eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
20.4هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
... گاهے اوقات نه ميتوان نوشت نه ميتوان تفڪر ڪرد براے نوشتن راهے براے نوشتن نذاشته است دايره لغات هر لحظه ميشود اے با شما هستم... من ڪه تمام عمر از شما و خاطرات ناب شما گفتم و نوشتم و ديدم و شنيدم اے دليل نيمه شبم چرا نگاه پاڪتان را از من برداشته ايد؟؟! 😔 مگر زنده به حيات عند رب نيستيد؟؟ ڪو ؟؟؟؟ ڪجاست ؟؟؟ همت،آوينے،چمران،برونسے،خليلے،دهقان،هادے اے شهدا با شما هستم صدايم را ميشنويد يا نه ؟؟؟ انقدر غرق در گشته ام ڪه حتے صدايم به شما شهدا نميرسد...😭 آه از اين همه و . : مرا در اين نگذاريد تنها گناهم چيست؟؟ پايم بود در خاڪ ... اے چشمان پرگناهم خون ببار ڪه اين ڪار توست دورےِ من و شهدا ڪار چشم گناهڪار من است... 😔 چشم من مدتے است ڪه شهيدان را نميبيند شهيدان را نميبيند ڪه هر روز در سلامت ڪامل از روےِ آن رد ميشوم .... : شهادت را نردبان بود چرا برداشتند اين را چرا راه آسمان را 😭💔
شھیدمرتضےآوینے: #شھید منتظر مرگ نمےماند او خودش #مرگ رابرمےگزیند... شھیدپیش از آنڪہ مرگ ناخواستہ بہ سراغ او بیاید بہ #اختیار خویش مےمیرد 👌و لذت زیستن را هم هم او مےیــابد. نہ آنڪس ڪہ #دغدغہ مرگ حتے آنے او را بہ خود نمےگذاردش و خود را بہ ریسمان پوسیده #غفلت مےآمیزد😔. #شھادت_مزدخوبان_است ♥️ #اللھم_ارزقنےشهادةفےسبیلڪ🌷 🌹🍃🌹🍃
دل نوشته ای با شهدا 🌹 از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! . اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... . . دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم... . . به سومین کوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . . به چهارمین کوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... . . به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . . ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... کم آوردم... گذشتم... . . هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... . . هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... . . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . . . . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت... گاهی،نگاهی.... @abbass_kardani
📜 پناه میبرم بر خدا... از بر ضعف و ناتوانی خویش، و به طبقه ضعیف، و دلسپردن به مرفهین بی درد، و شوق حرڪت به سمت اشرافیگری و ... وقتی شهید شد بر روی نوشتند : پیڪر شهید درڪنار مزار یادبود برادر جاویدالاثرش ڪه درعملیات رمضان به شهادت رسیدند آرام گرفت.بهشت زهرا،قطعه26ردیف56شماره3 :۹۱/۱۲/۴حومه حلب سوریه @abbass_kardani
✅ راه شهید ابراهیم هادی راهیست که باید رفت: از خیابان شهدا؛آرام آرام در حال گذر بودم! اولین ڪوچه به نام شهید ابراهیم هادی بود...هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ...ڪم آوردم... گذشتم...ڪوچه انگار بود! بله؛شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز ڪنترل دل ها بود!!هم مدارس! هم دانشگاه!هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود ڪه در خطر لغزش و تهدیدشان میڪرد! را دیدم... از ڪم ڪاری ام شرمنده شدم و گذشتم... پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میڪردند،برایشان... اسم من هم بود!وساطت فایده نداشت...از تا ! فاصله زیاد بود...دیگر پاهایم رمق نداشت!افتادم... خودم دیدم ڪه با چه ڪردم! تمام شد... از ڪوچه پس ڪوچه های دنیا!بی شهدا،نمی توان گذشت...
🔔 ⚠️ ❌ آنکه از قرآن فاصله گرفته و بی اعتنایی کند، 😱 حسابش با خود خداست! 😨 چنان گرفتار و میکند که یک گرم هم توشه برای آخرتش ذخیره نکند! استدراج یعنی همین رفاهی که خالی از یاد خدا و قرآن باشد! ❌ خدا نصیبت نکند چنین رفاه و ثروتی را! 👇👇👇👇 🌴 آیه 44 سوره قلم 🌴 🕋 فَذَرْ‌نِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهَـٰذَا الْحَدِيثِ ۖ سَنَسْتَدْرِ‌جُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ ⚡️ترجمه: ای رسول تو کیفر كسى كه، قرآن اين حديث الهى را تكذيب مى‌كند به من واگذار، ما آنان را از راهى كه نمى‌دانند تدريجاً به سوى عذاب پيش مى‌بريم. 🕊🍀🕊🍀🕊🍀🕊🍀🕊🍀🕊 @abbass_kardani 🍀🕊🍀🕊🍀🕊🍀🕊🍀🕊🍀
🌸 🌟مراقب امتحان‌های الهی باشیم! ✨لحظه لحظه زندگی ما امتحان است! 👈نگاه تو امتحان است! 👈حرکت تو امتحان است! 👈فکر تو امتحان است! 👈برخورد تو امتحان است! ✨حواستان باشد شما را نگیرد. ✨اگر می خواهید در این سالن امتحان دنیا، خوب امتحان بدهید: 💫مراقب افکارتان باشید. 💫مراقب اعمالتان باشید. 💫مراقب صفاتتان باشید، 💫ببینید چه صفاتی دارد درون شما رشد می کند.
🔻عید فطر🔻 🕋 الْحَمْدُ لِلهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ (فاطر/۱) 💢 ستایش مخصوص خداوندی است، که آفریننده آسمانها و زمین است. ⁉️ میدونی چیه؟!🤔 👈 عیدِ رسیدن به . 👈 عیدِ رسیدن به همون ذات و سرشتِ اصیلی، که خدا ما رو بر اساسِ اون آفریده. 👈 عیدِ رسیدن به سرچشمه‌ی اصلیِ وجودمون. 👈 عیدِ «بیداری».🙄 📣.. خدایی که «فاطِرُ السَّمواتِ وَ الأرضِ» است، در قرآن کریم می‌فرماید: من همه‌ی شما انسان‌ها رو از خودم آفریدم:👇 🕋 فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا، فِطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا، لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللهِ، ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ (روم/۳۰) 💢 پس رویِ خود را متوجّهِ آیینِ خالصِ پروردگار کن. 💢 این است، که خداوند انسانها را بر اساسِ آن آفریده است. 💢 در آفرینش الهی هیچ دگرگونی وجود ندارد. 💢 این آیینِ استوار است. ☝️ طبق این آیه، همه‌ی ما انسان‌ها از خداوندی برخوردار هستیم. ✔ فطرتِ ما با فطرتِ یکیست، و از یک منشأ است. ✔ یعنی سِرشت و ذاتِ ما، الهی است. ✔ اصل و خمیر مایه‌ی وجودِ ما از خداست. 🤦‍♂ امّا خودمون از این موضوع داریم. خوابیم، نمی‌فهمیم.😴 👌 برای برخورداری از این ، باید غبار زدایی انجام بشه، و حجابها کنار بره. باید آدم «بیدار» بشه،😲 و این نور رو در درونِ خودش ببینه.✨ ✅️ همه‌ی انبیاء و اولیاء هم اومدند که ما رو با این آشنا کنند. در طولِ ، ۳۰ روز روزه گرفتیم، و تمرینِ کردیم، که این پرده‌های رو کنار بزنیم، و این غبارها رو از روی دلمون پاک کنیم.❤️ ✖️ به هوا و هوس‌ها «نه» گفتیم، ✖️ تسلیمِ نیازِ بدن نشدیم، ✖️ از همه‌ی جلوه آرایی‌ها گذشتیم، ✖️ وجودِ خودمون رو انقدر خالی نگه داشتیم، تا ببینیم در اعماقِ وجودمون چیه. 👀 تا بتونیم و ذاتِ خودمون رو ببینیم، و بفهمیم که سرشتِ ما الهی است. همون «فطرت الله» است. رسیدنِ به این ، جشن داره.👏 واقعاً اگر کسی به این حالت رسید، باید بگیره. این براش بزرگترین عیده.😇 حالا چند لحظه فکر کنیم.🤔👇 ⁉️ اگر ما به این گوهرِ وجودِ خودمون دست پیدا کردیم،💎 و اگر به این سرشتِ الهی رسیدیم، در این صورت جشن بگیریم. چون به حقیقتِ وارد شدیم.👌 ❌ در غیر این صورت، ما نداریم. چون : ☜ جشنِ رسیدن به حقیقتِ وجودِ خودمونه. ☜ جشن ملاقات با سرچشمه است. ☜ عیدِ رسیدن به فطرته. 🌴فِطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا🌴
🔻🔻 ✍ سوره انبیاء با یک جدّی شروع میشه: 🕋 اِقْتَرَبَ لِلنّٰاسِ حِسٰابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ. مٰا یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اِسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ. (انبیاء/۱و۲) 💢 مردم به آنها نزدیک شده است، امّا آنها در غفلتند و روی گردانند! 💢 هر یادآوری تازه‌ای از طرف پروردگارشان برای آنها بیاید، با شوخی و سرگرمی به آن گوش فرا می‌دهند. اعمال و رفتار ما نشون میده که و بیخبری همه وجودمون رو فرا گرفته..😔 👈 آخه چطور ممکنه⁉️ آدم داشته باشه که حسابش نزدیک شده، و اینطور همه چیز رو سرسری بگیره ✍ در آیه ۹۷ همین سوره می‌فرماید که روز ، خودِ مردم هم اقرار می‌کنند که در بودند: 🕋 وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا بَلْ کُنَّا ظَالِمِینَ (۹۷) 💢 وقتی وعده حقّ نزدیک میشود، و علائم آشکار می‌شود، در آن هنگام چشمهای کافران از شدّتِ وحشت از حرکت باز می‌ماند. 💢 و می گویند: ای وای بر ما که از این روز در بودیم.. 💢 بلکه ما ستمکار بودیم! ☝️ پس قبل از اینکه از شدّت وحشت، چشمهامون از حرکت بیفته، و پشیمون بشیم، خودمون از خواب بیدار بشیم.🍃 ✍️‌یادمون باشه.. دنیا زنگ آخر نیست... زنگِ بعد داریم.. 🚫 مواظب اعمالمون باشیم👇 ⚠️ کسی نمیدونه آخرین خداحافظی‌اش چه وقتی است؟!👉 💠💠@abbass_kardani💠💠
✅ دنيا_محورى، فكرى كودكانه و پوچ است. (لهو ولعب معمولًا كار كودكان است و سرگرم شدن به دنيا انسان را از آخرت باز مى‌دارد) «لَهْوٌ وَ لَعِبٌ» ✅ راه_نجات ازحسرت_آخرت فكر و تعقّل است. ✅ خردمند، فريب_دنيا را نمى‌خورد. ✅ بكار نگرفتن انديشه، زمينه توجّه به دنيا و از آخرت است. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» ✅غفلت از آخرت، سبب توبيخ است. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» ✅ و ، ملازم يكديگرند. «يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» درسهای_قرآنی صفحه131 🔸استاد قرائتی 🌸🌸@abbass_kardani🌸🌸
🌦... از خیابان آرام آرام در حال گذر بودم!🤔 . 🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞 . 🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از 😓 از کوچه گذشتم... . به سومین کوچه رسیدم! 🌷شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . به چهارمین کوچه! 🌷شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی؟! برای دفاع از !؟! همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓 . 🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم😓، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . 🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی ... کم آوردم...😭 گذشتم... . 🌷هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم ! هم ! هم ! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان می‌کرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم... . 🌷هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را می‌کردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود...😭😭😭 . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم!😭 تمام شد... . 🥀🕊از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا، نمی توان گذشت... وصیت_شهدا یادشهداکمترازشهادت نیست 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
... از خیابان آرام آرام در حال گذر بودم!🤔 . 🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞 . 🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از 😓 از کوچه گذشتم... . به سومین کوچه رسیدم! 🌷شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . به چهارمین کوچه! 🌷شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی؟! برای دفاع از !؟! همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓 . 🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم😓، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . 🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی ... کم آوردم...😭 گذشتم... . 🌷هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم ! هم ! هم ! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان می‌کرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم... . 🌷هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را می‌کردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود...😭😭😭 . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم!😭 تمام شد... . 🥀🕊از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا، نمی توان گذشت... 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆