eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
33هزار عکس
25.5هزار ویدیو
127 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀🥀🍀🥀🍀🥀🍀🥀🍀🥀🍀🥀🍀 بيست و ششم: شيخ طوسي در كتاب <مصباح المتهجّد> فرموده است: از امامان (عليهم السّلام) روايت شده است: هر كه در روز جمعه پس از نماز ظهر دو ركعت نماز به جاي آورد، و در هر ركعت بعد از سوره <حمد> هفت بار <قُل هُوَ اللهُ اَحَدٌ> بخواند و پس از نماز بگويد:👇 اَللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَهْلِ الْجَنَّهِ الَّتِي حَشْوُهَا الْبَرَكَهُ وَ عُمَّارُهَا الْمَلائِكَهُ مَعَ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَبِينَا إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ اَلسَّلامُ خدايا! مرا از اهل بهشت قرار ده، آن بهشتي كه انباشته از بركت و نعمت است و آبادكنندگانش فرشتگان هستند، در كنار پيامبر، محمّد (درود خدا بر او و خاندانش باد) و پدرمان ابراهيم بر او درود و سلام باد. تا جمعه ديگر بلائي و فتنه اي به او نرسد و حق تعالي او را در كنار و به همراه محمّد (صلّي الله عليه و آله) و اهل بيتش و ابراهيم (عليهم السّلام) بگذارد علامه مجلسي رحمه الله عليه فرموده كه اگر اين دعا را غير سيد بخواند بجاي <و اَبينا> <و اَبيه> بگويد. اللهم عجل لولیک الفرج الـــــــــــــتماس دعای فرج آقاجانم خدایا از عمرم بگیر برعمر رهبر عزیزم بیفزا
معرفی یه قهرمان پرافتخار 👇👇👇👇
سرتیپ دوم شهید جواد عابدی تاریخ ولادت: ۱۳۳۸/۱/۱ محل ولادت: شهر ری تاریخ شهادت: ۱۳۶۸/۷/۲۵ محل شهادت: میرجاوه_منطفه زاهدان علت شهادت: درگیری با اشرار مسلح مزار: تهران_بهشت زهرا س قطعه۲۴_ ردیف۷۰ _شماره ۴۸ یادشهداکمترازشهادت نیست 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰مختصری از زندگینامه شهید والامقام جواد عابدی 🌺🌿شهید عابدی در اول فروردین سال 1338 در شهر ری دیده به جهان گشود. او تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی ادامه داد و با شروع مبارزه‌های انقلابی به صف انقلابیون پیوست. 🌤وی در غروب شب پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی یک تانک ارتش را به غنیمت گرفت و آن را در سه‌راه علی‌آباد، خیابان شهید رجایی قرار داد. او پس از انقلاب وارد کمیته شد و با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفت و در یک عملیات مجروح گردید. پس از آن به کرمان منتقل شد و فعالیت‌هایی چشمگیر در کشف مواد مخدر داشت. 🥀🕊سرانجام در میرجاوه در منطقه زاهدان، در 25 مهرماه 1368، در درگیری با اشرار به درجه رفیع شهادت نائل آمد. شهدارایادکنیدحتی بایک صلوات 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠صحبت های همسر شهید عابدی از سجایای اخلاقی شهید: 《شهید والامقام جواد عابدی، شهیدی که تنها خواسته­ اش از همسر خود در زمان خواستگاری، طلب همراهی از او بوده است》 🌹🍃ویژگی‌های اخلاقی به‌شدت مسئولیت‌پذیر بود؛ هم در مورد خانواده و هم در مورد کارش.» باوجوداینکه کارش سنگین بود، اما همیشه حواسش به ما و خانواده‌اش و حتی پدر من بود. همیشه برای ما وقت داشت، به‌گونه‌ای که همه از او راضی بودند. زمانی که فرزندانم به دنیا آمدند هم این احساس مسئولیت و محبت خیلی بیشتر شد. با توجه به این‌که مسئولیتش آن روزها خیلی سنگین بود، ولی خیلی­ خوب همه‌چیز را مدیریت می‌کرد. واقعاً یک همسر کامل برای من و یک فرزند کامل برای خانواده‌اش بود. درمورد کارش هم خیلی مسئولیت‌پذیر بود. به‌خصوص درمورد استفاده جوانان از مواد مخدر به‌شدت حساس بود که این مسئولیتش را سنگین‌تر می‌کرد. به نیازمندان خیلی کمک می‌کرد با وجود اینکه حقوق کمیته آن زمان کم بود، ولی از نیازمندان دستگیری می‌کرد. البته ما این را بعد از شهادتش متوجه شدیم نماز اول وقتش ترک نمی‌شد با توجه به شرایط شغلی‌اش همیشه نمی‌توانست در مسجد نماز بخواند اما به نماز اول وقت مقید بود و به ما هم خیلی سفارش می‌کرد این کار را انجام دهیم 🌹🍃دوران جوانی با توجه به چیزهایی که از اطرافیانش شنیده‌ام در دوران نوجوانی و جوانی بسیار شجاع بوده است؛ نسبت به خانواده و هم‌محله‌ای‌هایش خیلی حساس و غیرتمند عمل می‌کرده است در فعالیت‌های انقلابی همراه دیگر هم‌محله‌ای‌هایش شرکت می‌کرده و حتی در این فعالیت‌ها سرگروه بقیه نیز بوده است فعالیت‌هایشان در آن زمان زبانزد خاص و عام بوده است؛ بعد از انقلاب هم روحیه‌ی مبارزه‌جوئی‌اش را حفظ می­کند و زمانی که کمیته تشکیل می­شود، به‌عنوان فرمانده کمیته شماره 35 انتخاب می­گردد 🌺🍃ازدواج من دو برادر دوقلو داشتم حاج جواد قبل از ازدواجمان با آن‌ها دوست بود. در کمیته هم باهم کار می‌کردند؛ یکی از برادرانم در سال شصت‌ویک شهید شدند که این باعث صمیمیت بیش­تر برادر دیگرم با حاج جواد شد خانواده همسرم در مراسم‌هایی که برای برادرم می‌گرفتیم شرکت می‌کردند و همان‌جا من را دیده و سرانجام هم به خواستگاری­ ام می­ آیند در همان گفتگوهای اول از من پرسید که با شغلش به‌عنوان پاسدار کمیته مشکلی ندارم؟ بعد هم گفت: «دوست دارم دراین‌باره حرف دلتان را بزنید» دوست داشت در این راه یک همراه داشته باشد 🌷🍃سفارش‌های شهید بیشتر چیزهایی که می‌خواست ما انجام دهیم در گفتار یا رفتارش به ما نشان می‌داد همیشه می‌خواست که احترام به بزرگ‌ترها رعایت شود. برای بچه‌ها هم احترام قائل بود، اما تأکید بیشترش بر نگه­داشتن حرمت بزرگ‌ترها بود به درآوردن نان حلال هم خیلی تأکید داشت و خودش هم به این مسئله خیلی پایبند بود توجه به محرم و نامحرم برایش مهم بود و این نکته را به خانم‌ها هم گوشزد می‌کرد این مسئله یکی از خط قرمزهایش بود و خودش سخت به آن پایبند بود   💐🍃هوای جوان‌ها را داشت همیشه هوای جوان‌ها را داشت،چند روز پیش یک مشکل ساختمانی برای خانه‌ی خواهرم پیش‌آمده بود یک آقایی به خانه­ شان آمده بود مثل‌اینکه بازنشسته نیروی انتظامی بود زمانی که عکس همسرم را در آنجا می‌بیند از شوهر خواهرم نسبتش را با جواد می‌پرسد او هم می‌گوید که با جناقش است. آن آقا می­گوید: «آن زمان که من نوجوان بودم وقتی با بقیه برای ورزش یا شنا می‌رفتم این آقا خیلی حواسش به من بود تا کسی اذیتم نکند» واقعاً هم همین‌گونه بود باایمانش بقیه را جذب خودش می‌کرد 🥀🍃آرزوی شهید زمانی که در سیستان و بلوچستان حضور داشت خیلی علاقه داشت کار فرهنگی کند می‌گفت: «مردم آگاهی ندارند، ما بیش­تر شهدا را در این منطقه می‌دهیم دوست دارم کار فرهنگی کنم تا مردم از این بدبختی خارج شوند. علت عمده قاچاق و خلاف در این منطقه مشکلات اقتصادی است» دوست داشت ایران آبادی داشته باشیم همان‌گونه که نسبت به خانواده احساس مسئولیت می‌کرد نسبت به جامعه هم حساس بود 💐🍃همیشه حاضر بود تمام این سی‌ویک سال همیشه با ما بوده است یک‌بار یک مشکل خیلی حاد برایم پیش آمد. به خوابم آمد در خواب خیلی ناراحت بودم، دستم را به دیوار تکیه داده بودم و سرم را هم به دستم چسبانده بودم یک نفر از پشت به روی شانه‌ام زد. زمانی که برگشتم، دیدم حاجی است گفت: «چه شده؟» گفتم: «هیچی، خیلی درگیرم» گفت: «مگر من نیستم؟» گفتم: «تو کجایی؟» گفت: «من اینجا کنار شما هستم» 🌹🍃اگر زمان به عقب برگردد اگر زمان به عقب برگردد فقط دوست دارم بگویم که در کنارمان بمان، چون نبودنش خیلی برای ما سخت گذشته است مخصوصاً نبودن مردی به این مسئولیت‌پذیری و مهربانی دوست دارم حضور فیزیکی‌اش را حس کنم زمانی که دل­تنگش می‌شوم بیش­تر خاطراتش را مرور می‌کنم و حضورش را هم همیشه حس می‌کنم. روحش شادیادش گرامی باذکر صلوات 🕊@abbass_kardani🕊
🔸خاطرات شهید 🌿شهید جواد عابدی بچه اول خانواده بود و از اول پدر و مادرش او را آقا جواد صدا میکردند این بزرگوار در محله ما بود و در پائین منزل شان مکانیکی میکرد. یکروز اراذل و اوباش برادرم را کتک میزنند و آقا جواد با موتور به دنبال آنها رفته و آنها رو از محل بیرون کرد و این کار او باعث دوستی ایشان با برادرم شد از آن به بعد برادرم که در قید و بند نماز نبود نماز خوان شد و مادرم خیلی خوشحال شد تا به امروز که برادرم ۶۲ ساله است نمازش قضا نشده است. ✨برادرم تعریف میکند در زمان انقلاب شعار نویسی میکردند ساواک با ماشین به آنها تیراندازی کرده و یک نفر را شهید میکند آقا جواد با موتور آنها را تعقیب میکنه و ساواک ماشین را رها و فرار میکنند و شهید ماشین را به آتش میکشند و از آن موقع به ترور تهدید میشدن اما سر نترسی داشتن و حتی یک تانک را از دست نیروهای رژیم شاه در میارن. 🔻 از بهارستان او را خواستن با کلی حقوق و مزایا، اما قبول نکرد رئیس کمیته نازی آباد شد اما مدام در کوچه و خیابان مراقب جوونها بود تا به منطقه نفت شهر عراق رفت و در خط اول جبهه ها جنگید و به برادرم میگفت من بادمجان بم هستم جنگ تمام شد و شهید نشدم ایشان در سالی که در مکه به حجاج حمله کردن حضور داشت و میگفت میخواستم یکی از پاسگاه های مکه را بگیرم، کلا خیلی شجاع بود 🥀 ایشان با خواهر شهید ازدواج کرد و دو تا پسر داشتند که به میرجاوه برای دستگیری اشرار رفته بودن که متوجه میشن چند دستگاه ماشین منتظر او بودن که شهید تا آخرین گلوله جنگید و شهید شد. 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
❣روزهای آخر... ☘از همیشه آرام تر بود. نماز شبش یک‌شب هم ترک نمی‌شد، محبتش به بچه‌ها هم بیشتر شده بود. 🔅من فکر می‌کردم چون چند وقت است ما را ندیده و الان پیش او هستیم این‌گونه شده است. روز آخر برای ناهار به خانه آمد. اول وضو گرفت و نماز خواند. نمازش همیشه با تعقیبات و نافله همراه بود. بعد هم ناهار خوردیم... 🌼🍃 زمانی که می‌خواست برود، پسر کوچکم به او گفت: «بابا، من هم می‌آیم.» وحید را خواباند و گفت: «باباجان، بگذار من بروم دزدها را دستگیر کنم، بعد می‌آیم و باهم به بیرون می­رویم.» زمانی که می‌خواست برود، یک نگاه به من کرد و در را بست و رفت😔 صلوات یادت نره رفیق شهدایی 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
11.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید مدافع حرم عباس کردانی عزیز شهدارایادکنیدحتی بایک صلوات 👈تعجیل در فرج آقاجانم صلوات👉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا