا انجام داده بودم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/clz3040
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۲۸
#محمد_موسوی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
11.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیده ای از قسمت بیست و هشتم فصل پنجم)
🔸وارد طبقه ی سوم شدم اینجا سرمای شدیدی تمام وجودم را گرفت و قلب من با رگهایی که به آن وصل بود منتظرم بود. چون من قلب خودم را اذیت کرده بودم، غم چیزهای نداشته ام را خورده بودم؛ برای بعضی از اعمالم ده بیست سال در آن وضعیت بودم تا قلبم راضی شود ...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/saq0yw1
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۲۸
#محمد_موسوی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links