#هرروزیک_آیه
✨يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ
✨مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ
✨ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ﴿۷۴﴾
✨رحمت خود را به هر كس
✨كه بخواهد مخصوص مى گرداند
✨و خداوند داراى بخشش بزرگ است (۷۴)
📚سوره مبارکه آل عمران
✍آیه ۷۴🍂
🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻
@abbass_kardani
🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#منبرهای_دلنشین
سخنرانی #حجت_الاسلام_والمسلمین_عالی
موضوع :چوب های خدا
🍀🕊🍀🕊🍀🕊🍀🕊
@abbass_kardani
🕊🍀🕊🍀🕊🍀🕊🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز پنجشنبه است
شاخه گلی🌹 بفرستیم
برای تمام آن عزیزانی کہ
در بین مانیستند
ولی دعاهاشون
هنوزهم کارگشاست...
یادی کنیم ازعزیزان سفر کرده،
و پدران و مادران آسمانی ♥
" با ذکر فاتحه و صلوات "
🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻
@abbass_kardani
🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀
🦋نگاهشان از جنس نـ✨ـور است
#صبحمان را پلک بگشاییم
با نگاه نورانی شان😍
🦋باشد که تکه ای از
خورشیـ☀️ـد #بصیرت
بگذارند کف دستهایمان
🦋و روزمان متبرک💖 شود
با #نگاهشان
#یار_حاج_قاسم_ما
#شهید_ابومهدی_المهندس
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
@abbass_kardani
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
۱۹ تیرماه #سالروز_شهادت #شهید_عباس_فخارنیا گرامی باد . ⚘
ولادت: ۱۳۴۵/۰۱/۰۵
شهادت: ۱۹/۴/۱۳۶۵
پدر و مادر ایشون (که پدر و مادر شهیدان عباس و على فخارنیا هستند) از اوتاد محله ی افسریه ی تهران اند.این دو بزرگوار امسال در حج تشریف دارند. دیروز روحانى کاروان شان با پرس و جو، حاج منصور فخارنیا رو در صحراى عرفات بین حجاج پیدا مى کنه و مى پرسه پسر شما شهید شده؟
حاج منصور آقا جواب میده: بله! روحانى کاروان میگه: اسم شهیدتون عباسه؟ حاج منصور باز میگه: یکى از دو شهیدمون عباسه.
روحانى میگه: من که از پدر شهید بودن شما خبر نداشتم؛ اسم شهیدتون رو هم نمى دونستم. شهید شما به خوابم آمد و گفت اسم من عباس فخارنیاست. بروید پدر من رو توی کاروان پیدا کنید و بهش بگویید چون قلب اش مشکل داره، امشب به مشعر و فردا به منىٰ نرود!
پدر شهدا میگه: نمیشه که. روحانى کاروان هم در جواب میگه: حاج آقا! من نه شما رو مى شناختم و نه پسر شهیدتون رو. این چیزى بود که باید میومدم به شما بگم. شما هم مى تونید نایب بگیرید و خودتون از همین جا برگردید مکه به هتل تون.
حاج منصور فخارنیا هم طبق توصیه ى روحانى کاروان، براى خودش و همسرش نایب گرفته و از واقعه ى امروز در منىٰ جون سالم به در می بره
♥️امیرالمؤمنین عليه السلام:
⭕️هركس خود را در راه اصلاح نفس خویش، در رنج افكند، به سعادت دست پیدا خواهد کرد.
📚غررالحكم حدیث8246
دقیقا مثل شهید ابراهیم هادی. چندتا خاطره کوتاه در اینباره ازش میخونیم👇
🌸ابراهیم هیچوقت از کلمه «من» استفاده نمیکرد. حتی برای شکستن نَفْس خودش کارهایی رو میکرد.
🌸مثلا زمانی که قهرمان کشتی بود توی بازار، کارتون روی دوش خودش میذاشت و جا به جا میکرد..
🌸حتی یکبار که برای وضو به دستشویی های مسجد رفت و وقتی دید چاه دستشویی گرفته، رفت داخل زیرزمین و چاه رو باز کرد. سپس دستشویی رو کامل تمیز کرد؛ شست و آماده کرد.
🌸ابراهیم از این کارها خیلی انجام میداد. همیشه خودش رو در مقابل خدا کوچیک میدید. میگفت: این کارهارو انجام میدم تا بفهمم من هیچی نیستم..
✅ سلام بر ابراهیم۲
پنجشنبه است و ياد درگذشتگان😔
🌿🌼اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🙏
🙏 التماس دعا 🙏
🍃باز هم پنج شنبه
و غم دوری عزیزانمون😔
امروز با خواندن آیه ای از قرآن کریم 📕
روحشان را شاد کنیم🙏
🌱🥀🌱🥀🌱🥀🌱🥀🌱
#مادرانه 🌺
مرا #ببخش
نشد
در نبودنت👤
#جوان بمانم ...😔
#مادران_شهدا
#پنجشنبه_های_دلتنگی💔
🌹🍃🌹
﴾﷽﴿
💠 #رمان_آیه_های_جنون
💠 #قسمت_۵۳
از ماشین پیادہ میشوم همانطور ڪہ در را مے بندم میگویم:بہ سلامت ڪفتراے عاشق!
طاها مے خندد،نورا چشم غرہ اے نثارم میڪند.
ڪمے زبانم را برایش درمے آورم:تا تو باشے منو بہ خانوادہ ے پرندہ ها نچسبونے!
دستم را بہ نشانہ ے خداحافظے برایشان تڪان میدهم و بلافاصلہ آرام بہ سمت مدرسہ قدم برمیدارم.
صداے نورا بہ گوشم مے رسد:مرگِ نورا! نمیخوام برم ڪلاس ڪنڪور!
نورا حاضر نیست طاها بہ سختے بیوفتد...
فاطمہ و علے وار بودن را بہ چشم مے بینم!
ڪش و قوسے بہ بدنم میدهم،همہ ے بچہ ها با عجلہ از ڪلاس خارج میشوند.
تنها یڪ زنگ از این روز مصیبت بار ماندہ!
آن هم درسِ شیرین ریاضے!
پوفے میڪنم و ڪتاب ریاضے ام را محڪم روے میز مے اندازم.
امروز عجیب خستہ و بے حوصلہ ام.
جز من و مطهرہ و سہ نفر از بچہ ها ڪسے در ڪلاس نیست.
مطهرہ نگاهے بہ من مے اندازد و ڪولہ اش را باز میڪند.
ظرف غذایے روے میز میگذارد و میگوید:فڪر ڪنم گرسنہ ت باشہ!
با خندہ میگویم:انقدر از سر و روم میبارہ؟!
همانطور ڪہ درِ ظرف غذایش را برمیدارد میگوید:انگار ضعف ڪردے!
نگاهم بہ لقمہ هایش مے افتد،ڪمے بو میڪشم بوے ڪتلت بینے ام را نوازش میدهد!
آبے ڪہ در دهانم جمع شدہ را قورت میدهم،مطهرہ یڪے از لقمہ ها را بہ سمتم میگیرد:بیا!
تشڪر میڪنم و لقمہ را از دستش میگیرم،گازے بہ لقمہ ام میزنم:واقعا ممنون! امروز انقد هول هولے اومدم نہ صُبونہ خوردم نہ پول تو جیبے مو گرفتم!
خودش هم لقمہ اے برمیدارد:نوش جونت!
صمیمتش را دوست دارم،هنوز هم ڪمے خجالتے است و با ما زیاد نمے جوشد.
_دیروز فقط تونستم یہ نخ بڪشم!
صداے ویشڪا بہ گوشم میخورد!
انگار مطهرہ هم میشنود اما بہ روے خودش مے آورد.
آرام ادامہ میدهد:از ترس مامانم بستہ شو آوردم مدرسہ! خیلے گیر شدہ؛یڪے دوبار خونہ نبودم وسایلمو گشتہ!
محدثہ آرام میگوید:دفعہ اول ڪہ بهم دادے نفسم گرفت ولے خیلے حال میدہ،منم چند بار ڪشیدم ولے زیاد نمیتونم میترسم مامان و بابام بفهمن!
لقمہ ام را بہ زور قورت میدهم،ڪاملا دستگیرم میشود راجع بہ چہ چیزے صحبت میڪنند!
مینو با ترس میگوید:امروز چند تا از ڪلاسا رو گشتن! ڪلاس مارم بگردن بیچارہ میشیما!
ویشڪا آرام چیزے میگوید ڪہ نمے شنوم!
از فضولے ڪردن بیزارم اما نمیتوانم جلوے خودم را بگیرم پس بہ مطهرہ میگویم:پاشو بریم بیرون هوا بخوریم!
میخواهم از جایم بلند شوم ڪہ صداے ویشڪا متوفقم میڪند:آیہ!
نگاهم را بہ صورتش میدوزم،جدے میگویم:بلہ!
از روے نیمڪت بلند میشود،همانطور ڪہ بہ سمت نیمڪت ما مے آید میگوید:میشہ تا تعطیل شیم برامون یہ بستہ اے رو نگہ دارے؟!
خودم را میزنم بہ آن راه:چہ بستہ اے؟!
دستے بہ موهایش ڪہ از مقنعہ ے سورمہ اے رنگ بیرون ریختہ اند میڪشد و میگوید:یہ بستہ سیگارہ! شاید ڪلاسو بگردن بہ تو شڪ نمیڪنن چیزے داشتہ باشے!
سپس دستش را داخل جیب مانتویش میڪند و فندڪ گران قیمتے بیرون میڪشد!
نگاهم را از فندڪ میگیرم:نہ نمیتونم نگہ دارم!
حالت چهرہ اش درهم میشود:فڪر میڪردم دوستیم!
دست بہ سینہ میشوم:خب دوستیم!
مشغول ور رفتن با فندڪش میشود.
_پس ڪمڪ....
اجازہ نمیدهم حرفش را ڪامل ڪند:من دوستے رو تو این چیزا نمیبینم!
رو بہ مطهرہ ادامہ میدهم:پاشو بر
یم!
ویشڪا با لحن بدے میگوید:خب بابا پاستوریزہ! نخواستم ڪہ برام بمب اتم نگہ دارے! بگو میترسم!
سپس فندڪ را با حرص دوبارہ داخلِ جیبش مے اندازد.
میدانم تمام حرف هایش براے تحریڪ ڪردن من است،ظرف غذاے مطهرہ را از روے میز برمیدارم:آرہ عزیزم اگہ تو بہ جرات نہ گفتن میگے ترس! پس میترسم!
محدثہ و مینو طورے نگاهم میڪنند ڪہ انگار خون پدرشان را بدهڪارم!
دوستشان دارم ڪہ در اشتباهشان شریڪ نمیشوم!
مطهرہ هم بلند میشود،ویشڪا سریع بہ سمت مطهرہ مے آید و میگوید:مطهرہ جون تو میتونے ڪمڪ ڪنے؟!
صورتش را مظلوم میڪند:لطفا! بہ تو ڪہ اصلا شڪ نمیڪنن!
مطهرہ من من ڪنان نگاهے بہ من و سپس بہ ویشڪا مے اندازد،با خجالت میگوید:خب...باشہ!
هاج و واج نگاهش میڪنم!
حرصم میگیرد از این همہ سادگے اش!
ویشڪا با لبخند پر رنگے گونہ اش را مے بوسد:قوووووربونت برم من!
محدثہ و مینو هم شروع میڪنند بہ تعریف از شجاعت و وفاے مطهرہ!
با حرص نفسم را بیرون میدهم.
سرم را بہ نشانہ ے تاسف براے مطهرہ تڪان میدهم،دستش را محڪم میگیرم،همانطور ڪہ با خودم از ڪلاس بیرون میڪشمش میگویم:حالا بیا بریم زنگ تفریح! خفہ شدم تو ڪلاس!
ساڪت دنبالم مے آید،همین ڪہ از ڪلاس خارج میشویم میگوید:آخہ ویشڪا میخواس...
نمیگذارم حرفش را ادامہ بدهد،با حرص دندان هایم را روے هم میسابم:ندیدے رفتارشونو؟! دور از جونت انگار هالو گیرت آوردن!
#ادامہ_دارد...
نویسنده این متن👆:
#لیلی_سلطانی 👉
💠 #فدایی_خانم_زینب
╭┅═ঊঈ💕ঊঈ═┅╮
join : sapp.ir/roman_mazhabi
╰┅═ঊ
💌-کپی با ذکر لینک کانال مانعی ندارد...
﴾﷽﴿
💠 #رمان_آیه_های_جنون
💠 #قسمت_۵۴
گونہ هایش طبق معمول سریع سرخ میشوند:خب بیچارہ ها ڪمڪ میخواستن!
شمردہ شمرہ میگویم:ڪمڪ یعنے یہ جورے نذارے اشتباہ ڪنن نہ اینڪہ شریڪشون بشے!
نفسے میڪشم:بیا بریم تو حیاط تا بهت بگم چرا نذاشتم!
دستم را میگیرد،باهم از سالن طویل میگذریم و وارد حیاط شلوغ مدرسہ میشویم.
جا براے سوزن انداختن نیست!
گوشہ هاے مانتویم را با دست میگیرم و میگویم:باید رو زمین بشینیم!
مانتویم را بالا میدهم و روے زمین مینشینم،خدا را شڪر زیاد سرد نیست!
مطهرہ هم بہ تبعیت از من مے نشیند.
آستین هایم را تا روے آرنج بالا میدهم و میگویم:یم:ببین مطهرہ! تو تازہ اومدے اینجا خب!
_خب!
_ناراحت نشو اما اینا میخوان از سادگے و مهربونیت سواستفادہ ڪنن! وقتے ڪلاسو بگردن همہ رو میگردن! فڪر ڪن اون بستہ سیگارو از تو بگیرن!
ڪمے فڪر میڪند و میگوید:خب میگم مالہ من نیس!
بے اختیار میخندم:با ڪدوم مدرڪ و شاهد؟! جز ما تو ڪلاس ڪے بود؟! همہ چے میوفتہ گردن تو،ڪَڪِ ویشڪا و دوستاشم نمیگزہ! نهایتا پنج تومن ضرر ڪردن!
رنگش مے پرد:یعنے واقعا اینطورے ان؟!
تنِ صدایم را پایین مے آورم:آرہ! همہ رو مثل خودت خوب نبین!
ترس در چشمانش موج میزند،خندہ ام میگیرد:قیافہ شو! حالا چیزے نشدہ ڪہ!
مظلوم نگاهم میڪند،ڪاش همہ مثل اون اینقدر سادہ و مهربان بودند.
دستش را میگیرم و میفشارم:بہ خدا الان مخم دارہ منفجر میشہ چرا دوستاے هم سن خودم دغدغہ شون سیگار ڪشیدنہ و همدیگہ رم بہ یہ نوع اعتیاد تشویق ڪنن! دوسشون دارم ڪہ قبول نڪردم و نمیخوامم تو قبول ڪنے! میشینیم باهم یہ فڪرے میڪنیم تا دُرُس ڪمڪشون ڪنیم!
صداے زنگِ بلند پایان زمان استراحت در ڪل حیاط مے پیچد!
مطهرہ بلند جیغ میڪشد:واے!
از حالت چهرہ اش شروع میڪنم بہ خندیدن،ڪم ماندہ وسط حیاط پخش شوم.
بیچارہ داشتہ در ذهنش صحنہ گشتن ڪیف ها را تجسم میڪردہ!
بہ زور بلند میشوم:پاشو بریم!
در ڪمتر از یڪ دقیقہ خودمان را بہ ڪلاس میرسانیم،در ڪلاس ڪسے نیست!
مطهرہ متعجب میگوید:وا اینا ڪہ از بغل ڪیفاشون جُم نمیخوردن!
آرام لب میزنم:نمیدونم!
فڪرے بہ ذهنم میرسد:میشہ ڪیفتو ببینم؟!
مطهرہ با خجالت میگوید:آرہ!
اما انگار راضے نیست.
لبخند میزنم:خوبہ الان برات یہ نمونہ نہ گفتن نشون دادم! خب بگو وسیلہ ے شخصیمہ نبین!
لبخند شیرینے میزند و میگوید:حالا ببین!
زیپ ڪیفش را میڪشم و تمام محتویاتش را روے میز میریزم!
درست حدس زدہ بودم!
بستہ ے سیگار و فندڪ طلایے رنگ را از لاے ڪتاب هایش بیرون میڪشم.
همانطور ڪہ مقابل صورتش میگیرمشان میگویم:خیالشون راحت شدہ!
با بهت بہ بستہ ے سیگار و فندڪ خیرہ میشود،طولے نمیڪشد ڪہ اخم هایش درهم میرود.
با حرص بستہ سیگار و فندڪ را از دستم میڪشد و میگوید:پررو رفتہ سر ڪیفم سرخود گذاشتہ!
_بهت ڪہ گفتم!
صورتش از خشم سرخ شدہ،با عجلہ بہ سمت پنجرہ میدود و وسیلہ هاے درون دستش را با تمام قدرت پرت میڪند بیرون!
ڪنارش میروم،تقریبا خودم را ار پنجرہ آویزان میڪنم،در حالے ڪہ با دقت حیاط پشتے مدرسہ را نگاہ میڪنم میگویم:اینجا ڪہ نیوفتادن؟!
صدایش از شدت عصبانیت مے لرزد:نہ! افتاد اون ور دیوار!
صاف مے ایستم.
_فڪ ڪنم فندڪش طلا بود مطهرہ!
با حرص میگوید:بہ جهنم اصلا الماس باشہ!
ابروهایم از تعجب بالا میروند:چہ تاثیرے دارم من! در ڪسرے از ثانیہ تحول ڪاملا در تو مشهود است ا
#خنده_تاخاڪریز 😉°°
.
حمام گُـردان⛲️.•
.
※ مثل اغلب دوستـان، من را هم
خانواده نمۍ گذاشتند بـروم جِبھه؛ یك بار به قصد رفتن حمام خیلـۍ عادۍ از خانه خارج شدم؛
کارۍ که همه بچه ها بلد بودند و به این وسیلـه ساك حاوۍ وَسایل و
لباسھایشان را از خانه خارج مۍكردند.
.
※ بعد از چند روز كه در پادگان بـودیم
رفته بودم حَمام گردان.
موقع برگشتن گفتـم بد نیست یك تلفن به خانه بزنم. به مادرم تلفنۍگفتم: خُـدا مۍدونه تازه الان از حمـام اومدم بیرون و تا برگردم خونه، فكر مۍكنم چند ماه طول بكشـه!🤭
.
#طنز..
98-4-27 mirdamad.mp3
19.03M
🎵 #پیشنهاددانلود👆
💠قرائت دعای کمیل
🔸 با نوای حاج سید مهدی #میرداماد
🔹حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
✋ #التماس_دعا✋
براظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف
۱۴صلوات هدیه کنیم 🙏🙏
🍃🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🍃
@abbass_kardani
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
جهت سلامتی امام زمان عج الله الفرجه الشریف 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
بخوان دعای فرج رادعااثردارد
دعاکبوترعشق است وبال وپردارد
🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى
❤️برای سلامتی آقا❤️
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
💖دعای فرج💖
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء
ُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي
الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني
فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای میکنیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
🌺براسلامتی و ظهور امام 🌺
🌺زمان صلوات محمدی هدیه 🌺
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 کنیم
🌺شبتون مهدوی انشاءالله 🌺
🌺 🌺 @abbass_kardani🌺🌺
#وعده_شبانگـاهے_عاشقـانِ_مهــدی✋
🌸نـذر سلامتی و فرج امام زمان ارواحنا فداه
هر شب #سه مرتبه سوره #توحید را قرائت میکنیم و ثوابش را به محضر #امام_عصر_ارواحنا_فداه هدیه میکنیم تا ظهور ایشان نزدیک و سلامتی ایشان پایدار باشد.
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💖
🦋🦋 @abbass_kardani 🦋🦋
🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻
🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐
هرروز با قرائت زیارتنامه شـهـدا🌹🕊
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَوْلِیآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَصْفِیآءَ اللَّهِ وَاَوِدَّآئَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ دینِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ، الْوَلِىِّ النَّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَبى عَبْدِاللَّهِ، بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ الَّتى فیها دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظیماً، فَیا لَیْتَنى كُنْتُ مَعَكُمْ، فَاَفُوزَ مَعَكُمْ.
«الّلهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم»
🌴تقدیم به ارواح پاک
وطیّب شهدای آسمانی
♥️ کانال #شهید_مدافع_حرم_
عباس_ کردانی👇👇👇
🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀
@abbass_kardani
🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹
#صدقه_و_وسوسه_شیطان
❤️امام علی (ع) فرمودند:
🍃 یڪ روز دیناری صدقه دادم رسول خدا فرمودند: یا علی آیا میدانی ڪه #صدقه از دست مومن خارج نشود مگراینڪه از دهان هفتاد #شیطان بیرون آید ڪه هر یڪ او را با وسوسه خود از دادن منع می ڪنند (یڪی گوید نده ڪه #ریا میشود ودیگری میگوید نده ڪه او #مستحق نیست و آن دیگر گوید نده ڪه خود بدان محتاج خواهی شد و ) وقبل از آنڪه به دست سائل برسد بدست خدا خواهد رسید.
📚 ثواب الاعمال و عقاب الاعمال،
ترجمه غفاری، ص۳۱
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
@abbass_kardani
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
🌴علاقه محمد به حضرت زهرا(س)
🔸روی انگشترش💍 نام حضرت فاطمة الزهرا(سلام الله علیها) نقش بسته بود. محمد علاقه ی زیادی به #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) داشت.
🔹مادرش میگفت: #سحرگاه سیزده شهریور، همان موقع شهادت محمدم🌷 خواب دیدم سرش را بر روی زانوهام گذاشته بعد گفت: #یازهرا(سلام الله علیها) و سرش از زانوهام افتاد ...🕊
راوی: مادر بزرگوار شهید
#شهید_محمد_غفاری
#شهید_مبارزه_با_گروهک_پژاک
🍀🦋🍀🦋🍀🦋🍀🦋
@abbass_kardani
🦋🍀🦋🍀🦋🍀🦋🦋
🔻فقط ۱۸+🔻
✍ قرآن کریم میفرماید در #قیامت، جهنّمیها از خدا درخواست میکنند به #دنیا برگردند تا اعمال صالح انجام بدن.
☝️ امّا با یک جملهی سوالی، بهشون پاسخ داده میشه:
🕋 أَوَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ مٰا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ، وَ جٰاءَکُمُ اَلنَّذِیرُ، فَذُوقُوا (فاطر/۳۷)
💢 آیا شما را به اندازهای که انسان در آن متذکّر میشود، #عمر ندادیم؟!
💢 آیا انذار کنندهی الهی به سراغ شما نیامد؟!
💢 پس عذاب الهی را بچشید.
🤔 به این جملات سوالی دقّت کنیم، و یکبار در همین #دنیا از خودمون سوال کنیم:👇
⁉️ «أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ»
⁉️ آیا ما به شما عُمر کافی ندادیم؟!
⁉️ آیا انقدری به شما عُمر ندادیم که تذکّر پیدا کنید، و خودتون رو جمع و جور کنید؟!
👈 روایاتی که از اهلبیت، دربارهی این آیه بیان شده، سنّ ۱۸ سال رو سنّی بیان کردند که خدا توبیخ میکنه.🙄
بعضی روایات سنّهای بالاتر هم گفتند.
ولی سنّ ۱۸ سال دیگه مرز حساب میشه.
🔞 یعنی در اسلام و در منطقِ دین، سِنّ ۱۸+ دیگه سِنّی هست که حجّت تمامه.
👈 عملاً آنچه که قرار بوده از #موعظه و #تذکر بیاد، اومده و حجّت تمام شده.
این برعکس سنّ ۱۸+ در فرهنگ غربه.
❗️ در فرهنگ غرب، سنّ ۱۸+ یعنی سنّی که فرد میتونه غرق در کثافات بشه، و میتونه به خودش اجازه بده که هر صحنهی خراب و فاسدی رو نگاه کنه.🔞
☝️ ولی در منطق اسلام، سنّ ۱۸+ سنّی هست که فرد باید صحنههایی رو ببینه که ازشون درس بگیره، تذکّر بگیره و براش #موعظه باشه.🤔
✅️ در اسلام، آغازِ #جوانی یعنی:
☜ آغاز پندپذیری...
☜ آغاز تهذیب نفس..
☜ آغاز موعظهپذیری...
☜ آغاز آگاهی..
☜ آغاز مسئولیتپذیری..
☜ و در یک کلام آغاز خوبیها...
🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹
@abbass_kardani
🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹