eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
20.4هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💐 وقتی برگشت،به همه گفت: _از امام حسین خواسته م؛من رو آدمم بکنه و دیگه هر غلطی نکنم.رفتم کربلا توبه کردم و برگشتم. هر کار خلافی که داشت،کم کم کنار گذاشت.حتی یه مرتبه داشت کاری میکرد که من و دید،سرخ و سفید شد.داد کشیدم سرش ؛مجید چه غلطی می کنی؟مگه توبه نکردی؟مگه دور خلاف ،خط نکشیدی؟ما رو مسخره کردی یا خودت رو؟ _حسن لُر غلط کردم،غلط!بار آخرمه،دیگه تموم. و واقعا هم تمام شد و دور خیلی از کارها را خط قرمز کشید .سر خلافی ماشین که تعریف کردم،یه بلندگو روی نیسانش بود.اول زنگ میزد نمایشگاه که ببینه من کجام؟تا می فهمید توی نمایشگاه نیستم،می اومد جلو مغازه و پشت بلندگو شروع می کرد مسخره بازی؛حسن لُر،آی حسن لر!کجایی؟اگه جرأت داری بیا بیرون،من سند ماشین نمیخوام،خلافی رو هم خودت باید بدی،من امروز اومدم اینجا بترکونم.ببینم کی میتونه جلو منو بگیره! یه کم شلوغ میکرد و بعدش هم میرفت.فقط این وسط مغازه دارهای اطراف از خنده روده بر می شدند.این اتفاق چند مرتبه افتاد،اما هیچ کدوم از ما دلگیر نمی شدیم.مجید بعد از این که با حاج جواد قربانی و بقیه دوستانش از بچه های گردان امام علی آشنا شد،و بعد هم با مرتضی کریمی،راهش رو به خوبی مشخص کرد. به بهانه فوت یکی دو نفر توی فامیل ما و باباش،ریش هم گذاشت.کسی زیاد بهش گیر نمی داد.تیپ ظاهریش هم عوض شد.از اون همه شری که در مجید سراغ داشتم،فقط شوخی ها و مسخره بازی هاش به جا موند و بقیه ،همراه اون خط قرمزها از بین رفتند.کم حرف هم شده بود.همون اواخر یه روز آقا افضل،منو کنار کشید و گفت:مجید میگه قلیون رو گذاشتم کنار. _نه بابا،فکر نمی‌کنم. _میگه چون میخوام برم سوریه،يا نمیدونم آلمان،دیگه تا آخر عمرم قلیون نمی کشم.ببین راست میگه یا سر کارمون‌ گذاشته. چون می ترسید آبجیم و آقا افضل اجازه رفتن به سوریه را بهش ندن،همه جا پر کرده بود که میخوام برم آلمان برای کار.البته‌ همه ما میدونستیم میخواد بره سوریه،اما با اون سابقه ای که از مجید می دونستیم،می گفتیم این سوریه برو نیست.برا امتحان کردنش،باهم رفتیم قهوه خونه،سفارش یه قلیون دادم.گفتم:مجید چی میکشی؟ _من هیچی. _خوبی؟تو روزی بیست تا قلیون میکشی،یه قلیون هم جلو ماشینته! _نه حسن لر،ترک کردم،یکی دوماهی میشه،برا این که منو ببرن سوریه،دور خیلی از چیزها و کارها رو خط کشیدم. 🌷🕊 💥ادامه دارد...