eitaa logo
عباس موزون
52هزار دنبال‌کننده
994 عکس
2.3هزار ویدیو
8 فایل
مدیرکانال: عباس موزون ✍️پیشینه: پژوهشگر نویسنده تهیه کننده کارگردان مجری تلویزیون گوینده رادیو ✍دانش ها: کارشناسی: مهندسی تکنولوژی کارشناسی: کارگردانی سینما کارشناس ارشد: مدیریت اجرایی دکتری: مدیریت رسانه دانشجوی دانشگاه تهران ☎روابط عمومی @My_net_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
21.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت یازدهم فصل چهارم) 🔸من کلاس سوم ابتدایی بودم و منزل‌مان با همسرم که همکلاس بودیم نزدیک هم بود، صبح او منتظر من بود که با هم برویم مدرسه، به همین روال تا بزرگ شدیم با هم مدرسه می‌رفتیم، کلاس سوم هدیه‌ای به من داد که هنوز دارم. 🔸در تاریخ ۹۸٫۱۱٫۲۴ ویروس کرونا گرفتم، بعد از دور استراحت با توصیه مرکز بهداشت استان به بیمارستان رازی رشت مرا بُردند و با تب ۳۸ درجه بستری شدم و قرنطینه شدم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/a3jMU 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
۱ اسفند ۱۴۰۲
25.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت یازدهم فصل چهارم) 🔸 سال‌های سال با رنگ‌ها کار کردم، گفته میشه بالاتر از سیاهی رنگی نیست، ولی آنجا از سیاه سیاه‌تر بود، من در آن سیاهی به دو نفر برخوردم، یک نفر سمت راست، یک نفر سمت چپم (احساسشان کردم)، با دیدن‌شان شروع کردم به دویدن... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/0RQk8 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
۱ اسفند ۱۴۰۲
31.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت یازدهم فصل چهارم) 🔸من عاشق آن نورم به قدری زیبا که چشم را آسیب نمی‌رساند، یه کم جلوتر رفتم دیدم یک نفر کنار محوطه‌ای بود که شبیه محوطه(محل زندگی ما) ولی تغییر و تحول یافته بود، من رفتم پیش آقا، تا مرا دید شناخت با من گرم گرفت، ایشان از هم محلی‌ها بود که چند سال پیش فوت کرده بود... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/D8vnY 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
۱ اسفند ۱۴۰۲
34.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت یازدهم فصل چهارم) 🔸درخت گیلاس خیلی قشنگ بود، گفتم چرا من نمی‌تونم بیام در روشنایی؟! گفت: موقع تو نیست، تو برگشتی، تو باید بروی در تاریکی 🔸 آن آشنا از من خواست قولی به او بدهم گفتم: قول نمیدم،گفت: تو را خدا قول بده گفتم: سعی‌ام را می‌کنم. گفت: فرزندانم سر ارث و میراث به اختلاف افتادند ۱۵ سال با هم حرف نمی‌زنند تو باید بین آنها آشتی بدهی... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/4CsgH 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
۱ اسفند ۱۴۰۲
38.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت یازدهم فصل چهارم) 🔸تنها کسی که در آن تاریکی مرا بغل کرد و بوسید، مادرخانمم بود که او در نور بود، همه چیز درخشان و لطیف بود، من از مادر خانمم خواستم که کمک کند تا من بروم آنجا در روشنایی گفت: کار ما نیست، به موقع‌اش باید بیایی. گویا زمان برگشتن به خانه‌ام زیبا کنار شد، به محض اینکه خداحافظی کردم، دیدم بغل درب خانه‌مان هستم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/d1KI6 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
۱ اسفند ۱۴۰۲
33.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت یازدهم فصل چهارم) 🔸آنجا که مادر خانمم بود با من خیلی صحبت کرد، سئوال کردم مادرجان شما بفرما که اینهایی که می‌آیند چه کسانی هستند؟ گفت: همه اینها را تو می‌شناسی و نمی‌شناسی. گفتم: فلانی را نمی‌بینم گفت: صورتت را برگردان می‌بینی. یک جایی بود تا برگشتم دیدم یکسری افراد دارند تنبیه می‌شوند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/PonD3 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
۱ اسفند ۱۴۰۲
28.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت یازدهم فصل چهارم) 🔸من آنجایی که رفتم یک غیربومی ندیدم، هرکس بود زنده و مُرده دوستان خودم بود دردناک‌ترین چیز این بود دیدم ۶ نفر مُرده‌اند، در صورتی که آن موقع که من در بیمارستان در کُما بودم آنها زنده بودند و در محل زندگی می‌کردند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/8tarq 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
۱ اسفند ۱۴۰۲
37.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دوازدهم فصل چهارم) 🔸کار به خوبی انجام شد، رفتم خوابیدم. آن دو نفر سمت راست و چپی که آنجا بودند به خوابم آمدند گفتند: مگر تو قول ندادی اسم نبری؟ چرا یکی از قول‌هایی که دادی را شکستی؟ طرف چپی گفت: تنبیه تو سخت است اینجا... 🔸فقط یک راه دارد، مگر اینکه کارهای خوبت را زیاد کنی، اینجا (دنیا) تاریکی است، آنچه می‌گوئیم قبر تاریکی است اشتباه است! تاریکی اینجا (دنیاست). خیلی عذرخواهی کردم گفت تنبیه تو موش است... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/Xgcsa 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
۱ اسفند ۱۴۰۲
19.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دوازدهم فصل چهارم) 🔸زمانی فهمیدم مُرده‌ام و با خانمم، بچه‌هایم فرق می‌کنم که با دست به خانمم می‌زدم (صدایش می‌کردم) دستم از بازویش رد شد؛ فهمیدم وجود ندارم. آنجا فهمیدم مشکل از من است، اگر جواب سلامم را نمی‌دهند مرا نمی‌بینند!.. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/2Pij0 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
۱ اسفند ۱۴۰۲