🔺از مومنان مردانی هستند كه به پیمانی كه با خدا بسته بودند وفا كردند بعضی بر سرپیمان خویش جان باختند و بعضی چشم به راهند و هیچ پیمان خود دگرگون نكرده اند.
#شهدای_خانطومان💔
یاد شهداکمتراز شهادت نیست
ارسالی از اعضای محترم کانال
💐🍀🌺🌼🌺🍀💐
🌹 #شهیدانه 🌹
شهید_والامقام
رسول_خلیلی
سلام شهید من
می دانم که جواب سلامم را می دهی...
هوای تو کرده دلم ...
لازم نیست
حرفهایم را طولانی و بلند بنویسم
تا تو بخوانی ...
سکوت و چند کلمه کافیست برای دلتنگی ام ...
تنها تو میدانی که در دل پر دردم
چه می گذرد ...
حرف هایم را با تو به هر شکلی
که باشد می زنم ...
گاهی آرام ...
گاهی با چشمان ابری ام ...
گاهی با درد دل بی قرارم ...
و می دانی که چقدر دوستت دارم
دلتنگی هایم برای تو را هم دوست دارم
آن لحظه که به یاد تو هستم را نیز دوست دارم
تمام این لحظات را دوست دارم
چون می دانم که تمام وجودم به یاد توست
همین...
💐 تولدت_مبارک
🌹 رفیق_شهیدم
🌺 سالروز_تولد💐
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹
گریه_شهید
در_قبر_شهدا
شهید_والامقام
رسول_خلیلی
رسول ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت ، به همین خاطر پهلو ، دست و صورت سمت راستش در آن انفجار هدیه شد . به طوری که من در شناسایی رسول مشکل داشتم .
رسول خودش خواسته بود ، یک عمری خدا گفته اینها گوش کردند ، یک بار هم اینها در خلوت به خدا گفته اند و خدا استجابت کرده است .
در ۱۷ سالگی رسول با ما به راهیان نور آمد .
با هم به سمت گردان تخریب رفته بودیم ، به رسول گفتم ببین اینجا حسینیه ما بود ، دراین سمت قبرهایی میبینی که #شهدا برای خود کنده بودند ، حالا #شهدا رفته اند و اینجا غریب مانده است.
هم زمان با صحبتهای من اذان ظهر شد ، رفتیم نماز جماعت و بعد آن متوجه شدیم رسول نیست .
وقتی پی او گشتیم دیدیم داخل یکی از قبرها رفته ، چفیه را روی سرش کشیده وهای های گریه میکند در حالی که سجده کرده است.
این صحنه برای ما تبدیل به روضه شد .
من همان موقع تنها کاری که توانستم انجام دهم ثبت آن لحظه توسط دوربین عکاسی بود .
عکسی که الان به دیوار اتاقش که به موزه تبدیل شده، نصب است .
راوی :
پدرشهید
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#در_محضر_شهدا
نوجوان_سیزده_ساله
شهید_والامقام
سعید_طوقانی
تا می توانید مراقب و محاسب اعمال و رفتار خودتان باشید و خود را در محضر خدا حس کنید که اگر شما او را نمی بینید ، او شما را می بیند و رئوف و رحیم و قادر و قهار است .
مبادا حلم و صبر خداوند شما را ظلوم و جهول کند ! ...
یاد شهداکمتراز شهادت نیست
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
بخشی از بیانات #مقام_معظم_رهبری
در پی #شهادت_آیت_الله_دستغیب
سال ۱۳۶۰
چهره معظّم و دوست داشتنی این مرد خدا محبوبترین چهره در میان مردم فارس و مورد احترام عمیق مردم در سراسر ایران بود.
روح بیکینه و صفای باطن و لحن روحانی او گرمی بخش دل مردم بود و مردمی که او را صمیمانه دوست داشتند به شخصیت والای این روحانی مبارز و متقی احترام میگذاشتند.
هفتاد سال زندگی همراه با طهارت و تقوا و سالها صرف عمر در راه اسلام و انقلاب از این مرد بزرگوار چهرهای مورد علاقه و احترام مردم ساخته بود.
اطمینان دارم که شهادت این مرد خدا همچون زندگی پرافتخارش برای اسلام و انقلاب اسلامی ایران خیر و برکت به همراه خواهد داشت؛ چرا که همه ما را در ادامه راهی که برگزیدهایم مصمّمتر میکند. تا راه اسلام در پیش روی ماست دشمن حقیرتر از آن است که بتواند ما را از این سیر الهی منحرف سازد.
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#یاد_ایام
بیستم آذرماه یادآور رشادتها و سلحشوریهای شیر زنان و بزرگ مردان ایل بزرگ کلهر در دومین شهر مقاوم کشور #گیلانغرب در عملیات بزرگ #مطلع_الفجر در سال ۱۳۶۰ با رمز مبارک یا مهدی (عج) است .
عملیات #مطلع_الفجر از جمله عملیاتهای بزرگ هشت سال دفاع مقدس در غرب کشور بود که در منطقه عملیاتی #گیلانغرب اجرا شد.
در این عملیات نیروهای سلحشور سپاه پاسداران به همراه بسیجیان سرافراز و مردم غیور، ارتشیان و هوانیروز قهرمان از سه جبهه با وجود سرمای هوا و میدانهای مین به دشمن بعثی با هدف آزادسازی ارتفاعات « چرمیان، سرتتان، دیزه کش، برآفتاب، تنگ کور، تنگ قاسم آباد، تنگ حاجیان، فریدون هوشیار، دشت گیلانغرب، روستاهای گمار، بورسوار و دشت گیلانغرب » حمله کردند.
آزادی سازی ارتفاعات مهم چغالوند و آوزین، ۳۰ کیلومتر از خاک کشورمان در دشت گیلانغرب و بازگشت ۳۰ روستای این شهرستان به آغوش کشور از دستاوردهای مهم عملیات #مطلع_الفجر است.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی رزمندگان غیور 8 سال دفاع مقدس
#صلوات
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹
#شهیدانه
#شهید_والامقام
#محمدعلی_جهان_آرا
بچه ها ، اگر شهر سقوط کرد آن را دوباره فتح خواهیم کرد ، مواظب باشید که ایمانتان سقوط نکند .
یاد_لاله_ها
گذری بر زندگی
شهیده_والامقام
پریوش_میرابی
شهيده در 26 آذر سال 39 در زادگاهش (ايلام) و در خانواده اي نسبتاً فقير چشم به ديار هستي گشود .
با گذشت زمان او پا به مدرسه گذاشت كانوني كه او را با همه چيز آشنا كرد ، در آنجا دنيايي ديگر بود ، دنيايي از تبعيض ها دنيايي از ستم ها ، از فاصله ها از فقر ها و از سرمايه داران خوك صفت،او در آنجا فهميد كه هر كس كمتر داشته باشد تحقير شود هر آنكه جامعه زرين تر در بر داشت مورد احترام قرار مي گيرد و گول خوردگان تا به كمر خم شده در برابرش تعظيم مي كنند .
و با دلي سرشار از ايمان و سينه اي پر از خشم دوره راهنمايي را پشت سر گذاشت و به دبيرستان وارد شد و ستم رژیم شاهنشاهي در اينجا به وضوح بيشتر و بيشتر مشاهده كرد.
در سال 1358 ديپلمش را گرفت و در آغاز آبان ماه 1358 به سمت ماشين نويس در اداره دارايي به كار مشغول شد و چون آرام نداشت و مي خواست در بين مردم باشد معلمي را پشت ميز نشيني ترجيح داد و در مدرسه آذر پيرا به تدريس مواد تجديدي دانش آموزان همت گماشت .
در اين موقع بود كه خبر جنگ تحميلي را شنيد اما چه مي توانست بكند هر روز نزد خدا دست به دعا به بر می داشت كه #شهادت نصيبش شود .
تا اينكه بار ديگربه بانك كشاورزي مراجعه و خواستار شغل ماشين نويسي شد و مدت دو هفته به شغلش مشغول بود و روساي اداره بخاطراخلاق و رفتارش و همچنين رضايت كامل آنها وي را به عنوان ماشين نويس رسمي به کار گرفتند .
وي خواهران و برادرانش را به مبارزه عليه دولت جور ستمگران مي خواند و مطالعه ي كتابهاي استاد شهيد مطهري را به آنها توصيه مي كرد.
از درآمدي كه داشت مقدار ناچيزي را به عنوان رفع احتياجات شخصي بر مي داشت و بقيه اش را به خانواده اش مي داد .
وقتي كه خبر شهادت ياري را مي شنيد در دل به او مي گفت التماس دعا و شبانه روز با گريه و زاري در برابر معبودش خواستار مي شد كه هر چه زودتر به نزد خدايش بشتابد تا اينكه در 18 آذر سال 60 در بمباران مناطق مسکونی بعثيها متجاوز در محل كارش شربت شیرین شهادت را نوشید و به آرزویش رسید .
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
🟣خاک های نرم کوشک🟣
خانه ی استثنایی
#قسمت_پنجاه_و_سه
اقلاً همون دیوار درب و داغون خودش رو خراب نمی کردی
طبق معمول این طور ،وقت ها خندید گفت: «خودت رو ناراحت نکن به ات قول میدم که حتی یک گربه روی پشت بام خونه نیاد.»
صورتم گرفته تر شد و ناراحتی ام بیشتر، گفت:« حالا دیوار حیاط خرابه که خراب ،باشه این که عیبی نداره»
دلم می خواست گریه کنم :«گفتم یعنی همین درسته که من تو این خونه ی بی در و پیکر باشم اونم با چند تا بچه ی قدونیم قد؟»
باز هم سعی کرد آرامم ،کند فایده نداشت دلخوری ام هر لحظه بیشتر می شد خنده از لبهایش رفت. قیافه اش جدی شد تو صداش ولی مهربانی موج می زد.
«نگاه کن، من از همون اول بچگی، و از همون اول جوانی که تو روستا بودم هیچ وقت نه روی پشت بام کسی رفتم نه از دیوار کسی بالا رفتم نه هم به زن و ناموس کسی نگاه کردم.»
حرف های آخرش حواسم را جمع کرد هر چند که ناراحت بودم ولی منتظر شنیدن بقیه اش شدم.
الان هم میگم که تو اگه با سر و روی باز هم بخوای بری بیرون، اصلاً کسی طرفت نگاه نمی کنه خیالت هم راحت باشه که هیچ جنبنده ای تو این خونه مزاحم شما نمی ،شه چون من مزاحم کسی نشدم هیچ ناراحت نباش...»
مطمئن و خاطر جمع حرف میزد به خودم که ،آمدم از این رو به آن رو شده بودم حرف هاش آب بود روی آتش وقتی ساکش را بست و راه افتاد انگار اندازه ی سر سوزن هم نگرانی نداشتم.
چند وقت بعد آمد. نگاهش مهربانی همیشه را داشت بچه ها را یکی یکی بغل می کرد و می بوسید. هنوز ننشسته
بود که رو کرد به من یک« خوب» کشیده و معنی داری گفت ،پرسید :«تو این چند وقته دزدی، چیزی اومد؟»
با خنده گفتم: «نه.»
ادامه دارد....
رمان_شهدایی
زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
شادی_روح_شهدا_صلوات
🟣خاک های نرم کوشک🟣
نذر فی سبيل الله
#قسمت_پنجاه_و_چهار
خندید، ادامه دادم:« اثر اون حرفتون این قدر زیاد بود که ما با خیال راحت زندگی کردیم اگر بگی یک ذره هم دلم تکون خورده دروغ گفتی.»..
خدا رحمتش کند هنوز که هنوز است اثر آن حرفش توی دل من و بچه ها مانده به قول خودش، هیچ جنبنده ای مزاحم ما نشده است "۱".
همسر شهید
همیشه از این نذر و نیازها داشتم آن دفعه هم یک گوسفند نذر کرده بودم نذر زنده برگشتن عبدالحسین.
وقتی از جبهه برگشت جریان را به اش گفتم خودش دنبال کار را گرفت؛ یک گوسفند زنده خرید و آورد تو حیاط
بست.
مادرم و چند تا از در و همسایه هم گوسفند را دیده بودند کنجکاو قضیه .شدند علتش را که می پرسیدند می گفتم «نذر داشتم.»
بالاخره گوسفند را کشتیم خودش نشست و با حوصله همه گوشت ها را تقسیم کرد. هر قسمت را تو یک پلاستیک می گذاشت حتی جگر و پوست و چیزهای دیگرش را هم ،جداجدا تو چند تا پلاستیک گذاشت. کارش که تمام شد دست ها را شست و گفت:« یه کیسه گونی بزرگ برام بیار»
«گونی می خواین چکار؟»
پاورقی
-۱- شهید برونسی کم کم به وضع آن خانه سر و سامان داد.
ادامه دارد....
رمان_شهدایی
زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
شادی_روح_شهدا_صلوات
26.mp3
17.24M
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
کتاب_صوتی
من_زنده_ام
خاطرات_اسارت
معصومه_آباد
💐 قسمت26💐
کپی و استفاده از صوت با ذکر صلوات ، بلامانع است .
یاد شهداکمتراز شهادت نیست
شهدارایادکنید حتی با یک صلوات
اللهمَّ عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆