@Menbaraali-سه دقیقه در قیامت 57.mp3
22.22M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه پنجاه و هفتم
* استغفار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای اهل قبور
* درخواست پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از خدا برای دخترشان
* فشار انتقال از یک عالم به عالم دیگر
* قبر، دالان بین عالم دنیا و عالم برزخ
* تفاوت ورود به دو دنیا عالم دنیا و عالم برزخ
* معنای فشار قبر
* چه چیزی موجب افزایش فشار قبر میشود؟
* آیا دعا کردن برای رفع فشار قبر اثر دارد؟
* فشار قبر، تعلق به عالم ماده
* لحظات احتضار اهل کتاب
* حضور اهلبیت علیهمالسلام در کنار محتضر
* شفاعت پارتیبازی نیست
* چه کسانی از شفاعت محروماند؟
* شفاعت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای چه کسانی است؟
* شفاعت، راضیه مرضیه
* شفاعت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز قیامت
* سه دسته در محضر خدا شفاعت میکنند
* انبیا عالم پرورند، علما شهیدپرور
* چگونه از شفاعت انبیاء بهرهمند شویم؟
* شفاعت به میزان عمل فرد است
📅99/03/23
⏰ مدت زمان: ۱:۰۱:۰۸
#مشهد
#شهادت
#شفاعت
🌷#پسرک_فلافل_فروش🌷
#قسمت_شصتم
✴از بالاترين ويژگي هاي آقا هادي كه باعث شد در اين سن كم، ره صدساله را يك شبه طي كند طهارت دروني او بود.
🌟بر خلاف بسياري از انسانها كه ظاهر و باطن يكساني ندارند
🔗هادي بسيار پاك و صاف و بدون هر گونه ناپاكي بود.
🔳حرفش را مي زد و اگر اشكالي در كار خودش مي ديد، سعي در برطرف نمودن آن داشت.
🌀يادم هست اواخر سال ۱۳۹۰ آمد ودر حوزه ي كاشف الغطا نجف مشغول تحصيل شد.
🔶بعد از مدتي كار پيدا كرد و ديگر ازشهريه استفاده نكرد.
✳آن اوايل به هادي گفتم: نمي خواي زن بگيري❓
📌مي خنديد و مي گفت: نه، فعلابايد به درس و بحث برسم.
🔆سال بعد وقتي درباره ي زن وزندگي با او صحبت مي كردم، احساس كردم بدش نمي آيد كه زن بگيرد.
📌چند نفر از طلبه هاي هم مباحثه باهادي متأهل شده بودند و ظاهراًدرهادي تأثير گذاشته بودند.
🔵يك بار سر شوخي را باز كرد و بعد هم گفت:
⭕اگر يه وقت مورد خوبي براي من پيدا كردي، من حرفي براي ازدواج ندارم.
🔘از اين صحبت چند روزي گذشت.يك بار به ديدنم آمد و گفت:
♦مي خواهم براي پياده روي اربعين به بصره بروم و مسير طولاني بصره تا كربلا را با پاي پياده طي كنم.
🗣راوی:سید روح الله میرصانع
📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری
✍ ادامه دارد ...
🌷#پسرک_فلافل_فروش🌷
#قسمت_شصت_و_یکم
⚠....با توجه به اينكه كارت اقامت اوهنوز هماهنگ نشده بود با اين كارمخالفت كردم اما هادي تصميم خودش را گرفته بود.
‼آن روز متوجه شدم كه پشت دست هادي به صورت خاصي زخم شده فكر مي كنم حالت سوختگي داشت.
🌀دست او را ديدم اما چيزي نگفتم.هادي به بصره رفت و ده روز بعددوباره تماس گرفت و گفت:
✴ سيد امروز رسيديم به نجف، منزل هستي بيام؟گفتم:با كمال ميل،بفرماييد.
❇هادي به منزل ما آمد و كمي استراحت كرد. بعد از اينكه حالش كمي جا آمد، با هم شروع به صحبت كرديم.
🔗هادي از سفر به بصره و پياده روي تا نجف تعريف مي كرد، اما نگاه من به زخم دست هادي بود كه بعد از گذشت ده روز هنوز بهتر نشده بود❗
🔆صحبتهاي هادي را قطع كردم وگفتم: اين زخم پشت دست براي چيه؟خيلي وقته كه ميبينم. سوخته❓
📌نمي خواست جواب بده و موضوع را عوض مي كرد. اما من همچنان اصرار مي كردم.
✳بالاخره توانستم از زير زبان او حرف بكشم❗
🌟مدتي قبل در يكي از شب هاخيلي اذيت شده بود. مي گفت كه شيطان باشهوت به سراغ من آمده بود.
🔳 من هم چاره اي كه به ذهنم رسيد اين بود كه دستم را بسوزانم‼
🔘من مات و مبهوت به هادي نگاه مي كردم. درد دنيايي باعث شد كه هادي از آتش شهوت دور شود.
💫 آتش دنيا را به جان خريد تا گرفتار آتش جهنم نشود.
🗣راوی سید روح الله میر صانع
📚برگرفته از کتاب شهیدهادی ذوالفقاری
✍ ادامه دارد ...