eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
20.4هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️انا لله وانا الیه راجعون درگذشت هموطنان عزیز سنندجی در تصادف برخورد تانکر حامل سوخت با اتوبوس مسافربری را محضر ملت بزرگ ایران وخانواده های داغدیده از این حادثه تسلیت عرض می نماییم.
می دانی لایق بودن 🌷 یعنی: رنگ شهدا رو داشتن اخلاص شهدا رو داشتن در مسیر شهدا بودن این راه سرانجام تو را در اغوش شهادت 🕊می سپارد گر مرد رهی بسم الله✋
💦 #جرعه_ای_از_نهج_البلاغه 🎀 پرده حرمت ندرید! @Abbass_Kardani 🕊کانال شهید عباس کردانی🕊
🍁 ~••~ چادر زهرا حکایت میکند!🍃 ~••~ از بی حجابی هاشکایت میکند😔 ~••~ روز محشر بر زنان با حجاب!❤️ ~••~ حضرت زهرا شفاعت میکند.😍
ٺو چہ ڪرده اے؟ ڪِہ خدا همہ اٺ رٰا بَراے خودَش خواسٺ وَ نصیبِ مٰا چیزے نگذاشٺ! حَتےٰ نامے، نشانے... #شهید_گمنام💓
تلنگــــــر📃✒️ 😔💔 ما هم مے شویم! وقتے در قتلگـاه دنیا... گناهانش را حراممـان 👌مے ڪنیم... و به جرم بودن هم،✌️ سرزنش😔 مے شویم ! جهاد 🎌 ... بیش از ... جهاد ... شهید🕊 دارد... شهیدانے از ذوب شدن هاے🍂🍃 چندین ساله... ... 💚 🔔🔔 🍃🌺
💕~°•°~💞~°•°~💕 💓 💓 💕~°•°~💞~°•°~💕 ... . سه روز قبل اومدنش خواب دیدم رفتم حرم حضرت زینب(س)... عکس تموم شهدا به دیوارای حرم بود... همونطور که نگاشون👀 میکردم... یهو دیدم عکس همسرمَم بینشونه... از شوکی که بهم وارد شده بود داد زدم... "واااای عبدالمهدی شهید شد..."😱 از خواب پریدم دستام خیلی میلرزید... اتفاقا دو،سه ساعت بعدش زنگ زد... خواستم خوابمو تعریف كنم... ولی گفتم نگرانش نكنم...😥 فقط گفتم... "عبدالمهدی خوابتو دیدم...❤️" پرسید... "چه خوابی...؟" گفتم... "وقتی اومدی،برات تعریف‌ میكنم..." خیلی دل به دل بچه ها میداد و انس عجیبی باهاشون داشت... اونقدر كه بچه‌ها دور باباشون بودن با من نبودن... اهل بازی با بچه‌ها بود... فاطمه رو خیلی به خودش وابسته كرده بود... ریحانه هم كه جای خود داشت... جای خالیش پر شدنی نیست...❤️😔 بعد شهادتش... هر شب خوابشو میبینم... احساس میكنم... الانم یه لحظه از من و زندگیم و بچه‌هام غافل نیست... اگه اون وقتا كه زنده بود،احساس خوشبختی میکردم... الان صد برابر احساس خوشبختی میکنم... چون میدونم که به آرزوش رسیده...❤️ یه دفترچه داشتم كه خاطراتمونو توش مینوشتم...✍ گاه و بیگاه هم شعرامو... بخصوص اوایل زندگی... كه هنوز بچه‌دار نشده بودم و فرصت بیشتری داشتم... یه روز بعد شهادتش... دلم خیییلی گرفته بود...💔 گفتم برم سراغ اون دفتر و خاطراتمونو مرور كنم... همین که لای دفترو باز کردم... دیدم واسم یه نامه💌 نوشته با این مضمون... "همسر عزیزم...💕 من به شما افتخار میکنم... که مرا سربلند و عاقبت بخیر کردی و... باعث شدی اسم من هم در لیست شهدای کربلا نوشته شود... آن دنیا منتظرت هستم...❤️" . (همسر شهید عبدالمهدی کاظمی) @Abbass_Kardani 🕊کانال شهید عباس کردانی🕊
🍁ای شهدا بہ چہ مینگرید؟ بہ حال ما؟ یا بہ اشتباهمان؟ دیگر توان نگاہ ڪردن بہ چشمانتان را نداریم😭 🙏 شبتون شهدایی
هدایت شده از 
عارفان را پرس و جو کردم ، ندارد هیچ عیب مرد هم باشی بگویی من کنیز . http://eitaa.com/joinchat/2124677131Cffc6c78d5c
ڪاسہ صبرم شده لبریز از داغ حرم داغدار گنبدم آقا تسلّایم بده مڹ مگر چیز زیادے از تو میخواهم حسین ؟؟ گوشہ اے از صحڹ زیبایٺ مرا جایم بده ✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صُوت زیبای تو آرامشِ جانَ است بیا وَجه پُر نُور تو از دیده نهان است بیا دل عُشاق بِسوزد زِ غَمِ دوریِ تو قَدِ عالم ز فراقِ تو کَمان است بیا السلام_علیک_یااباصالح_المهدی
اونها به گل زدند تا ما به گل نشینیم. . . #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم ❤️ صحبتون شهدایی
رضایت نامه را گذاشت جلوی مادرش. چه امضا بکنی ،چه امضا نکنی ،من میرم! اما اگر امضا نکنی من خیالم راحت نیست. شاید هم جنازه ام پیدا نشه! در دل مادر آشوبی به پا شد. رضایت نامه را امضا کرد. پسر از شدت شوق سر به سر مادرش میگذاشت. -جنازه ام را که آوردند ، یه وقت خودت را گم نکنی . بیهوش نشی هااا چادرت را هم محکم بگیر! تو چه با غیرت نگران چادر مادرت بودی وبرخی مردان شهر من چه راحت تر خودشان چادر از سر زنانشان برداشتند. من از گفتن شرمنده ام شرم دارم!!! زمان تشعيع و تدفينم گريه نكن زمان خواندن وصيت نامه ام گريه نكن فقط زماني گريه كن كه مردان ما غيرت را فراموش مي كنند و زنان ما عفت را...😭 💕شهيد سعيد زقافي💕
آقا پسـرا❗️ چـادرے هـا محدود نیستند ابـداً فقـط محدوده اے دارنـد کہ هرکسی را بہ آن اذن دخول نیست✋ ❤من حجاب را دوســت دارم،چـون مـهدے فاطمـہ دوستــ دارد❤
🎀🍃🍃🎀 از شھداے گمنام به خواهران مومن...📞 خواهرم خون از من☝ حجاب از تو ....👇 شفاعت از من☝ حیا از تو ....👇 خواهرم خونمو به دستت امانت دادم
1_17363610.mp3
3.17M
🌷 🍃تو که زهرائیه عزتت 🍃کی میدونه چیه قیمتت؟ 🎤 👌فوق زیبا 🔴 کانال شهید مدافع حرم عباس کردانی
💦 #جرعه_ای_از_نهج_البلاغه 🎀 بهشت را به بهاء میدهند! @Abbass_Kardani 🕊کانال شهید عباس کردانی🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
{توݪدت مبـارڪ شهیـد دݪها💕🍃} بسم رب الشهدا... این روزها دوباره عڪس هایت،درفضای مجازی منتشر مےشود.. فقط به یڪ بهانه.... بهانه زمینے شدن تو فقط به یڪ مدت محدود.. به اندازه ۲۷ سال... اما در همان عمر ڪوتاهت چنان حسینے زندگے ڪردی.. چنان علےاڪبر شدی براے حسینت.... ڪه شدی مدافع حریم حسین.... مدافع خواهر حسین..... خدا خریدار دلت شد و اهلِ ڪبریا به استقبالت آمدند.. درجوارِ بانوی دمشق شفاعتمان ڪن.. به اندازه یڪ نگاه... تولدت مبارک قهرمان❤️ مبارڪت اے شهید بی سر.... @Abbass_Kardani 🕊کانال شهید عباس کردانی🕊
🌹🍃 حرم حضرت زینب س عجب حال وهوایی دارد🍃 سوریه.. فیض شهـ💔ـادت چه صفایی دارد بنویسـ📝ـید ‌به‌روی‌کفن‌ آن ‌شهدا چقدرعمــه‌ی سادات فدایـ♥️ـی دارد. ☘☘☘☘☘
روز 19 بهمن 94 روی گوشی حبیب یک پیام رسید "حاج عباس کردانی در سوریه به فیض شهادت نائل آمد" حبیب باور نکرد مثل آن دفعه شاید زخمی شده باشد، شایعه است. خبرها متواتر شد دخترها خواب بودند، آقا مرغداری بود ،محسن رفت سرکار . محسن در سپاه خدمت می کرد بنابراین همه از رابطه او با عباس آگاه بودند . تسلیت ها محسن را میخکوب کرد محسن که یارو همراهش عباس بود. با پرویز تماس گرفت را آرام خبر کنید عباس شهید شده . پرویز قلبش یکدفعه گرفت چطور آقا را خبر کنیم می دانستند آقا و الیاس باهم رفتند سر زمین کشاورزی که و الیاس در آن گندم کاشته بودند . الیاس "عباس شهید شده" الیاس پشتش خالی شد . اما مسئولیتش سنگین بود باید باور نمی کرد تا به آقا با ناباوری بگوید شاید کم کم خودش متوجه شود. به سمت آقا رفت رنگش تغییرکرده بود "ها ، الیاس چه شده؟" می گویند عباس شهید شده گویی مثل دفعه قبل باشد و بعد ایستاد تا اثر حرفش را ببیند . آقا لبخندی زد و تسبیحش را در آورد قلبش آرام بود استخاره های آقا حرف ندارد ! یک رشته در دست گرفت یکی یکی یکی انداخت "شهید شده" . نه! دوباره یک قبضه گرفت دوتا دوتا دوتا "شهید شده" .نه! یک قبضه دیگرگرفت. دانه های تسبیح آرام روی هم افتادند. "ش ه ی د ش د" نمی دانم با چه حالی سوار ماشین الیاس شد و به خانه آمد. خانه حالا دیگر مملو از کسانی بود که می دانستند عباس دیگر شهید شده اما به روی خودشان نمی آوردند. پسرعموها، برادرها، خواهرها، و زن برادرها همه در خانه بودند آقا آمد همه نگران و مضظرب، مضطر و پرسجو گر چشم به او دوختند آقا چهره‌اش غم داشت . استخاره کار خودش را کرده بود مردها می دانستند اما به زن ها نگفته بودند تا کم کم باور کنند . ساعت تقریبا یازده صبح بود همه چشم به دهان محمود دوخته بودند تا کسی که از پشت خط تماس گرفته خبر قطعی را بدهد محمود کمی صحبت کرد و بعد برگشت و آرام گفت: " !" زن ها کل می کشند.گوش من اما صوت می کشید! اسمع یا عباس بن صالح... معصومه تقلا می کند او را ببیند.آقا را محسن به دنبال خود می کشاند، عباس از او خواسته بود مراقبش باشد.چون نگذاشتن دیشب او را ببیند عصبانی شده بودٌ! دیشب یک سکته مغزی ناقص داشته... اذکرالعهد الذی خرجت علیه من دار الدنیا... حبیب مبهوت پیمانهایش را با او مرور می کند چیزی یادش نمی آید! اما حتما بعدا، فردا به یاد خواهد آورد. والحسن و الحسین و علی ابن الحسین ...و الحجه بن الحسن ائمتک الهدی... دور و برش را عده ای که هیچ یک را نمی شناسم احاطه کرده اند. شانه‌های علی و رضا سخت می‌لرزد. پرویز به جایی تکیه زده که نیافتد... اِفهم یا عباس بن صالح اذا اَتاک الملکان المقربان... من و صدیقه و صبریه و معصومه در طاق نصرت‌هایی که آن ناشناس‌ها با دست‌هایشان برایمان گشوده بودند به سمت او می‌رفتیم. دیشب اجازه نمی دادند او را ببینیم. فقط برادرها دیدند، بوسیدند، بوئیدند... فلاتخف و قول فی جوابهما الله جل جلاله ربی و محمد صل الله...اما او نمی ترسید. بر روی لبش لبخندی کمرنگ نقش بسته بود .حتما دارد خدا را می بیند. چهره‌اش بوسیدنی شده... ان الموت حق و سئوال مبشر و بشیر فی القبر حق ... وصیت کرده دخترها را نزدیکم نکنید اما نشد، نتوانستیم ... وصیت کرده بود مرا به ایران برنگردانید اما آقا وصیتش را باطل و دوستانش را ملزم کرده برایم برگردانیدش. اَفَهِمت یاعباس بن صالح ... عباس می فهمید، می دانست. او تجربه‌اش را داشت ... قبل ترها درون قبر می‌خوابید تا از آن نترسد و حالا آن چند وجب خاک در قطعه مدافعان حرم، او را پیروزمندانه در برمی گرفت. رفتنش اما چرا ترسناک نیست ؟! صورتش آرام است، حتی مثل دایه سفید نیست.... چهره‌اش سرخ و سبزه است، مثل همیشه که از زمین می آمد.... اما باید سینه اش دریده می‌شد.... باید رویش به خاک مالیده می‌شد.... باید سه روز بر زمین می‌افتاد.... باید در سجده خدایش را ملاقات می‌کرد.... عاشقان مثل معشوقشان می‌شوند.... امید که خدای عظیم این قربانی قلیل را با مولایمان حسین (ع) محشور دارد. @abbass_kardani
یا صاحب الزمان ( عج ) بدترین ظلم بشر،حق تو نشناختن است جرم این بی ادبی،سوختن و ساختن است علت این همه بدبختی دنیای بشر امر و فرمان تو را پشت سر انداختن است وای بر شیعه که فکر همه چیز است،ولی لحظه ای دل به هوای تو نپرداختن است الّلهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج شبتون مهدوی