eitaa logo
عباس موزون
50.3هزار دنبال‌کننده
965 عکس
2.2هزار ویدیو
4 فایل
مدیرکانال: عباس موزون ✍️پیشینه: پژوهشگر نویسنده تهیه کننده کارگردان مجری تلویزیون گوینده رادیو ✍دانش ها: کارشناسی: مهندسی تکنولوژی کارشناسی: کارگردانی سینما کارشناس ارشد: مدیریت اجرایی دکتری: مدیریت رسانه دانشجوی دانشگاه تهران ☎روابط عمومی @My_net_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
19.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و سوم فصل دوم) 🔸مسیر طولانی رفتیم و خسته هم نمی‌شدیم که بگیم حالا بشینیم کمی خستگی بگیریم، می‌دانستیم فقط باید مستقیم بریم 🔸یک پسرخاله‌ای داشتیم که از دنیا رفته بود، ایشان را دیدم ایستاده بود، اصلا تعجب نکردم که ۶ سال مرحوم شده خیلی عادی پرسیدم علی اینجا کجاست؟ گفت: باید بریم... همه جا تاریک بود ولی قابل دیدن بود... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/cwzMU 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
14.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و سوم فصل دوم) 🔸دیدم ۳۰،۴۰ متر مانده بود که به خودم برسم، فاصله ۲۰ متری در آن تاریکی سه نفر را دیدم قد رشید... 🔸یک زمانی بود که باید کارهایی انجام می‌شد که شب خوابم ببرد، الان برعکس شده، اگر سر کسی داد بزنم، آن شب خوابم نمی‌برد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/nZvfl 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
14.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و سوم فصل دوم) 🔸سه تا بزرگوار که ایستاده بودند گفتم: فرصتی دوباره، زن و بچه‌ام منتظرند طرف سمت راست به طرف وسط سرش را برگرداند و گفت: این هر طور بوده چهار قطره اشک برای ما ریخته، یک‌ فرصت دیگر بهش بدهید... 🔸من سرم را بالا آوردم، چهره را نگاه کنم، دیدم نمیشه، احساس کردم (متوجه شدم) طرف وسط دست نداشت و فهمیدم چه کسی هستند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/XNsn9 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
19.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و سوم فصل دوم) 🔸من دیگه متوجه شدم سه بزرگوار چه کسانی بودند فهمیدم نفر وسط چه کسی هستند، برای همه ما مشخص هست چه کسی دست ندارد... نفر سوم سمت راست الهام شد امام حسین (علیه السلام) هستند. نفر سمت چپ حضرت محمد (صلوات الله علیه و آله) بودند. 🔸از خجالت حالت سجده سرم را گذاشتم از اینکه بخشیده شدم، از اینکه اینهمه من گشتم یه کار مثبت پیدا کنم، پیدا نکردم، خودشان پیدا کردند، حساب گم نمی‌شود، ما اگر یادمان برود، آنها یادشان نمی‌رود... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/rb5OZ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
17.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و چهارم فصل دوم) 🔸به محض اینکه زمین خوردم، پدرم که فوت شده بود، با دو نفر دیگه اومد بالای سرم، پدرم سال ۷۹ از دنیا رفته بود. 🔶رفتیم جلوتر قبری رو کنده بودن، همراه پدرم رفتیم بالای سر قبر ایستادیم، تا می‌خواستم به پدرم بگم که این قبر چیه؟! اینجا کجاست؟ و چه اتفاقی افتاده؟! یه نفر از تو قبر که نمی‌دیدمش، با صدای محکم، سه بار پرسید: آیا نماز می‌خوندی یا نه؟؟؟!!! 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/R7cQk 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
11.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و چهارم فصل دوم) 🔸دیدم از تو قبر یه دستی اومد بیرون و یه لوح یا نامه‌ای رو از قلبم کشید بیرون، تموم کارهایی که انجام داده بودم توی نامه نوشته بود، نمازها که خونده بودم رنگ سبز و کارهای خطایی که انجام داده بودم رنگ مشکی بود. 🔶گفت: این دو رکعت نمازها چیه؟ گفتم: من عقبه‌ی هر نمازی دو رکعت نافله برای شهدا و اموات و امامان می‌خوندم گفت که این دو رکعت نمازها باعث شده که بلاگردان تو بشه تا برگردی به دنیا... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/QSOik 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
14.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و چهارم فصل دوم) 🔸اومدیم این طرف‌تر، عده‌ای از مردگان بودند که می‌دونستند ما اومدیم اینجا و دوباره می‌خوایم برگردیم به دنیا و سفارش کردند 🔶یکی از مرده‌ها بود که گفت: مهدی یه سفارش می‌کنم به خانوادم بگو که نیان گریه کنن بالای سر قبرم، روزهای پنجشنبه هروقت می‌خوان آرومم کنن، فقط قرآن بخونن، دستاشو گذاشت روی سرش و گفت: وقتی گریه می‌کنند سرم درد می‌گیره، خیلی با حالت جدی بهم می‌گفت... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/EsgUp 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
20.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و چهارم فصل دوم) 🔸عده‌ای بودن لباس‌های سبز رنگی داشتن و راز و نیازهای قشنگی با خدا داشتن، چیزی که عجیب بود فرش‌های اینها بود که مثل امواج دریا می‌درخشید با رنگ‌بندی خیلی زیبا که حالت درخشش اون انسان رو به وجد می‌آورد 🔶پدرم نقطه‌ای رو مشخص کرد و گفت اینجا چاه آب بزنید، همین قسمت انشاءالله بهتون آب می‌ده، که ما هم این کار رو انجام دادیم و الحمدللّه به آب رسیدیم و این همون قطعه از باغ بود که وقف امام حسین (علیه السلام) شده بود، مهندس‌ها ۲۰۰ متر پایین‌تر رو نشون دادن که اونجا به آب نرسیدیم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/TIjCo 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و چهارم فصل دوم) 🔸وقتی می‌خواستم از پدرم خداحافظی کنم و برگردم پیش خانوادم، احساس دلتنگی کردم، دوست نداشتم برگردم، خدا شاهده آنقدر اونجا لذت‌بخش بود که دیگه حاضر نبودی برگردی به دنیا... 🔶 وقتی احساس دلتنگی کردم، پدرم یه دستی رو توی آسمون بهم نشون داد،‌ گفت به آسمون نگاه کن، وقتی به آسمون نگاه کردم، یه دستی رو نشونم دادند، از همون وقت احساس می‌کنم تو همه ی کارهام یه دستی پشتم هست و کمکم می‌کنه... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/zO8Nj 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
13.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و پنجم فصل دوم) 🔸خرداد ۱۳۹۱ بود که پدر و مادر همسرم حج عمره رفته بودند، شب قبل از بازگشت همه برادرها و همسرانشان در منزل پدر و مادر جمع شده بودند تا با هم مشورت کنند برای برنامه استقبال و مهمانی اختلاف نظری بین خانم‌ها و آقایان بوجود آمد که بحث بین من و همسرم در ماشین موقع برگشت به منزل ادامه پیدا کرد و بعد ۱۲ سال زندگی اولین بگو‌ مگو‌ بین ما ایجاد شد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/rHPaf 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links