#وعده_شبانگـاهے_عاشقـانِ_مهــدی✋
🌸نـذر سلامتی و فرج امام زمان ارواحنا فداه
هر شب #سه مرتبه سوره #توحید را قرائت میکنیم و ثوابش را به محضر #امام_عصر_ارواحنا_فداه هدیه میکنیم تا ظهور ایشان نزدیک و سلامتی ایشان پایدار باشد.
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💖
🦋🦋 @abbass_kardani 🦋🦋
🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻
🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐
هرروز با قرائت زیارتنامه شـهـدا🌹🕊
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَوْلِیآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَصْفِیآءَ اللَّهِ وَاَوِدَّآئَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ دینِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ، الْوَلِىِّ النَّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَبى عَبْدِاللَّهِ، بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ الَّتى فیها دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظیماً، فَیا لَیْتَنى كُنْتُ مَعَكُمْ، فَاَفُوزَ مَعَكُمْ.
«الّلهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم»
🌴تقدیم به ارواح پاک
وطیّب شهدای آسمانی
♥️ کانال #شهید_مدافع_حرم_
عباس_ کردانی👇👇👇
🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀
@abbass_kardani
🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹
فرازی از #وصیتنامه✉️
#خواهر_عزیزم
•|هرگاه خواستے از #حجاب خارجشوے
وَ لباس اجنبے را بپوشے بہ یاد آور کہ اشڪ #امامزمانت راجارے میکنے
بہ #خون هاےپاڪےڪہ ریختہ شدبراے حفظاین وصیتخیانت میڪنےبہ یادآرڪہ غرب را درتهاجمفرهنگے اش یارےمیڪنےو #فساد رامنتشرمیکنے وتوجہ جوانےڪہ صبحوشب سعےڪردهنگاهش راحفظ ڪندجلب میکندبہ یاد آرحجابےڪہ برتو واجب شده تاتورادرحسن نجابت فاطمےحفظ ڪند،تغییرمیدهے...
توهم شامل آبرویي،بعدازهمہ این ها اگرتوجہ نڪردے،
#هویتشیعہ راازخودت بردار(دیگہ اسم خودتوشیعہ نذار)
#شهیدعلاء_حسن_نجمه❤
#یاد_شهدا_باصلوات
🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹
@abbass_kardani
🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹
🔔چشم عبرت بين❗️
#نهج_البلاغه
🌸مَا مِنْ شَيْء تَرَاهُ عَيْنَکَ إِلاَّ وَ فِيهِ مَوْعِظَةٌ
💠 هر چه را مى بينى موعظه و پيامى دارد»
✍آرى! زمين و آسمان، برگ هاى درختان و تمام جان داران، حوادث زندگى بشر، ناله بيماران، موى سپيد پيران، قامت خميده بزرگسالان، قبرستان هاى خاموش و کاخ هاى ويران شده شاهان، به هر کدام بنگرى مجموعه اى از عبرت ها و اندرزها را در دل خود نهفته است.
📚 #خطبه ۱۰۳
🦋🌾🦋🌾🦋🌾🦋🌾🦋
@abbass_kardani
🦋🌾🦋🌾🦋🌾🦋🌾🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد حاج آقا عالی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@abbass_kardani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
کافیست صبـ🌤ـح
که چشمانت را باز میکنی
به #شهـدا سلام ڪنی ...🕊
#صبح که جای خودش را دارد
ظهر و عصر و شب هم
#بخیر میشود😍
#شهید_حجت_الله_رحیمی
#سلام_صبحتون_شهدایی🍀✋🍀🌺
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿
@abbass_kardani
🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸دلیل گریه رهبر در غم از دست دادن سر دار دلها از زبان خود شهید حاج قاسم سلیمانی
به ابومهدی گفتم خسته نشدی این همه مبارزه کردی؟ چرا استراحت نمیکنید و تفریح نمیروید؟🤔
ابومهدی در پاسخ سؤال ما روایتی از حضرت رسول(ص) خواند: «سیاحت امت من جهاد است» این جمله شاهکلید فعالیت تمامی مجاهدین اعم از ابومهدی، حاج قاسم سلیمانی و هادی العامری است. فکر کنم تنها شبی که حاج قاسم و ابومهدی توانستند راحت بخوابند همان شب جمعهای بود که به شهادت رسیدند.💔
#حاج_قاسم
#ابومهدی
#شهید_حسین_پورجعفری
#شهـــــادت یعنی؛
زنـــــدگی کــن، امــا!
فقط برای خدا...
اگـــــر شهـــــادت میخواهید
زنـــــدگی کنـــــید فقط برای خدا...
#شهید_علی_خلیلی
1_345986509.mp3
6.01M
🍃شهدا رفتن و همه پرپر شدن
🎤 سید رضا_نریمانی
#احساسی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
تولد شهید محمد رضا تورجی زاده مبارک
برادر عزیزم زمینی شدنت مبارک 👏👏👏🌹🌹
امروز تولد برادر عزیزمون هست هرکس هرچی ارادت به شهدا و این شهید عزیز دارد بهترین هدیه تولدشان را تقدیم کند
زیباترین هدیه خواندن قرآن
ذکر زیبای صلوات
زیارت عاشورا
آل یاسین
و هدیه های زیبای معنوی که باعث شادی روح برادر عزیزم شود درحد توان شرکت کنید
مطمئن هستم که دعای شهدا بدرقه راه رندگی تان هست
ان شاءالله شفاعت شهدا روزی تون بشه
خدایا ما را شرمنده ی خون شهدا نکن
عاقبت همه دوستان ختم بخیر و شهادت باشه
شادی روح امام و شهدای عزیز ویژه داداش محمد تورجی زاده صلوات هدیه کنیم
تعجیل در فرج آقا جانم صلوات
کوتاهترین دعا برا بزرگترین آرزو
اللهم عجل لولیک الفرج 🦋🤲🦋
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
سلام علیکم بزرگواران برای شادے روح شهدا وامام شهدا وخادم الحسین واموات همه شما بزرگوار ان صلوات نفری ۱۰صلوات
میشود،چشمانم بین شهاب و پسرے ڪہ فرزاد خطابش ڪرد مے چرخد.
اتفاقات و سوالات تمام این مدت جلوے چشمانم رژہ میروند،طاقت نمیاورم آشفتہ میگویم:ما قبلا همدیگہ رو ندیدیم؟!
فرزاد بدون اینڪہ نگاهم ڪند میگوید:تو مغازہ ے پدرتون همدیگہ رو دیدیم!
بہ فڪر فرو میروم،مغازہ ے پدرم؟!
باز هم چیزے یادم نمے آید.
انگار از چهرہ ام میخواند:پدرم با پدرتون ڪار داشتن،ساجدے ام فرزاد ساجدے!
نام خانوادگے اش را در ذهنم مرور میڪنم.
تازہ یادم مے افتد!
چند وقت پیش ڪہ قانون شڪنے ڪردم و بہ محل ڪار پدرم رفتم،همراہ پدرش بہ مغازہ آمدہ بود.
آهانے میگویم،میخواهم وارد خانہ شوم ڪہ با عصبانیت میگوید:چرا بہ این آدما بها میدید؟ شما میترسید بقیہ باید توانشو بدن؟!
اخمانم درهم میرود،خونم بہ جوش مے آید و باز از بینے ام راہ مے افتد.
_تاوان؟!
موبایلش را داخل جیب شلوارش میگذارد:بلہ تاوان! چون اینا فڪر میڪنن ڪسے صداش درنمیاد هر غلطے دلشون بخواد آزادن انجام بدن نهایتا باباشون با یڪم پول حل میڪنہ، امروز وسط خیابون جرات ڪرد دست رو شما بلند ڪنہ فردا یڪے دیگہ!
پوزخند میزنم،من میترسم؟!
لابد فڪر ڪردہ چہ سر و سرے بینمان بودہ یا تو سرے خورم!
مطهرہ با اشارہ ے من وارد حیاط میشود،پشت سرش وارد میشوم.
همانطور ڪہ میخواهم در را ببندم نگاهے بہ صورتش مے اندازم و محڪم میگویم:من از ڪسے نمیترسم!
سپس در را میبندم!
صدایش را میشنوم:بچہ!
احساسم درمورد طرز "خانم" گفتنش بے مورد نبود!
اهمیتے نمیدهم.
پوفے میڪنم و رو بہ مطهرہ میگویم:تو شاهدم میشے؟!
گنگ نگاهم میڪند.
ادامہ میدهم:دارم براش! تازہ بہ دوران رسیدہ با یہ فندڪ طلا و یہ ماشین فڪ ڪردہ خیلے بزرگہ!
صداے مادرم نزدیڪ میشود.
_چرا نمیاے تو؟! دو ساعتہ جلو در...
مادرم با دیدنِ من حرفش را میخورد،چشمان قهوہ اے اش نگرانے را فریاد میزنند.
با دست روے گونہ ے سمت راستش میڪوبد و میگوید:یا امام زمان! چے شدے آیہ؟!
سپس بہ سمتم میدود.
مطهرہ سلام میڪند اما مادرم بہ قدرے حواسش پرتِ من شدہ ڪہ صدایش را نمیشنود!
پدرم از داخل خانہ میگوید:چے شدہ پروانہ؟!
مادرم بدون توجہ بہ صداے پدرم چانہ ام را بہ دست میگیرد و مبهوت میگوید:صورتت چے شدہ؟! تصادف ڪردے؟! خوردے زمین؟!
با برخورد دستش ڪمے درد بین اجزاے صورتم میپیچد.
با ترس ادامہ میدهد:دماغت چرا اینطوریہ؟!
لبم را میگزم،پدرم میان چهارچوب در مے ایستد.
وقتے مے بینمش انگار تمام پشت و پنهانم را پیدا ڪردہ ام!
حامے ام میبینم!
انگار نہ انگار دست این مرد هم چندبار روے صورتم نشستہ...
نہ!
پاڪ میڪنم از ذهنم برخوردهاے سنگین دستش را...
بہ جایشان تنها صحنہ هاے نوازش ڪردن هاے عاشقانہ اش را مے نشانم.
اما سیلے این نامحرم عجیب روحم را زخمے ڪردہ...
بغض گلویم را میفشارد،در مردمڪ هاے گشاد شدہ چشمش تنها خودم را میبینم.
قطرہ ے اشڪے از گوشہ ے چشمم مے چڪد،صداے بغض آلودم را بلند میڪنم:اون پسرہ...بابا...
نمیتوانم ادامہ بدهم سیلِ اشڪانم جارے میشوند،خودم را در آغوش مادرم مے اندازم.
خیالم راحت است!
دو ڪوہ را ڪنارم دارم!
بہ وضوح میبینم پوست گندمے پدرم مثلِ گچِ دیوار میشود!
حیران بہ گوشہ هاے چادر خاڪے ام نگاہ میڪند سپس بہ صورت بے حال و خونے ام.
صدایش مثل همیشہ نیست،انگار اصلا صدایے ندارد بہ زور میشنوم ڪہ میگوید:ڪدوم پسرہ؟!
و ریتم نفس هاے غیر عادے اش موسیقے صحنہ میشود...
#ادامہ_دارد...
نویسنده این متن👆🏻:
#لیلی_سلطانی 👉🏻
💠 #فدایی_خانم_زینب
╭┅═ঊঈ💕ঊঈ═┅╮
join : sapp.ir/roman_mazhabi
╰┅═ঊ
💌-کپی با ذکر لینک کانال مانعی ندارد.. #ɦɨcɦ🔪:
﴾﷽﴿
💠 #رمان_آیه_های_جنون
💠 #قسمت_۵۸
صدایے از گلویم خارج نمیشود تا حرفے بزنم،با شدت آب دهانم را فرو میدهم.
حالت چهرہ ے پدرم تغییر میڪند.
نفس عمیقے میڪشد،آنقدر عمیق ڪہ گویے ریہ هایش تمام اڪسیژن جهان را نیاز دارند!
مطهرہ میخواهد چیزے بگوید ڪہ صداے زنگِ در پیش دستے میڪند.
سریع از ڪنار در دور میشوم،همراہ با قدم هایے ڪہ با عجلہ برمیدارم چادرم روے شانہ هایم سُر میخورد.
مادرم چون حجاب مناسبے ندارد با عجلہ وارد خانہ میشود،از داخل خانہ میگوید:بیا تو ببینم چے شدہ؟ مُردم از نگرانے دختر!
پدرم اخمے میان ابروانش جاے میدهد و در را باز میڪند.
سریع بہ خودش مے آید،مثل همیشہ محڪم و جدے!
میخواهم وارد خانہ شوم ڪہ با شنیدن صدایش مے ایستم!
_سلام آقاے نیازے!
پدرم سرفہ اے میڪند و با لحن جدے همیشگے اش جواب میدهد:سلام مهندس! از این طرفا؟!
سرم را برمیگردانم،تنها رو بہ روے پدرم ایستادہ؛خبرے از شهاب نیست.
آستین هاے پیراهن مشڪے اش را تا روے آرنج بالا زدہ،چهرہ اش جدے و سرد است.
نگاهے بہ برگہ ے ڪوچڪے ڪہ در دست دارد مے اندازد و میگوید:راستش...
مُردد است،شاید فڪر میڪند بین من و آن پسر چیزے بودہ ڪہ خانوادہ خبر ندارند.
با اینڪہ لختہ خون هاے خشڪ شدہ روے لب ها و چانہ ام اذیت میڪنند و از وضعیتم چندشم شدہ میگویم:بابا! ایشون خواستن بهم ڪمڪ ڪنن شاهد همہ
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
2⃣7⃣1⃣ به یاد #شهید_ابوالفضل_نیکزاد🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات @abbass_kardani
5⃣8⃣2⃣1⃣#خاطرات_شهدا 🌷
💠شهیدی که در جریان آزادسازی #حلب به شهادت رسید و ساکنان این شهر مانند زمانی که خرمشهر آزاد شد و نام شهید «جهان آرا» بر سر زبان ها افتاد، آزادی حلب را #مدیون خون شهید نیک زاد🌷 و همرزمانش می دانند و دلاوری هایش را به خاطر سپرده اند♥️
🔰چند روز آخر مادرم مدام این شعر «خدایا چنان کنم سرانجام کار/ تو خشنود باشی و ما #رستگار» را می خواند. مادرم را قسم می دادم که به شهادت ابوالفضل راضی نشود😢 زیرا می دانستیم که اگر #مادرمان راضی شود، ابوالفضل به شهادت می رسد. دلم نمی خواست با کسی حرف بزنم.
🔰آن زمان من و مادرم در شهرک شهید بروجردی زندگی می کردم. آنجا چند #شهید_گمنام را به خاک سپرده اند. به زیارت شهدا که می رفتم، می گفتم: من هم مثل دختر یا خواهرتان هستم. دعا کنید🤲 همه رزمنده ها و ابوالفضل ما سالم و سلامت باشند.
🔰مادرم روزهای آخر، مثل روزهای قبل نبود❌ خواب هایی که می دید برایمان تعریف نمی کرد و در #تدارک مراسم بود. روز آخر، پیش از آن که #خبرشهادت را بدهند، مادرم، من را به همراه پسرم فرستاد فروشگاه تا خرید کنیم🛍 از فروشگاه که بیرون آمدیم و سمت مزار شهدای گمنام رفتیم. اذان ظهر بود و چه اذان ظهری!
🔰خیلی دلگیر بود💔 و انگار یک نفر قلبم را از داخل سینه ام بیرون کشید و یک لحظه پاهایم بی جان شد. آنجا گفتم: خدایا #تمام_شد. آن لحظه ابوالفضل با داعشی ها درگیر بوده و ساعت 4 بعد از ظهر به #شهادت می رسد. به خانه که رسیدیم، مادرم هم حال خوبی نداشت.
چند دقیقه بعد، یک رهگذر👤 که شبیه جانبازها بود، زنگ خانه مان را زد و آب خنک می خواست. پسرم برایش آب برد.
🔰به پسرم گفته بود: من تازه از #فلوجه عراق آمده ام. شما در سوریه کسی را دارید⁉️ پسرم گفته بود: بله. آن مرد هم جواب داده بود که؛ ان شاالله مسافرتان #برمیگردد. پشت سر هم اتفاق هایی می افتاد تا ما آماده شنیدن خبر شهادت🕊 شویم.
🔰روز پنج شنبه، برادرم صبح زود به خانه مان آمد و قبل از آن که چیزی بگوید، مادرم گفت: خبر شهادت ابوالفضل را آورده ای؟ فقط بگو #شهید شده یا اسیر؟ برادرم گفت: شهید شده است😔 و آن لحظه با تمام وجود احساس کردم که، خاک عالم را بر سرم ریختند.
🖇ابوالفضل روز #چهارشنبه به شهادت رسید🌷 و پیکرش را روز #جمعه به ایران آوردند.
#شهید_ابوالفضل_نیکزاد
#شهید_مدافع_حرم🌷
@abbass_kardani
🔸بوالفضل از نیروی #اطلاعاتی_سپاه بود و مدام در کمینش بودند بنابراین اگر اسیر می شد خدا می داند چه بلایی سرش می آوردند. مادرم می گفت: ابوالفضل اسیر نشو!❌ و دعا می کرد #شهید شود.
🔹هم رزمانش👥 تعریف می کنند وقتی به برادرم می گفتند: تو نباید جلو بروی🚷 می گفته: من کیلومترها راه نیامده ام که عقب باشم. ما با #خدا و اهل بین معامله کرده ایم.
🔸ابوالفضل آنقدر شجاع بود که در همه تیپ ها از جمله #فاطمیون حضور داشته و جسور بود. ایشان در آزادسازی حلب و در منطقه «عِبطین» به شهادت رسید🕊 بعد از آزادسازی حلب از ابوالفضل خیلی یاد می کردند و من آن زمان فهمیدم که بعد از #آزادسازی خرمشهر که از شهدا یاد می کردند، چه حس و حالی داشتند
#شهید_ابوالفضل_نیکزاد
#سالروز_شهادت🌷
@abbass_kardani
کرونا همـہ 😔چیزمـون را گـرفـتہ زنـدگے راحتے داشتیم همـہ ناشکـر بودیمـ بیاییـن🤲 دعـا کنـم تا محـرم این ویروس تمـوم بشـہ تـا امسـال از محرم محروم نباشیم😭 ان شالله🤲
|خدایـا|
مـرا به خـاطر گناهانۍ ڪه در طول روز بـا هزاران قدرتــــ عقل توجیهشان میڪنم ببخش!
#شهیدمصطفۍچمران