:
•┄══🌤❝سـلـام❞🌤══┄•
🌤 #صبحتون_شهدایی
شهید عباس کردانی
ذکر روز شنبه:
یا رب العالمین
100 مرتبه
•┄═•🌤•═┄•
@abbass_kardani✅
•┄═•🌤•═┄•
°•\🍀🌺
❤️شش درس از شش شهید🕊
#شهید_محمودرضا_بیضائی :
(شیعه به دنیا آمده ایم تا مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم!)
#شهید_رسول_خلیلی :
(به برادر برادر گفتن نیست! به شبیه شدنه!)
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن :
( ظهور اتفاق می افتد، مهم این است که ما کجای ظهور ایستاده ایم)
#شهید_روح_اله_قربانی :
( شهادت خوب است اما تقوی بهتر است تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می کند)
#شهید_مصطفی_صدرزاده :
(سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد)
#شهید_حسین_معز_غلامی :
( در بدترین شرایط اجتماعی و اقتصادی و .. ، پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم حضرت آقا سید علی آقا را تنها نگذارید ..
🌷🌷یاد شهدا کمتر از شهادت نیست 🌷🌷
🌸🌷🌸 @abbass_kardani 🌸🌷🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🕊امام باقر عليه السلام فرمودند از نجواهاى خداوند متعال با موسى عليه السلام در كوه طور اين بود كه:
✨ اى موسى! به قوم خود برسان كه تقرّب جويان، با چيزى مانند گريستن از ترس من، به من نزديك نشدند
✨و عبادت کنندگان به چيزى مانند پرهيز از حرامهاى من مرا عبادت نكردند
✨ و زينت گران، به چيزى مانند بى اعتنايى به چيزهايى از دنيا كه بدان نياز ندارند، خويشتن را نياراستند.
📚منتخب میزان الحکمه
🌸🌷🌸 @abbass_kardani 🌸🌷🌸
در و قفـ🔓ـل قفس را باز کردند
#کبوترها سفر آغاز کردند🕊
میان راهشان از شب #گذشتند
به سوی روشنی💫 #پرواز کردند
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌸🌷🌸 @abbass_kardani 🌸🌷🌸
#کلام_شهید
#شهید_ابراهیم_هادی
ابراهیم همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت.
بارها به من می گفت:
طوری زندگی و رفاقت کن که احترامت را داشته باشند
می گفت:
این دعواها و مشکلات خانوادگی را ببین بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره.
بابا دنیا ارزش این همه اهمیت دادن نداره
آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه ارزش داره
وادی شفاعت 04.mp3
22.16M
🔈 #وادی_شفاعت
🔊 جلسه چهارم
* ارتباط شفاعت با مدینه فاضله فارابی
* شفاعت و پیشرفت جامعه
* برداشت کلیسا از شفاعت
* مثالی از دامنه اجتماعی شفاعت
* یکی از عوامل انحطاط مسلمانان
* آیا کافر هم مورد شفاعت قرار میگیرد؟
* ساختار عالم به چه شکلی است؟
* تشافع و عقد اخوت
* شفاعت، بروز باطنی حقیقت خود
* ساختار زوجیت در عالم
* شفاعت در کلام امام خمینی (ره)
* همزاد بد، همزاد خوب
* بدن برزخی و توجه زیاد به مرگ
📅99/02/13
⏰ مدت زمان: ۳۶:۲۵
#مشهد
#وبینار_با_شیعیان_مقیم_اروپا
@abbass_kardani🌹
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
🔈 #وادی_شفاعت 🔊 جلسه چهارم * ارتباط شفاعت با مدینه فاضله فارابی * شفاعت و پیشرفت جامعه * برداشت
سلام
صوت:جلسه چهارم #وادی شفاعت
را با هم میشنویم.
#ɦɨcɦ🔪:
﴾﷽﴿
💠 #رمان_آیه_های_جنون
💠 #قسمت_17
نفسم بند آمدہ بود،با چشمان گشاد شدہ بہ چشمانش چشم دوختم.
ڪمے دستش را روے دهانم فشار داد.
طور عجیبے بہ چشمانم نگاہ میڪرد!
آب دهانش را با شدت قورت داد و گفت:تو اینجا چے ڪار میڪنے؟!
سرش را بہ سمت در برگرداند،پوفے ڪرد.
دست آزادش را بین موهایش برد و دوبارہ سرش را بہ سمت من برگرداند.
احساس میڪردم هر آن ممڪن است پَس بیوفتم.
سعے میڪردم صحبت ڪنم اما دستش اجازہ نمیداد صدایم درست دربیاید.
لبش را بہ دندان گرفت و دوبارہ بہ چشمانم زل زد.
چشمان سبزش عجیب برق میزد،پوست گندم گونش ڪمے تیرہ شدہ بود؛مشخص بود او هم غافلگیر شدہ.
خونسرد گفت:ڪاریت ندارم بہ شرط اینڪہ داد و بیداد راہ نندازے!
ساڪت فقط نگاهش ڪردم.
با تحڪم گفت:شنیدے چے گفتم؟!
سریع چند بار بہ نشانہ ے مثبت سرم را تڪان دادم و آب دهانم را قورت دادم.
فڪرے بہ ذهنم رسید اگر عملے اش میڪردم میتوانستم از دستش در بروم ولے اگر نمیشد ڪارم تمام بود!
زانویش را از روے زانویم برداشت،همانطور ڪہ با شڪ نگاهم میڪرد خواست دستش را پایین ببرد ڪہ ریسڪ ڪردم!
با دو دست محڪم دستش را گرفتم و دهانم را باز ڪردم!
محڪم دندان هایم را روے دستش فشار دادم.
با صداے نسبتا بلندے گفت:چہ غلطے میڪنے؟!
بے توجہ محڪم دستش را گرفتہ بودم و مدام گاز میگرفتم.
فریاد زد:وحشے ول ڪن دستمو خوردے!
سریع با دست دیگرش صورتم را پس زد و هلم داد.
نگاهے بہ دستش انداخت و گفت:وحشے!
عجیب بود،رفتارش رفتار یڪ دزد نبود!
نفس نفس زنان نگاهش ڪردم،سریع دستگیرہ ے در را گرفتم و در را باز ڪردم هم زمان فریاد زدم:ڪمڪ!دزد!
از پشت لباسم را ڪشید،زانوهایم خم شد.
با حرص گفت:گفتم ڪاریت ندارم خودت نمیذارے!
محڪم در را گرفتم و گفتم:هرچے میخواے بردار برو!
یقہ ے مانتویم را ڪشید بہ سمت خودش و با پاے چپش در را بست.
نگاهش ڪردم صورتش سرخ شدہ بود،خواست چیزے بگوید ڪہ زنگ آیفون بہ صدا درآمد.
با استرس نگاهے بہ آیفون انداخت،نفس نفس میزد.
محڪم دستش را روے دهانم گذاشت،دوبارہ زنگ را زدند.
با حرص نگاهم ڪرد و گفت:تقصیر توئہ!
پشتم ایستاد و دست راستش را دور قفسہ ے سینہ ام حلقہ ڪرد.
نفس ڪم آوردہ بودم،تقلا میڪردم رهایم ڪند.
صداے نفس هاے عصبے اش را ڪنار گوشم میشنیدم.
آرام ڪنار گوشم زمزمہ ڪرد:اگہ خفہ میشدے خودم میرفتم،ببین چطور دردسر درس ڪردے؟!
سپس من را ڪشان ڪشان بہ سمت اتاق خواب برد۰۰۰
صداے زنگ تلفن بلند شد،نور امیدے در دلم درخشید.
با حرص گفت:اَہ!
در اتاق خواب را بست و من را روے تخت نشاند.
روسرے ام را از روے سرم برداشت،هر دو دستم را پشت ڪمرم برد و مشغول بستنشان شد،همین ڪہ دستش را از روے دهانم برداشت نفس عمیقے ڪشیدم...
#ادامہ_دارد...
نویسنده این متن👆:
#لیلی_سلطانی 👉
╭┅═ঊঈ💕ঊঈ═┅╮
join : sapp.ir/roman_mazhabi
╰┅═ঊ
💌-کپی با ذکر لینک کانال مانعی ندارد...