eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
20.4هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💐 واقعا هم ترک کرده بود.آبجی مریم روز نبود که زنگ نزنه و بگه:داداش،یه کاری بکن!مجید داره میره سوریه.من همین یه پسر رو دارم،شما می دونید چقدر بهش وابسته ام. اعصابم بهم‌ ریخته بود.نمی دونستم چی کار کنم.باورم هم نمی‌شد. که مجید بره سوریه.هرکسی که این حرف رو می شنید،مسخره می‌کرد. فکر می کردند ما دروغ می‌گیم یا اونها رو دست انداختیم. یه روز بهش گفتم:الهی بری و برنگردی،بری شهید بشی و ما از دستت راحت بشیم! حسن لر،من اگه اون دنیا هم برم،باز هم از تو می کَنَم،خیالت راحت. و در نهایت ناباوری همه ی ما،مجید رفت که رفت.آبجیم و آقا افضل خیلی این طرف اون طرف رفتند که مجید رو برگردونند.آخرش آقا افضل راضی شد که یه هفته مجید اونجا باشه.بالاخره جوون بود و غرور داشت.نمی خواست غرورش پیش دوستان و فرمانده هاش بشکنه.ضمنا می دونست برای دفاع از حرم حضرت زینب رفته،خوشحال هم بود. یه روز به من زنگ زد. صداش رو که شنیدم،انگار جون تازه ای گرفتم. _سلام دایی. برای اولین و آخرین مرتبه در عمرش،من رو دایی صدا زد.جواب سلامش را نداده،چهار پنج تا لیچار بارش کردم. _دایی،چرا لیچار میگی؟حواست باشه،اینجا صدات جمع میشه ها!حالا از من گفتن بود. _مرد حسابی بلند شدی رفتی!حالا بگو ببینم چی کار داری؟ _دایی،حواست به خونه ما باشه،من برنمی گردم. _یعنی چی که نمی گردی؟ _همین که شنیدی. من دیگه برنمی گردم!مواظب مامان مریم و افضل بابایی باش. و قطع کرد.این رو که گفت،توی دلم،نه زبونی،کلی لیچار نثارش کردم.تا چند روز زنگ میزد و ازش بی خبر نبودیم.تا این که زنگ زد به آبجیم و گفت:((من تا چند روز آینده نمی تونم زنگ بزنم،بلند نشید برید این گردان و اون گردان و آبرو ریزی کنید.)) 🌷🕊 💥ادامه دارد...