eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
20.4هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
از آن پس شد یک پای ثابت مانورهای بسیج آنجا مربیگری بچه های فعال بسیجی را به عهده داشت یکبار که به مانور رفته بود یک هفته غیبش زد و ما که به نبودن گاه و بیگاهش عادت داشتیم و می دانستیم گاهی نمی شود چند هفته حتی با تلفن پی اش را گرفت نگرانش نشدیم تا اینکه الیاس آمد صورتش سیاه شده بود الیاس در خیابان اندامی آشنا دیده بود.... این بود. با صورت و دست های باند پیچی شده عباس در مانور آخرش با مواد منفجره آسیب دیده بود وقتی الیاس خبر را رساند سریع خودش را به خانه رساند این چند روز هم در بستر بود اما به خانه نیامده بود بعد ها به استخدام در آمد می خواست خدمتش معلوم باشد اما چیزها دید که با روحیه اش سازگار نبود. مدام آشنا و غریبه از او می خواستند برای سربازی و کار بچه هایشان پادر میانی کند و عباس حتی برای برای پارتی بازی آقا و دایه را نمی شناخت از این رو خودش را پابند سپاه نکرد اما آشناییش با سپاه بندی شد که او را به سپاه برون مرزی قدس گره بزند عباس دلش هوایی شده بود. در همین گیر و دار و تلاش های بی وقفه عباس برای علاقه اش یعنی نظام، خانواده دست و پا گیرش شده بودند که ازدواج کند . ازدواج برایش سخت بود فقط خودش می دانست دارد چه می کند معصومه مدام حرفش را می زد برایش دختر نشان می کرد و پدر هر وقت گیرش می آورد با مثال های متنوع و قصه های گوناگون می خواست راضیش کند که زن بگیرد در حقیقت می خواست از خطر دورش کند اما عباس در جواب همه یا می گفت زود است و یا بهانه گیری می کرد و یا ملاک های سختی پیش پای خواهرهایش می گذاشت ملاک هایی که معلوم نبود از کدام قوطی عطاری بیرون می آید. در همین اثناء عباس طرح های تخریبش را برای نیروهای نظامی می فرستاد طرح های عملی که گاه در کشور خودمان مورد غفلت واقع می شد آنجا با جان و دل ازآن استقبال می کردند. همین امر مدخلی شد برای رفتن به . گاه و بیگاه برای دفاع از طرح هایش به عراق سفر می کرد کم کم به خاطر ارادتش به زیارت کربلا شده بود یک پای ثابت سفرهای همرزمانش به کربلا. چندتایی پای همیشگی هم با او بودند. به عراق می رفتند و در مسیر راه به مضجع شریف آقای بی کفن یکی یکی جامه ی سنگین این دنیا را از خود می کندند گاهی با پول هایشان به جای اینکه به هتل مجللی بروند سر از خانه یتیمی در می آوردند و آن را می ساختند و گاهی تمام پول هایش را به کسی می بخشید. حالا دیگردرعملیات مستشاری عراق وارد شده بود. اما بعد وقتی از خدمت سپاه خارج شد برای مدتی به عملیات نرفت.... به روایت از ... @abbass_kardani
از آن پس شد یک پای ثابت مانورهای بسیج آنجا مربیگری بچه های فعال بسیجی را به عهده داشت یکبار که به مانور رفته بود یک هفته غیبش زد و ما که به نبودن گاه و بیگاهش عادت داشتیم و می دانستیم گاهی نمی شود چند هفته حتی با تلفن پی اش را گرفت نگرانش نشدیم تا اینکه الیاس آمد صورتش سیاه شده بود الیاس در خیابان اندامی آشنا دیده بود.... این بود. با صورت و دست های باند پیچی شده عباس در مانور آخرش با مواد منفجره آسیب دیده بود وقتی الیاس خبر را رساند سریع خودش را به خانه رساند این چند روز هم در بستر بود اما به خانه نیامده بود بعد ها به استخدام در آمد می خواست خدمتش معلوم باشد اما چیزها دید که با روحیه اش سازگار نبود. مدام آشنا و غریبه از او می خواستند برای سربازی و کار بچه هایشان پادر میانی کند و عباس حتی برای برای پارتی بازی آقا و دایه را نمی شناخت از این رو خودش را پابند سپاه نکرد اما آشناییش با سپاه بندی شد که او را به سپاه برون مرزی قدس گره بزند عباس دلش هوایی شده بود. در همین گیر و دار و تلاش های بی وقفه عباس برای علاقه اش یعنی نظام، خانواده دست و پا گیرش شده بودند که ازدواج کند . ازدواج برایش سخت بود فقط خودش می دانست دارد چه می کند معصومه مدام حرفش را می زد برایش دختر نشان می کرد و پدر هر وقت گیرش می آورد با مثال های متنوع و قصه های گوناگون می خواست راضیش کند که زن بگیرد در حقیقت می خواست از خطر دورش کند اما عباس در جواب همه یا می گفت زود است و یا بهانه گیری می کرد و یا ملاک های سختی پیش پای خواهرهایش می گذاشت ملاک هایی که معلوم نبود از کدام قوطی عطاری بیرون می آید. در همین اثناء عباس طرح های تخریبش را برای نیروهای نظامی می فرستاد طرح های عملی که گاه در کشور خودمان مورد غفلت واقع می شد آنجا با جان و دل ازآن استقبال می کردند. همین امر مدخلی شد برای رفتن به . گاه و بیگاه برای دفاع از طرح هایش به عراق سفر می کرد کم کم به خاطر ارادتش به زیارت کربلا شده بود یک پای ثابت سفرهای همرزمانش به کربلا. چندتایی پای همیشگی هم با او بودند. به عراق می رفتند و در مسیر راه به مضجع شریف آقای بی کفن یکی یکی جامه ی سنگین این دنیا را از خود می کندند گاهی با پول هایشان به جای اینکه به هتل مجللی بروند سر از خانه یتیمی در می آوردند و آن را می ساختند و گاهی تمام پول هایش را به کسی می بخشید. حالا دیگردرعملیات مستشاری عراق وارد شده بود. اما بعد وقتی از خدمت سپاه خارج شد برای مدتی به عملیات نرفت.... به روایت از ... @abbass_kardani
از آن پس شد یک پای ثابت مانورهای بسیج آنجا مربیگری بچه های فعال بسیجی را به عهده داشت یکبار که به مانور رفته بود یک هفته غیبش زد و ما که به نبودن گاه و بیگاهش عادت داشتیم و می دانستیم گاهی نمی شود چند هفته حتی با تلفن پی اش را گرفت نگرانش نشدیم تا اینکه الیاس آمد صورتش سیاه شده بود الیاس در خیابان اندامی آشنا دیده بود.... این بود. با صورت و دست های باند پیچی شده عباس در مانور آخرش با مواد منفجره آسیب دیده بود وقتی الیاس خبر را رساند سریع خودش را به خانه رساند این چند روز هم در بستر بود اما به خانه نیامده بود بعد ها به استخدام در آمد می خواست خدمتش معلوم باشد اما چیزها دید که با روحیه اش سازگار نبود. مدام آشنا و غریبه از او می خواستند برای سربازی و کار بچه هایشان پادر میانی کند و عباس حتی برای برای پارتی بازی آقا و دایه را نمی شناخت از این رو خودش را پابند سپاه نکرد اما آشناییش با سپاه بندی شد که او را به سپاه برون مرزی قدس گره بزند عباس دلش هوایی شده بود. در همین گیر و دار و تلاش های بی وقفه عباس برای علاقه اش یعنی نظام، خانواده دست و پا گیرش شده بودند که ازدواج کند . ازدواج برایش سخت بود فقط خودش می دانست دارد چه می کند معصومه مدام حرفش را می زد برایش دختر نشان می کرد و پدر هر وقت گیرش می آورد با مثال های متنوع و قصه های گوناگون می خواست راضیش کند که زن بگیرد در حقیقت می خواست از خطر دورش کند اما عباس در جواب همه یا می گفت زود است و یا بهانه گیری می کرد و یا ملاک های سختی پیش پای خواهرهایش می گذاشت ملاک هایی که معلوم نبود از کدام قوطی عطاری بیرون می آید. در همین اثناء عباس طرح های تخریبش را برای نیروهای نظامی می فرستاد طرح های عملی که گاه در کشور خودمان مورد غفلت واقع می شد آنجا با جان و دل ازآن استقبال می کردند. همین امر مدخلی شد برای رفتن به . گاه و بیگاه برای دفاع از طرح هایش به عراق سفر می کرد کم کم به خاطر ارادتش به زیارت کربلا شده بود یک پای ثابت سفرهای همرزمانش به کربلا. چندتایی پای همیشگی هم با او بودند. به عراق می رفتند و در مسیر راه به مضجع شریف آقای بی کفن یکی یکی جامه ی سنگین این دنیا را از خود می کندند گاهی با پول هایشان به جای اینکه به هتل مجللی بروند سر از خانه یتیمی در می آوردند و آن را می ساختند و گاهی تمام پول هایش را به کسی می بخشید. حالا دیگردرعملیات مستشاری عراق وارد شده بود. اما بعد وقتی از خدمت سپاه خارج شد برای مدتی به عملیات نرفت.... به روایت از ... @abbass_kardani