#خنده هایت
سرچشمه یِ #خوشبختی ست ...
#وقتی که میخندی...😃
مُردن برایم می شود ،مثلِ آب 💧خوردن...
#شهید_ابراهیم_رشید🌷
#سلام_صبـحتون_شهـدایـی🌸🍃
#من_ماسک_میزنم
🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹
@abbass_kardani
🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹
🔴شهدا نخبگان عالم معنویت هستند
در بین این شهدا مرتضی مسیبزاده، شخصیتی شاخص بود. مرتضی هم مثل بسیاری از شهدای جنگ، شهدایی که در ایران و سایر کشورها و یا در راه کمک به جبهه جهانی مقاومت جنگیدند و اسمی از آن ها نیست. بچه هایی که در بوسنی و لبنان پرپر شدند. شهدا نخبگان عالم معنویت هستند. نخبه به سرآمد و ترجمه تفسیر میشود. ای
#من_ماسک_میزنم
از هیچکس چیزی به دل نمیگرفت ، بدی دیگران رو فراموش میکرد و در مقابل؛ خوبیاشون رو به خاطر میسپرد
وقتی یکی با رهبر یا سپاه مخالف بود ، اصلا سکوت نمیکرد ولی طوری با زبان و بیانش برخورد و بحث میکرد که طرف مقابل تاثیر منفی نگیره و خودش هم جبهه ی خیلی معترض نمیگرفت .
خادم الشهدا بود...
ترک محرمات و انجام واجبات... روی این موضوع با هیچکس شوخی نداشت .
خیلی با معرفت بود ، هر جای زیارتی هم که میرفت پیام میداد و یاد میکرد .
🌷شهید محمد رضا دهقان
#من_ماسک_میزنم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این ویدیو، دلم رو زیر و رو کرد.
▪️دلیل گریهٔ رهبر و دلتنگیهای مداومشون در غم از دست دادنِ حاجقاسم رو از زبان خود سردار بشنوید.
💔رفتی و دنیا زیر و رو شد
#سرداردلها_رفتی ودلم زیروروشد
#من_ماسک_میزنم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خاطره ای گویی شهید #مدافع_حرم #رضا_حاجی_زاده بالای مزار شهید مدافع حرم #روح_الله_صحرایی🌹
#من_ماسک_میزنم
@abbass_kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تولدتمبارکایعزیزترازجان
⚘سایه ات مستدام باد⚘
۲۴ تیر تاریخ تولد شناسنامه ای رهبر عزیز؛ بهانه ای برای ابراز ارادت
سلامتی نائب امام زمان صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#من_ماسک_میزنم
@abbass_kardani
چیز بودن!
پدرم متعجب نگاهش را میان من و فرزاد میچرخاند،مطهرہ بہ صورتم زل میزند و میگوید:بیا بریم صورتتو بشور!
سرم را بہ نشانہ ے "باشه" تڪان میدهم.
میخواهیم باهم وارد خانہ بشویم ڪہ میبینم فرزاد برگہ ے در دستش را بہ سمت پدرم میگیرد و میگوید:شمارہ پلاڪ ماشینشو برداشتم! خواستید براے شهادتم میام.
پدرم گیج سرش را تڪان میدهد و برگہ را میگیرد سپس بہ سمت من برمیگردد.
اخم وحشتناڪے روے صورتش جاے خوش ڪردہ!
دوبارہ بہ سمت فرزاد سر برمیگرداند.
فرزاد بدون اینڪہ بہ جایے جز صورت پدرم نگاہ ڪند دست راستش را بہ سمت پدرم دراز میڪند.
_با اجازہ تون!
پدرم دستش را میفشارد و میگوید:یاعلے!
دستانشان از هم جدا میشود،یڪ قدم برمیدارد ڪہ انگار چیزے یادش مے افتد.
جدے میگوید:راستے بابت اون قضیہ بازم فڪر ڪنید،پدر منتظرہ!
پدرم سرش را تڪان میدهد و میگوید:سلام منو بهشون برسون!
صداے موسیقے بے ڪلامے از سمت فرزاد مے آید،با عجلہ دستش را داخل جیبش شلوارش میبرد و موبایلش را بیرون میڪشد.
همانطور ڪہ بہ صفحہ ے موبایل زل زدہ میگوید:بزرگے تونو میرسونم! یاعلے!
انگشت شصتش را روے صفحہ موبایل میڪشد و بہ گوشش مے چسباند:جانم روزبہ!
با بستن شدن در دیگر چیزے نمیبینم!
همراہ مطهرہ وارد خانہ میشویم،بے رمق چادرم را از روے شانہ هایم پایین میڪشم.
حضور ڪسے را پشت سرم احساس میڪنم،همین ڪہ سرم را برمیگردانم با چهرہ ے عصبے پدرم رو بہ رو میشوم.
سعے دارد آرام باشد و جلوے مطهرہ چیزے نگوید!
با صدایے ڪہ از شدت خشم و نگرانے دو رگہ شدہ میگوید:این چہ سر و وضعیہ؟!
محبتش اینطور است!
مختص بہ خودش،با همین جدے بودن و مردسالارے!
میخواهم دهان باز ڪنم ڪہ مادرم با نایلونے پر از یخ بہ سمتم مے آید.
سریع ڪنارم مے ایستد و مجبورم میڪند روے مبل بنشینم.
همانطور ڪہ ڪنارم مینشیند بہ مطهرہ میگوید:مطهرہ جون شرمندہ! آیہ رو اینطور دیدم هول شدم.
با لبخند ادامہ میدهد:بشین عزیزم.
سپس رو بہ من ادامہ میدهد:گونہ ت ورم ڪردہ!
مطهرہ با خجالت بہ پدر و مادرم نگاہ میڪند و معذب رو بہ روے من مینشیند.
صداے پدرم ڪمے بالا میرود:جون بہ لب شدیم میگے چے شدہ یا نہ؟! این پسرہ چے میگہ؟! شاهد چے بودہ؟!
حالِ صحبت ڪردن ندارم.
فریاد میزند:پسرِ تو ڪوچہ باید بدونہ چہ بلایے سر دختر من اومدہ،من نباید بدونم؟!
مادرم بہ آرامش دعوتش میڪند:مصطفے آروم باش!دستانش را در هوا تڪان میدهد و میگوید:چطور آروم باشم؟! معلوم نیس چے بہ چیہ!
صورتش سرخ شدہ،تا سڪتہ ڪردن فاصلہ اے ندارد.
مظلوم بہ چشمان مطهرہ خیرہ میشوم.
با زبان لبش را تر میڪند و میگوید:خب...
سپس شروع میڪند بہ تعریف ڪردن تمامِ ماجرا!
پدر و مادرم در تمام این مدت با دقت و نگرانے بہ لب هاے مطهرہ خیرہ شدہ بودند.
با پایان صحبت هاے مطهرہ پدرم نفسِ راحتے میڪشد!
فڪرش را میخوانم،ذهنش بہ سمتِ شهاب رفتہ.
شهاب ڪیست ڪہ پدرم از او میترسد؟!
ڪم ڪم رگ هاے برجستہ ے گردن و پیشانے اش خودنمایے میڪنند.
دندان هایش را با حرص روے هم میسابد و میگوید:مرد نیستم پیداش نڪنم و پدرشو درنیارم!
ریتم نفس هاے عصبے اش همہ مان را نگران میڪند،مادرم با انگشت شصت آرام گونہ ام را نوازش میڪند:دستش بشڪنہ ایشالا! ببین با صورتت چے ڪار ڪردہ!
فردا میام اون مدرسہ رو سر دخترہ خراب میڪنم.
#ادامہ_دارد...
نویسنده این متن👆🏻:
#لیلی_سلطانی 👉🏻
💠 #فدایی_خانم_زینب
╭┅═ঊঈ💕ঊঈ═┅╮
join : sapp.ir/roman_mazhabi
╰┅═ঊ
💌-کپی با ذکر لینک کانال مانعی ندارد...
#ɦɨcɦ🔪:
﴾﷽﴿
💠 #رمان_آیه_های_جنون
💠 #قسمت_۵۹
پدرم ڪتش را از روے رخت آویز برمیدارد،مادرم میگوید:ڪجا؟!
همانطور ڪہ ڪتش را تن میڪند میگوید:میرم این عوضیو پیدا ڪنم،اسمم مصطفے نیس نڪشمش!
سپس وارد حیاط میشود.
مادرم با نگرانے دنبالش میرود،من هم پشت سرش.
قبل از اینڪہ چیزے بگوید لب باز میڪنم:بابا! صبر ڪن باهم بریم!
جلوے در میرسد فریاد میزند:تو ڪجا؟!
نگاهش بہ صورتم مے افتد،دستش را مشت میڪند و بہ زور میگوید:میدونم صورتشو چے ڪار ڪنم ڪہ تا آخر عمرش حَض ڪنہ برہ جلو آینہ!
سریع میگویم:بابا قانونے میشہ اقدام ڪرد،شما ڪہ شمارہ پلاڪ ماشینشو دارے.
بہ زور صدایش را ڪنترل میڪند:یعنے فقط برہ یڪم آب خنڪ بخورہ؟! جبران میشہ؟!
انگشت اشارہ اش را با حرص سمت پایین تڪان میدهد:غیرتِ من جبران میشہ؟! حالِ مادرت جبران میشہ؟! صورتِ عین گُلت جبران میشہ؟!
هاج و واج میمانم از لفظے ڪہ بہ ڪار برد!
"صورتِ عین گلم"
با حرص مدام نفسش را بیرون میدهد،مادرم با چشم ابرو اشارہ میڪند بروم.
سرم را تڪان میدهم و بے حرف وارد خانہ میشوم،اما صداے پدرم را میشنوم.
صداے آرامش قلبم را میلرزاند:یعنے دستِ منم با صورتش اینطور میڪرد پروانہ؟! من چقدر بے شرفم!
قطرہ ے اشڪے از گوشہ ے چشمم میچڪد،تازہ فهمیدہ چہ میڪردہ!
دیر فهمید...
اما فهمید چہ خودش چہ هر مرد دیگرے،نامهربانے و زورش گلبرگ هایم را پر پر میڪند...
جسمم ترمیم میشود اما روحم شاید نہ...
ڪاش این را درڪ ڪن
هدایت شده از داداش عباس کردانی
tavassol (1).mp3
3.78M
دعای توسل
التماس دعای فرج آقا 🌺 🌿
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم
💐 💐 💐
💐 💐 @abbass_kardani💐💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهت سلامتی امام زمان عج الله الفرجه الشریف 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
بخوان دعای فرج رادعااثردارد
دعاکبوترعشق است وبال وپردارد
🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى
❤️برای سلامتی آقا❤️
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
💖دعای فرج💖
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء
ُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي
الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني
فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَا
#وعده_شبانگـاهے_عاشقـانِ_مهــدی✋
🌸نـذر سلامتی و فرج امام زمان ارواحنا فداه
هر شب #سه مرتبه سوره #توحید را قرائت میکنیم و ثوابش را به محضر #امام_عصر_ارواحنا_فداه هدیه میکنیم تا ظهور ایشان نزدیک و سلامتی ایشان پایدار باشد.
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💖
#من_ماسک_میزنم
🦋🦋 @abbass_kardani 🦋🦋
🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻
🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐
هرروز با قرائت زیارتنامه شـهـدا🌹🕊
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَوْلِیآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَصْفِیآءَ اللَّهِ وَاَوِدَّآئَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ دینِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ، الْوَلِىِّ النَّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَبى عَبْدِاللَّهِ، بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ الَّتى فیها دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظیماً، فَیا لَیْتَنى كُنْتُ مَعَكُمْ، فَاَفُوزَ مَعَكُمْ.
«الّلهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم»
🌴تقدیم به ارواح پاک
وطیّب شهدای آسمانی
♥️ کانال #شهید_مدافع_حرم_
عباس_ کردانی👇👇👇
🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀
@abbass_kardani
🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به دوستداران و عاشقان امام رضا علیه السلام
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام
✾🦋#دوستان_شهدا🦋✾
#عاشقانه_شهدا 💞
🍃امین روزها وقتے از ادراہ به من زنگ میزد و میپرسید چه میڪنے ❓🤔
اگر میگفتم ڪارے را دارم انجام میدهم میگفت: «نمیخواهد❗️بگذار ڪنار
🦋وقتے آمدم با هم انجام میدهیم.»
میگفتم:«چیزے نیست،مثلاً فقط چند تڪہ #ظرف ڪوچڪ است» 🍽
میگفت:«خب همان را بگذار وقتے آمدم با هم میشوریم!»😍
🍃مادرم همیشہ به او میگفت:«با این بساطے ڪه شما پیش میروید همسر❣ شما حسابے تنبل میشود ها!»😐
#امین جواب میداد:«نه حاج خانم!مگر زهرا ڪلفت من است❓زهرا رئیس من است.»😉
🦋بہ خانہ ڪه میآمد دستهایش را به علامت #احترام نظامے ڪنار سرش میگرفت و میگفت:《سلام رئیس.》🙄
#شهید_امین_کریمی🌷
#همسفران_بهشتی
#من_ماسک_میزنم 🌷🌾🍀🌷🌾
🌹🌾🍀🌷🌹🍀🌷🌾🌹
@abbass_kardani
🌹🍀🌷🌾🍀🌾🌹🍀🌾
⛔️قابل توجه⛔️
🌺خواهرم و برادرم🌺
❌مراقب باش که جلوی چشمان نامحرم، حتی با محارمت شوخی نکنی...
نگذار نمک درونت را کسی بجزمحارمت ببینند...
تو شوخی شوخی نمک میپاشی و جدی جدی دلی میلرزد‼️😔
#من_ماسک_میزنم
🌹🍀🌾🌷🍀🌹🍀🌾
@abbass_kardani
🌾🍀🌹🌾🌹🍀🌷🌾
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹🍀🌷🍀
خواهران عزیزم ، در همه حال ، شئونات اسلامی و پوشش و حجاب اسلامی را بی نهایت رعایت کنید و باید همچون حضرت زینب (س) که غم برادر را در دل داشت و پیام شهادت برادرش امام حسین (ع) را در همه جا سر می داد مقاوم و پر صلابت باشی .
🕊 #شهید_والامقام 🕊
🌹 #حمید_جعفری🌹
✋ #سلام_به_دوستان_شهداء ✋
🌺 #روزتان_شهدایی 🌺
#من_ماسک_میزنم
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹
@abbass_kardani
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹
شهیده زینب کمایی:
✍شهادت!
فقط در جبهه های جنگ نیست . .
اگر انسان برای خدا کار کند و به یاد او باشد و بمیرد؛
#شهید است . . .
#من_ماسک_میزنم
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
1⃣ #قسمت_اول
💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانهای بود که هر چشمی را نوازش میداد. خورشید پس از یک روز آتشبازی در این روزهای گرم آخر #بهار، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه میکشید.
💢دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را میدیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد میشد، عطر #عشق او را در هوا رها میکرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم میکرد!
💠 دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت میگذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگیام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا درآمد.
💢همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر میدانستم اوست که خانه قلبم را دقّالباب میکند و بیآنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :«بله؟»
💠 با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ میچرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم میکردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :«الو...»
💢هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطهای خیره ماند، خودم را جمع کردم و این بار با صدایی محکم پرسیدم :«بله؟»
💠 تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار میکند :«الو... الو...»
💢از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :«منو میشناسی؟؟؟»
💠ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مردّد پاسخ دادم :«نه!» و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید: «مگه تو نرجس نیستی؟؟؟»
💢از اینکه اسمم را میدانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :«بله، من نرجسم، اما شما رو نمی شناسم!» که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خندهای نمکین نجوا کرد :«ولی من که تو رو خیلی خوب میشناسم عزیزم!» و دوباره همان خندههای شیرینش گوشم را پُر کرد.
💠 دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدنمان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من بهشدت مهارت داشت.
💢چشمانم را نمیدید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :«از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!» با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :«اما بعد گول خوردی!» و فرصت نداد از رکب #عاشقانهای که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :«من همیشه تو رو گول میزنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!» و همین حال و هوای عاشقیمان در گرمای #عراق، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک!
💠 خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم.
💢از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دستبردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا درآمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمی تابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است.
💠 دیگر فریب شیطنتش را نمیخوردم که با خندهای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :«من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم میبرمت! ـ عَدنان ـ »
💢برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال خفگی هستم که حالا من شوهر داشتم و نمیدانستم عدنان از جانم چه می خواهد؟...
#ادامه_دارد ...
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌹🍃🌹🍃
🌿✨ ابراهیم و رضای خدا 🌿✨
🛑 ابراهیم که می دانست و درک می کرد که کسی در این دنیا باقی نمی ماند و ارزش کار کردن ندارند، تلاشش این بود که تنها برای رضای خدا کار کند و این کارش او را نزد خدا بزرگ و بلند مرتبه کرد ...
🛑 كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ وَيَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ
🛑 همه کسانى که روى آن [= زمین] هستند فانى مى شوند، و تنها ذات صاحب جلال و گرامى پروردگارت باقى مى ماند.
(الرحمن/27)
#من_ماسک_میزنم
@abbass_kardani
🔴۲۳ ذی القعده روز بسیار شریفی است!
امروز چهارشنبه روز زیارتی آقا امام رضا علیه السلام است، روز بیست و سوم ذی القعده! این روز زیارتی مخصوص امام رضا (علیه السلام) است و زیارت آن حضرت از دور و نزدیک سنت است و چه دور باشید و چه نزدیک، بسیار مراد دهنده است!
در روایتی جواد الائمه(ع) ثواب زیارتی پدر بزرگوارش را بالاتر از ثواب زیارتی امام حسین(ع) دانسته و میفرماید: زیارت پدرم افضل است، زیرا حضرت اباعبدالله الحسین(ع) را همه مردم زیارت مىکنند؛ اما پدرم را جز خواص شیعه زیارت نمىکنند. از عبدالعظیم حسنی روایت شده است که گفت: شنیدم امام محمد بن علی الجواد (علیهماالسلام) می فرمایند: "هر که پدرم را زیارت کند و از باران یا سرما یا گرما به او آزاری رسد، خداوند آتش را بر بدنش حرام کند"
👈چهارشنبه بخوانید👉
1سوره حمد
1سوره قدر
1 آیت الکرسی
3 تا توحید
7 تا صلوات
#من_ماسک_میزنم
@abbass_kardani
🍁شهیدےکه داعشی ها دست و پاو سرش را جدا کردند😔
#شهادت_تاسوعای۹۴
🍁به خانواده شهدا بسیار خدمت میکرد، و همیشه از آنها دلجویی میکرد، اکثرا در اردوگاه شهید درویشی خادمالشهدا بود، هر سال از اردوگاه به دیدار مادر شهید درویشی هم میرفت.☝️
سید میلاد حدود 12-13 سال خادمالشهدا بود و آرزوی شهادت در عمق جانش نفوذ کرده بود. خیلی تلاش میکرد که او را به سوریه اعزام کنند. حتی میگفت که من هزینه بلیط هواپیما و مخارج خودم در سوریه را میپردازم فقط من را با خود ببرید. آرزوی شهادت در خون سید میلاد بود. 💔
#شهید_سید #میلاد_مصطفوی🌹
#شهید_بی_سر
#من_ماسک_میزنم
@abbass_kardani