eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
20.4هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 شهیدی که میخواست پشت ماشین زندگی کنه😳 🕊❤️ 🔹بهش گفتیم نمیخوای کنی؟💍 خیلی راحت گفت چرا نمیخوام؟ 🔸فکر نمیکردیم اینقدر جواب بدهد 🔹مادرش گفت ننه کیو میخوای؟بگو تا برات بگیرم گفت من یه زن میخوام که بتونه با من زندگی کنه 🔸مادرش گفت این دیگه چه صیغه ایه؟ گفت یعنی من جلو اونم بشینه عقب، یعنی این 🔹مادرش گفت اخه کدوم دختری اینو میکنه ابراهیم گفت اگه میخواید من ازدواج کنم اینه 🔸اول فک کردیم چون ندارد این حرف را میزند برایش خانه ساختیم و گفتیم تو همین شهر برات زن میگیرم اینم خونه زندگیت توهم راحت بکارت برس، 🔹گفت من زنی میخام که باشه هرجا میرم اونم بیاد بعد از مدتی از برگشت گفت کسیو رو که میخواستم پیدا کردم ❤️ 🔸به او گفتیم به همین قبول کرد؟ گفت نه همچین ساده هم نبود، بیچارم کرد تا بله را گفت. 🔹دختر مورد علاقه او از بود که برای به مردم در مناطق ، شهر و دیار خود را رها کرده بود و رفته بود 🔸حاجی چندبار از او کرده بود ولی جواب رد داده بود در اخر او چهل روز دعای توسل و روزه میکند که پس از چهل روز حاجی مجددا از او خواستگاری میکند و جواب مثبت میگیرد. ✍راوی: پدر شهید همت 📚منبع: کتاب برای خدا مخلص بود 🌷نثار روح پاکش صلوات🌷 🍃🌹🍃🌹 @abbass_kardani
🌷 💠 🔹یک شب که تو منطقه عملیاتی سمت بودیم دشمن شروع کرد و با گلوله ی سمت ما رو می زد که یک گلوله هم خورد پشت ما. 🔸تو این مواقع دیوارها و سقف سنگر می لرزید و گرد و خاک سنگر همه جا را فرا گرفت.بچه ها هر کدوم به یک طرف می کردند که بگیرند. 🔹یکی از بچه ها که اسمش اکبر بود بود، هیجان زده بلند شد و گفت: چی بود؟ گفتم: بلند شو توپ بود، توپ می زنند، توقع داشتی چی باشه؟ 🔸 سر جایش خوابید و گفت: ای بابا فکر کردم بود. چون من از رعد و برق می ترسم.😂 😁 🍃🌹🍃🌹 @abbass_kardani
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ♦شهدا من از گفتن شرمنده ام شرم دارم رضایت نامه را گذاشت جلوی #مادرش. چه #امضا بکنی، چه امضا نکنی، من میرم! اما اگر امضا نکنی من #خیالم راحت نیست.شاید هم جنازه ام پیدا نشه! در #دل مادر آشوبی به پا شد. رضایت نامه را امضا کرد. پسر از شدت #شوق سر به سر مادرش میگذاشت. - #جنازه ام را که آوردند، یه وقت خودت را گم نکنی . #بیهوش نشی هااا #چادرت را هم #محکم بگیر! 🍃🌺🍃🌺🍃 تو چه با #غیرت نگران #چادر مادرت بودی و مردان #شهر من چه #راحت چادر از سر #زنانشان برداشتند. من از گفتن شرمنده ام #شرم دارم!! 🍃🌹🍃🌹
🍄🌿🍄🌿🍄 🍄گذشت کہ بفهمم تـو را اما مےدانم ڪہ 🍄از جـان بگذرے باید تر باشد تا پاره تنت را بگذاری و بروی... 🌷شهید_ابوالفضل_نیکزاد🌷 🌷صبحتون_شهدایی🌷✋🌷 🕊🍀🕊🍀🕊🍀🕊🍀🕊 @abbass_kardani 🍀🕊🍀🕊🍀🕊🍀🕊🍀
🏴🕊🌹🏴🌹🕊🏴 کارش نداشته باشــــید! بُلندش نکنید بگذارید باشد می‌خواهد بلند کند... گاهی خیلی برای تنگ می‌شود... و روز تکریم @abbass_kardani
💐🌺🌼🍀🌼🌺💐 داستان بسیار زیبا از و هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که ناغافل در رو بست و زن لای در گیر کرد. داشت بازحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن نسبتا طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور پوشیدنه؟ دارن بعضی ها ! زن محجبه، روی صندلی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت: من سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به عمل نکرد ، و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد . نسبت به تو دلسرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به تو که هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در تابستان زیر چادر از گرما اذیت می شوم، زمستان ها برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش می شوم، بخاطر خانه و خانواده ی تو. من هم تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم. من هم دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم. اما من روی تمام این ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم. و اینها رو وظیفه خودم میدونم. چند لحظه کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی و لباسهای بدن نما و صد جور ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند. حالا بیا باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو باشم یا شما از من؟ زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی. و موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد.