شهید مدافع امنیت حسین انتظاریان🌻
تاریخ ولادت: 1361/6/30
محل ولادت: اردکان_یزد
تاریخ شهادت: 1403/1/16
نحوه شهادت: در حادثه تروریستی راسک و چابهار
محل شهادت: سیستان و بلوچستان
وضعیت تاهل: متاهل دارای 3فرزند
مزار: گلزار شهدای شهرستان اردکان
یادشهداکمترازشهادت نیست
امنیت اتفاقی نیست
مدیون قطره قطره خون شهدائیم
قدر دان خون شهدا باشیم
ادامه دهنده راه شان باشیم
صلوات یادت نره رفیق شهدایی
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
🌻❣در این زمان که درب شهادت نیمه باز است راحت شرایط فراهم نیست برای شهادت اما او به آرزوی خود رسید
🔹همکار، همرزم و دوست شهید:
حسین علاقه ی زیادی به خانواده داشت
احترام مادرش را خیلی نگه می داشت هر کار لازم بود برایش، می کرد
در کار و شغل خود تخصص داشت چون بدن ورزیده و آماده ای داشت هر جا نیاز به مردی قدرتمند بود حسین حاضر بود
♻️در زمینه تسلط بر ادوات نظامی از برترین های کشوری بود در دوره آموزشی شرکت کرده بود چون از قبل کار را بلد بود در کشور در پایان دوره جز برترین ها بود
🌀اهل تقوی بود اگر گناهی می کرد با روزه مستحبی جبران می کرد خیلی از اوقات روزه می گرفت نذری هم که می کرد نذر روزه بود.
🔆رابطه معنوی خوبی داشت یک دفعه ماشینش، خراب شده بود از مقصد تا امام زاده سید جعفر چند دفعه ماشین خاموش، شد جلو امام زاده رو به امام زاده چه طور دعا می کنه که دیگر تا اردکان ماشین خاموش نمی شود معلوم میشه
❇️خوب است تمنای شهادت اما
در زندگیت شهید باشی هنر است
#شهید_حسین_انتظاریان🕊
#شهدای_مدافع_امنیت🌷
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
محل آسمانی شدن شهید #حسین_انتظاریان 🕊🖤
سه عملیات تروریستی در راسک و چابهار به صورت همزمان انجام شد، پنج نفر از نیروهای حافظان امنیت شهید شدند که یکی از آنها شهید حسین انتظاریان بود
شهدا را با ذکر صلوات یاد کنیم🌷
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱🕊
💥یادمه یه وقت با بچه ها رفته بودیم یه روستایی اردو جهادی ...
داشتیم چایی میخوردیم ، یکی از بچه ها خیلی خسته شده بود
یهو حسین از جا بلند شد و رفت سراغش و شروع کرد به ماساژش دادن ...
داشتیم صحبت میکردیم نمیدونم حرف سر چی بود که حسین وسط حرفش گفت :
👈روحیه جهادی یعنی کار برای خدا
جمع ساکت شد ...
یادش بخیر خیلی بچه ها باهاش حال میکردن که کنارشون بود...
با صلواتی روح شهید حسین انتظاریان را شاد کنیم 🌷🕊
#شهید_حسین_انتظاریان✨
#مدافع_امنیت
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
🟣خاک های نرم کوشک🟣
علملیات بی برگشت
#قسمت_پنجاه_نهم
بالاست.»
لحظه شماری می کردم هرچه زودتر از مأموریت گردان عبدالله " 1 ". با خبر شوم، شروع کردند به توجیه کار من.
«شما باید با گردانت بری تو شکم دشمن، باهاش درگیر بشی و مشغولش کنی این طوری دشمن از اطرافش غافل میشه و ما می تونیم از محورهای دیگه عمل کنیم و قطعاً به یاری خدا درصد پیروزی هم می ره بالا.»
ساکت بودم داشتم روی قضیه فکر می کردم یکی شان ادامه داد:«همون طور که گفتم احتمالش هست که حتی یکی از شما هم برنگرده چون در واقع شما آگاهانه میرید تو محاصره دشمن و از هر طرف آتیش می ریزن رو سرتون؛ حالا مأموریت با این خصوصیات رو قبول می کنی؟»
گفتم:«بله وقتی که وظیفه باشه قبول می کنم»
شب عملیات باز نیروها را جمع کردم تذکرات لازم را به شان گفتم نسبت به وظیفه ای که داشتیم، کاملاً توجیه شده بودند. کمی بعد راه افتادیم به طرف دشمن
با ذکر و توسل تو خط اول نفوذ .کردیم چهره بچه ها یکی از دیگری مصمم تر بود قدم ها را محکم بر می داشتند و مطمئن، ما به عنوان فدایی نیروهای دیگر می رفتیم، همین انگار شیرینی حمله به دشمن را چند
برابر می کرد.
دقیق نمی دانم چه مدت راه رفتیم بالاخره رسیدیم به محلی که تعیین شده بود درست تو حلقه ی دشمن یک طرف ما، نیروهای زرهی بود یک طرف ادوات و چند طرف هم نیروهای پیاده عراق بودند. توپخانه اش هم کمی
دورتر، گویی انتظار ریختن آتش را می کشید.
پاورقی
۱ گردانی که شهید برونسی فرماندهی آن را به عهده داشت.
ادامه دارد....
رمان_شهدایی
زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
شادی_روح_شهدا_صلوات
🟣خاک های نرم کوشک🟣
علملیات بی برگشت
#قسمت_شصت
سکوت و هم انگیزی سنگینی اش را انداخته بود تو تمام منطقه، ما باید به چند طرف شلیک می کردیم. اشاره کردم بچه ها موضع بگیرند کار هر کدامشان را قبلاً گفته بودم شروع کردند به جا گرفتن صدای نفس کسی بلند
نمی شد. یک بار دیگر دور و بر را پاییدم وقت وقتش بود که عرض اندام کنیم و خودی نشان بدهیم. می دانستم تک تک بچه ها منتظر شنیدن صدای من هستند تو دلم گفتم «خدایا توکل بر خودت.»
یکهو صدام را بلند کردم و از ته دل نعره زدم: «الله اکبر»
سکوت منطقه شکست پشت بندش و صدای شلیک اسلحه ها بلند شد تو آن واحد به چند طرف آتش می
ریختیم.
سر
دشمن گیج شده بود اما خیلی زود به خودش مسلط شد تو فاصله ی چند دقیقه از زمین و آسمان گرفتنمان زیر آتش، از چند طرف می زدند؛ با کلاش، تیربارهای جورواجور، خمپاره ،توپ، کاتیوشا ... هر چه که داشتند. کمی بعد یک جهنم به تمام معنا درست شد.کاری که باید می کردیم کردیم، حالا حفظ جان بچه ها از همه چیز مهم تر بود یکدفعه داد زدم:« دراز بکشین، دیگه کسی شلیک نکنه»......
هر کس جان پناهی گرفت من
هم
گوشه ای دراز کشیدم حالا اسلحه ها دیگر کار نمی کرد. فقط زبانمان توی دهان می چرخید با تمام وجود مشغول گفتن ذکر ،بودم، مثل بقیه ی بچه ها،حجم
آتش دشمن هر لحظه شدیدترمی شد وجب به وجب جایی را که مستقر بودیم ،می زدند.
پیش خودم فکر می کردم بیشتر بچه ها شهید شده باشند باید منتظر دستور قرار گاه می ماندم
مدتی بعد، بالاخره سر وصدای بیسیم
بلند شد. یکی از فرماندهان عملیات بود فکر نمی کرد حتی من زنده باشم
گفت:« ایثار شما الحمدلله کار خودش رو کرد اگر زنده موندین برگردین.»
نیروها از محورهای دیگر دژ دشمن را شکسته بودند گیجی شدیدش باعث شده بود ما را فراموش کند. سریع بلند
شدم بچه ها هم،
چند دقیقه ی بعد راه افتادیم طرف عقب،
ادامه دارد....
رمان_شهدایی
زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
شادی_روح_شهدا_صلوات
29.mp3
18.56M
کتاب_صوتی
من_زنده_ام
خاطرات_اسارت
معصومه_آباد
💐 قسمت29💐
کپی و استفاده از صوت با ذکر صلوات ، بلامانع است .
یاد شهداکمتراز شهادت نیست
شهدارایادکنید حتی با یک صلوات
اللهمَّ عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🤍عجیب به دلم نشست
💫🌹شاید رزق امروزمون دیدن این کلیپ باشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حکیمدانستن خدا آدم را آرام میکند ...
💫🌷حجت الاسلام قرائتی