🔷خاطرات روحانی شهید اصغر کربلایی
💥 تکلیف است!
یکی از نزدیکان شهید میگوید: در عملیات والفجر 8 همرزم شهید اصغر کربلایی بودم. او، علاوه بر کار تبلیغی، به عنوان امدادگر در خط مقدّم نبرد حضور یافته بود. عمامه بر سر داشت و بادگیری بر تن. بر قایقی مینشست و زخمیها را از آنسوی اروند به اینسوی رود میآورد.
پس از چند بار حضور در جبهه، وضعیت جوّی منطقه و عوامل شیمیایی حسّاسیتزا را به خوبی شناخته بود و در هنگامۀ خطر چارهساز رزمندگان بود.
در یکی از مراحل عملیات، جزر و مد اروندرود ـ که روزی چند بار اتفاق میافتاد ـ ما را به ستوه آورده بود. روزی به او گفتم: «آخر، جایی بدتر از اینجا نبود که ما را به آنجا تبعید کنند؟!» در جوابم گفت:
«گلایه نکن؛ تکلیف است! همین را بدان، اینجا کجا و کربلا کجا! اینجا، تو در محاصرۀ آبی و در کربلا، یاران حسین (علیهالسّلام) در محاصرۀ تشنگی.»
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
💥شوق حجرهنشینی
از خُردسالی به درس و بحث علاقهمند بود. هرگاه به باغهای دوروبَر روستا میرفت یا چند بز و گوسفندی را که داشتند به چرا میبرد، قلم و دفتری همراهش بود.
سال دوم دبستان بود که از فردو به قم آمدند. پدر، اصغر را به «دبستان محمدیّه» ـ که از بهترین مدارس آن روزگارِ شهر قم بود فرستاد. سپس دورۀ راهنمایی را در «مدرسۀ حافظ»گذراند. همکلاسی «شهید فهمیده» بود، هم در مدرسۀ راهنمایی حافظ و هم در مدرسۀ عشق خمینی (رحمهالله).
در سالهای مبارزه با طاغوت و طاغوتیان، با آنکه سنوسالی نداشت، آرام ننشست. با دوستانش اعلامیههای امام (رحمهالله) را لای روزنامه میگذاشتند و در خیابان، میان مردم، توزیع میکردند. در روزهای برپایی تظاهرات مردمی نیز ساندویچهای سیبزمینی و ترشی را، که در خانه تهیّه کرده بودند، بین راهپیمایان انقلابی پخش میکردند.
در این سالها، دامان پاک و پُرمهر مادر، تلاش و تدیّن پدر و آموزههای برخی بستگان همچون دایی روحانیاش چارچوب تربیتی او را محکم کرده بود.
پپس از پیروزی انقلاب اسلامی، تصمیم گرفت به جرگۀ روحانیان بپیوندد و چنین شد که در حوزۀ علمیّۀ قم نامنویسی کرد.
مدّتی را در این مدرسۀ مبارک علمآموزی نمود تا اینکه عزمِ ترک دیار کرد. میگفت: «از آنجا که خانوادهام در قم ساکن هستند، از صفای معنوی حجرهنشینی و فضای پاک حوزه بیبهرهام. بهتر است به جای دیگر بروم و از این فرصت توشهای برگیرم.» در آغاز، پدر مخالف رفتن وی از قم بود؛ امّا هنگامی که انگیزه و شوق فراوان وی را در این باره دید، به این امر رضایت داد.
همراه یکی از دوستانش، به کاشان رفت. با همّت و استعدادی که در این مسیر از خود نشان داد، نظر بزرگانی چون «آیتالله یثربی کاشانی»را به خود جلب کرد.
چندسالی را در آن دیار به تحصیل دانش دینی پرداخت، امّا نگرانی خاطر مادر و پدر از دوری فرزندشان سبب شد که به قم بازگردد و در «مدرسۀ علمیّۀ رضویّه» تحصیلش را پیگیرد.
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
💥خوشنویس جبهه
خطّی خوش داشت. دستنوشتههایِ روزهای دورَش همچنان بر دیوارهای فردو مانده است. از امام (رحمهالله) و انقلاب مینوشت و دیگران را به این راه فرامیخواند.
از سالهای پیش از انقلاب، «شهید مطهّری» را میشناخت و به او علاقه داشت. کتابهایش را میخواند و دیگران را به مطالعۀ آن کتابها راهنمایی میکرد. پس از شهادت استاد، در اردیبهشتماه سال 1358، اصغر نردبانی بر دیوار کوچه نهاد و به خطّ زیبایش بر آن دیوار نوشت: «کوچۀ شهید مطهّری».
در سالهای دفاع نیز، پیش از عملیاتها، قلمی به دست میگرفت و بر لباس بچهها مینوشت: «راهیِ کربلا»، «یا زیارت، یا شهادت.»، «زندگی زیباست، امّا شهادت زیباتر.»، «هر که زجرش بیش، اجرش بیشتر.»، «ورود گلولههای کوچکتر از آرپیجی ممنوع!» و .... خمپارهها هم از دست او امان نداشتند؛ پیش از سفر به سرزمین دشمن، بر تنشان مینوشت: «مسافر بغداد».
شاید در نگاه اوّل این نوشتهها بیارزش به نظر میرسید؛ امّا آنگاه که در میانۀ نبرد آتشفشان جنگ پُرگدازه میشد و خاک همچون لالهزاری پُر از تنهای زخمی، این لباسنوشتهها بسان تابلوهایی بود که راه را مینمایاند. لحظهای که چشمها به این نوشتهها میافتاد، جانها تازه میشد.
اصغر لباسهای خودش را هم خطخطی کرده بود. روی همۀ لباسهایش به خط سرخ نوشته بود: «شهید اصغر کربلایی»!
«آقاتقی»میگوید: «به او گفتم: «اصغر! روی سنگ قبر هم اینقدر نمینویسند که تو بر لباسهایت نوشتهای!» لبخندی زد و چیزی نگفت.» شاید میدانست که سالها سنگی بر مزار نخواهد شد و این لباسها نامنمای مزار گمشدۀ او، در دل دشت تفتیدۀ شلمچه، خواهد شد.
یادشهداکمترازشهادت نیست
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
🔸وصيتنامه روحانی شهيد اصغر كربلائي:
🌷بسمه تعالي
به نام ساتر عيوبم، غافر ذنوبم، هادي راهم، خداونديی كه آنقدر لطيف و رحمان و رحيم است كه زبانم در گفتنش قاصر و قلمم در نوشتن شكسته ميباشد.
🌷پروردگارا تو مرا جان دادي و روزي دادي از تو اميد دارم كه مرا رايگان بيامرزي، زيرا تو خداوندي نه بازرگان، بارالها به وحدانيت تو و به عدالت تو شهادت ميدهم و شهادت ميدهم كه محمد«ص» رسول تو و علي«ع» ولي تو است.
🌷خدايا نميگويم كه گنهكار نيستم،و ميدانم خطاكارم خطاهايي كه آنقدر زياد است كه حسابشان در نظرم نيست تو ميداني كه من چقدر بنده بدي هستم اما اگر تو مرا به بديهايم بگيري و مجازات كني من تو را به رحمانيت و لطف ميشناسم. اگر من بدم تو خوبي، من يك خدا دارم و يك دادرس، اگر به فريادم نرسي و مرا نيامرزي هيچ كس ديگر را ندارم😭 اگر مرا بيامرزي باز هم بندهداري.
🌷خدايا فقط به تو محتاجم و تو را ميپرستم و از تو كمك ميجويم توبه مرا قبول كن و مرا ببخش «الهي به محمد و علي و فاطمه و الحسن و الحسين اغفر و ارحم عبدك الضعيف الذليل و المسكين و المستكين». خدايا مرگ حق است و براي مرگ هر لحظه آمادهام اما تقاضامندم مرگ مرا شهادت در راه خودت قرار دهي مرگي كه مرا دوباره زنده كني.
🌷خدايا با بخشيدن گناهانم و شهادت در راهت مرا به وجد خود برسان چون من مسكين هستم وجز اينكه خطا دارم و آمرزش خطاهايم را از تو ميخواهم، همچنين از تو طلب ميكنم چون هيچ قدرتي جز قادريت تو مرا به من و مرا به تو نميرساند.
خدايا سلام و درود مرا به سيد و سالار من و پيامبر گرامي، خاتم الانبياء و المرسلين محمد مصطفي«ص» و آل و اصحابش برسان، سلام مرا به يگانه دخترش (ام الحسين«ع» و بنت رسول«ص»)، فاطمه«س» عزيز برسان و بگو آمادگي دارم تا آخرين قطره خونم در راه اسلام دفاع كنم و از حسين«ع» و حسنت«ع» و مهدي«عج» عزيزت دفاع كنم اميدوارم تو هم مرا در روز جزا از شفاعت خود برخوردار سازي و مرا به وجد خود برساني.
در حجله عشق بيكفن بايد رفت
دل سوخته پاره پاره تن بايد رفت
از جان گذر در سرا پرده عشق
فارق ز سرو دست و بدن بايد رفت
شهدارایادکنیدحتی بایک صلوات
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
2.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿🌹مگر می شود کسی #شهید را دوست نداشته باشد؟
#زندگی_با_زندگی_شهدا
#شهدا
#عشق
یادشهداکمترازشهادت نیست
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆