eitaa logo
عباس موزون
50.6هزار دنبال‌کننده
940 عکس
2.1هزار ویدیو
3 فایل
مدیرکانال: عباس موزون ✍️پیشینه: پژوهشگر نویسنده تهیه کننده کارگردان مجری تلویزیون گوینده رادیو ✍دانش ها: کارشناسی: مهندسی تکنولوژی کارشناسی: کارگردانی سینما کارشناس ارشد: مدیریت اجرایی دکتری: مدیریت رسانه دانشجوی دانشگاه تهران ☎روابط عمومی @My_net_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
14.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست نهم فصل دوم) 🔸دوباره به آن تونل برگشتم، اینقدر حالیم بود (قبلاً شاید به دلایل مختلف گریه می‌کردم) اما همه مشکلات یک طرف که اذیت شده بودم؛ اینکه با مادرم خداحافظی کنم یک طرف، اینکه دیگه نمی‌بینمش، وقتی برگشتم به آن تونل از ته دل آه کشیدم‌... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/YElLF 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
10.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست نهم فصل دوم) 🔸دوباره سمت آسمان رفتم همینطور که دور می‌شدم انگار در خلأیی رفتم انگار نگهم داشتند، ترس نداشتم، اتفاقاً شوق داشتم که چه تجربه قشنگی هست. 🔸تا به حال آن سرعت را نداشتم، آن سرعتی که داشتم از زمین فاصله می‌گرفتم را نداشتم، انگار در قفس بودم و حالا آزاد شدم و پرواز می‌کنم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/uPes4 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
12.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست نهم فصل دوم) 🔸به خودم می‌گفتم تو چرا اینها را باور نمی‌کردی؟ اینها را که به تو گفته بودند نشانم می‌دادند که مثلاً معلمت این مطلب را به تو‌ گفته بود چرا گوش نمی‌کردی؟!! 🔸زمین را نگاه کردم دیدم همه به سمت ما می‌آیند مقدار روح زیادی سمت من می‌آیند، من هم با عده زیادی بودیم که در کنار هم بودیم موقعی بود که همه جمع می‌شوند، از اولین آدم تا آخرین همه آمدند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/NC2vf 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
16.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست نهم فصل دوم) 🔸وقتی تنها بودم، سرعتم خیلی زیاد بود، وقتی با هم بودیم، سرعت زیادتر شده بود، من جیغ می‌کشیدم، هم لذت داشت هم ترس هم هیجان، احساس می‌کردم دارم آتش می‌گیرم که اینقدر سرعتم زیاد است. 🔸همین‌طور که دور می‌شدیم، احساس می‌کردم به جای خیلی خاص می‌رویم، رسیدیم به جایی که نور خیلی بزرگی دیدیم، همه داشتیم به آن نور نگاه می‌کردیم و لذت می‌بردیم، خیلی‌ها نمی‌توانستند سرشان را بالا بگیرند و نگاه کنند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/CWa0X 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
12.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سی‌ام فصل دوم) 🔸روزهای سختی بود، مشکلات زندگی از سال ۹۱_۹۲ شروع شد، این مشکلات بیشتر و بیشتر می‌شد تا سال ۹۶ روزهای آخر ماه صفر در آذرماه به نقطه ای رسیدم که از صبح که بیدار می‌شدم با خدا جنگ و جدال داشتم. 🔸نزول (پول نزول) وارد زندگی من شد، مثل خیلی‌ها که میگن مهم نیست اینهمه آدم با این پول زندگی می‌کنند هیچ اتفاقی براشون نمیفته درست از زمانی که این پول آمد تا وقتی رفت، زندگی من بهم ریخت... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/Gp1Ag 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
12.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سی‌ام فصل دوم) 🔸حس ناامیدی خیلی بدی در دلم افتاد، روی کاناپه دراز کشیدم، گریه می‌کردم و خودم رو در آغوش گرفتم و به خودم می‌گفتم هوای خودت رو بگیر، وجود نداره (خدا) و... حس تشنگی شدیدی در گلویم بود و اینقدر زیاد شد که داشت تحملم از دست می‌رفت. خواستم به سمت آشپزخانه بروم که انگار کسی به من گفت: برگرد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/bpUHE 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
19.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سی‌ام فصل دوم) 🔸در این لحظات از تمام اطراف موجوداتی به سمتم حمله کردند، هر کدام به اندازه یک ساختمان سه طبقه جثه داشتند، هر چه داشتند به سمتم پرتاب می‌کردند. 🔸خیلی مضطر شدم، تنها چیزی که به دادم رسید و کمکم کرد یا حسینی(ع) بود که گفتم، از همه قلبم گفتم. یک تونلی درست شد نورانی، دستی آمد و دستم را گرفت کشید بالا دست بزرگتر، نورانی... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/Ow28b 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
19.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سی‌ام فصل دوم) 🔸با سرعت زیاد همان مسیری که آمده بودم برگشتم، آمدم بالای سر خودم، یک چیزی در وجودم به جسمم می‌گفت: چقدر حقیری! چقدر کوچکی! دنبال چی هستی؟ فکر کردی کی هستی (مکالمه من با من بود) و باز آن دستور؛ فرمان که باید برگردی به جسمت 🔸وارد جسم شدم، اولین کار دنبال گوشی همراهم بودم سرچ‌ کردم «حَلَّت بِفِنائک»... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/WGDo2 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
18.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سی‌ام فصل دوم) 🔸به کربلا رسیدم، روزهای سختی بود خیلی تحت فشار بودم، پیاده روی، تاول پا پنج شنبه شب به کربلا رسیدیم، حال خوبی نداشتم (چند باری در مسیر حالم بد شد) همسفران کمک کردند. داخل حرم نمی‌توانستیم بشویم، ازدحام زیاد بود، از همان بین الحرمین خانم‌ها را برگرداندند به استراحتگاه. 🔸به استراحتگاه که رسیدیم، هنوز سر به بالش نرسیده بود آن بالا بودم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/lbr7d 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
11.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سی‌ام فصل دوم) 🔸شکلاتی که دست بچه بود را می‌دیدم، آنکه خواب بود را می‌دیدم، ذکری که با تسبیح گفته می‌شد را می‌دیدم. به همان سرعت که صحنه‌ها را می‌دیدم به جسمم برگشتم، همسفرم را دیدم که حالش بد است بخاطر من و حمد شفا می‌خواند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/uvHq1 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links