eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
32.1هزار عکس
24.3هزار ویدیو
125 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
از لحظه‌ای که در یکی از اتاق‌های بیمارستان بستری شده بودم زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی پایانی را ادامه می‌دادند زن می‌خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می‌خواست او همان جا بماند از حرف‌های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می‌خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک شش گوسفند و یک گاو است در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه‌شان زنگ می‌زد صدای مرد خیلی بلند بود و با آنکه در اتاق بیماران بسته بود اما صدایش به وضوح شنیده می‌شد موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی‌کرد: گاو و گوسفندها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می‌روید یادتان نرود در خانه را ببندید درس‌ها چطور است؟ نگران ما نباشید حال مادر دارد بهتر می‌شود به زودی برمی‌گردیم چند روز بعد پزشک‌ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و در حالیکه گریه می‌کرد گفت: اگر برنگشتم مواظب خودت و بچه‌ها باش مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: این قدر پرچانگی نکن اما من احساس کردم که چهره‌اش کمی درهم رفت، بعد از گذشت ده ساعت پرستاران زن بی‌حس و حرکت را به اتاق رساندند عمل جراحی با مؤفقیت انجام شده بود مرد از خوشحالی سر از پا نمی‌شناخت و وقتی همه چیز رو به راه شد بیرون رفت و شب دیر وقت به بیمارستان برگشت مرد آن شب مثل شب‌های گذشته به خانه زنگ نزد، فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بیهوش بود صبح روز بعد زن به هوش آمد با آنکه هنوز نمی‌توانست حرف بزند اما وضعیتش خوب بود از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد زن می‌خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می‌خواست او همان جا بماند همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد هر شب مرد به خانه زنگ می‌زد همان صدای بلند و همان حرف‌هایی که تکرار می‌شد روزی در راهرو قدم می‌زدم وقتی از کنار مرد می‌گذشتم داشت می‌گفت: گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید حال مادر به زودی خوب می‌شود و ما برمی‌گردیم نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلاً کارتی در داخل تلفن همگانی نیست! همچنان با تعجب به مرد روستایی نگاه می‌کردم که متوجه من شد، مرد در حالیکه اشاره می‌کرد ساکت بمانم حرفش را ادامه داد تا اینکه مکالمه تمام شد بعد آهسته به من گفت: خواهش می‌کنم به همسرم چیزی نگو گاو و گوسفندها را قبلاً برای هزینه عمل جراحیش فروخته‌ام برای اینکه نگران آینده‌مان نشود وانمود می‌کنم که دارم با تلفن حرف می‌زنم در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن‌های با صدای بلند برای خانه نبود! بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بینشان بود تکان خوردم عشقی حقیقی که نیازی به بازی‌های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت اما قلب دو نفر را گرم می‌کرد ‌‌🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(بازار سیاه) 🔷عائله امام صادق(علیه السلام) و هزینه زندگی آن حضرت زیاد شده بود. امام(علیه السلام) به فکر افتادند که از طریق کسب و تجارت عایداتی به دست آورند تا جواب مخارج خانه را بدهد. هزار دینار سرمایه فراهم کردند و به غلام خویش کـه «مُصادف» نام داشت دادند و فرمودند: "این هزار دینار را بگیر و آماده تجارت و مسافرت به مصر باش." مصادف رفت و با آن پول از نوع متاعی که معمولاً به مصر حمل میشد خرید و با کاروانی از تجار که همه از همان نوع متاع حمل کرده بودند به طرف مصر حرکت کرد. همینکه نزدیک مصر رسیدند، قافلهٔ دیگری از تجار که از مصر خارج شده بود به آنها برخورد. اوضاع و احوال را از یکدیگر پرسیدند. ضمن گفتگوها معلوم شد که اخیرا متاعی که مصادف و رفقایش حمل میکنند، بازار خوبی پیدا کرده و کمیاب شده است. صاحبان متاع از بخت نیک خود بسیار خوشحال شدند و اتفاقا آن متاع از چیزهایی بود که مورد احتیاج عموم بود و مردم ناچار بودند به هر قیمت هست آن را خریداری کنند. 🔸صاحبان متاع بعد از شنیدن این خبر مسرت بخش با یکدیگر هم عهد شدند که به سودی کمتر از صددرصد نفروشند. رفتند و وارد مصر شدند. مطلب همان طور بود که اطلاع یافته بودند. طبق عهدی که با هم بسته بودند بازار سیاه به وجود آوردند و به کمتر از دو برابر قیمتی که برای خود آنها تمام شده بود نفروختند. مصادف با هزار دینار سود خالص به مدینه برگشت. خوشوقت و خوشحال به حضور امام صادق(علیه السلام) رفت و دو کیسه که هر کدام هزار دینار داشت جلو امام گذاشت. امام(علیه السلام) پرسیدند: «اینها چیست؟» گفت: «یکی از این دو کیسه سرمایه ای است که شما به من دادید و دیگری که مساوی اصل سرمایه است ـ سود خالصی است که به دست آمده.» امام(علیه السلام) فرمودند: "سود زیادی است بگو ببینم چطور شد که شما توانستید این قدر سود ببرید؟" 🔹مصادف گفت: "قضیه از این قرار است که در نزدیک مصر اطلاع یافتیم که مال التجارهٔ ما در آنجا کمیاب شده. هم قسم شدیم که به کمتر از صد درصد سود خالص نفروشیم و همین کار را کردیم" - سبحان الله! شما همچو کاری کردید؟! قسم خوردید که در میان مردمی مسلمان بازار سیاه درست کنید؟! قسم خوردید که به کمتر از سود خالص مساوی اصل سرمایه نفروشید؟ نه همچو تجارت و سودی را من هرگز نمی خواهم. سپس امام(علیه السلام) یکی از دو کیسه را برداشتند و فرمودند: این سرمایه من و به آن یکی دیگر دست نزدند و فرمودند: "من به آن کاری ندارم" آنگاه فرمودند: "ای مصادف! شمشیر زدن از کسب حلال آسان‌تر است!!" 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تربیت بی‌حرف اضافه.mp3
5.25M
| چجوری بدون «امر و نهی» و «تذکر مداوم» بچه‌هامونو تربیت کنیم! 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسان شناسی ۳۵۸.mp3
10.47M
۳۵۸ | ✘ سوال : من می‌خوام سریعتر به نیت های بزرگ برسم، دقیقاً باید چکار کنم؟ √ جواب : نیتِ همین الانِ خودتو با بالاترین وسع صدق و اخلاصت حتی در سطح کوچیک انجام بده، تا درِ نیتهای بزرگتر به روت باز بشن. ✘ چجوری؟ گوش کن پادکست رو برای شرح این جواب. منبع : کارگاه انسان شناسی پیشرفته 🎞 استاد محمد شجاعی 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام به ارباب قبل و بعد نماز.mp3
1.03M
سلام‌به‌ارباب،قبل‌نماز 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وضو بدون وقفه.mp3
1.39M
وضوبدون‌وقفه 💕🌺 مسئله شرعی🌺💕 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد_شجاعی √ خیلی از رفتارهای «اعصاب خورد کنِ» بچه‌هامون، در خود ما هست ! 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد_شجاعی سعی نکن بچه‌هات و تربیت کنی! خودت و تربیت کنی کافیه! 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
❤️ قانون بازار این است که آگهی مزایده را فروشنده می‌زند و آگهی مناقصه را خریدار. خدا خریدار جان و مال و آبروی ماست اما اینقدر کریم و بزرگوار است که به جای «مناقصه»، مزایده گذاشته و اعلام کرده حاضر است جان و مال و آبرو و اعمال خوب بندگان را به بالاترین قیمت بخرد! معامله از این پرسودتر سراغ دارید؟ 📖بقره، آیۀ ۲۴۵ 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چگونه امام زمان را راضی نگه داریم 👤استاد قرائتی 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
💠 هر روز با یک آیه از قرآن کریم: 🔹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ 🔷 وای بر هر عیبجوی هرزه زبان. 📚سوره مبارکه همزه آیه ۱ 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥خیلی از همین خانم هایی که الان بی حجابن قبلا چادری بودند 😳😳👌 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیارت‌عاشورا۩میرداماد.mp3
4.97M
🕌 زیارت عاشورا 🎙 با نوای سید مهدی میرداماد نیابت امام و شهدا و رفتگان، از اول آدم تا آخر خاتم الانبیا،رفتگان شما عزیزان اللهم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ از خواننده دعا التماس دعا دارم 🤲 دعاگوی شما خوبان هستم و محتاج دعای شما خوبان 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
معرفی قهرمان پرافتخار 👇👇👇👇
شهید مدافع حرم مهدی صابری🌻 تاریخ ولادت : ۱۳۶۸/۱/۱۴ محل ولادت: مشهد مقدس تاریخ شهادت: ۱۳۹۳/۱۲/۱۳ محل شهادت: تل قرین _سوریه سِمت: فرمانده گردان حضرت علی‌اکبر (ع) از تیپ فاطمیون اسم جهادی: غلامحسین مزار: بهشت معصومه سلام الله علیها، قم مدیون خون شهدائیم شهدارایادکنیدحتی بایک صلوات 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰زندگینامه شهید بزرگوار مهدی صابری •[🕊🌺🌿]• 💐🍃مهدی در ۱۴ فروردین ماه سال ۱۳۶۸ در مشهد مقدس به دنیا آمد. بعدها با خانواده اش به قم هجرت کردند. با حضور در مراسم اولین تشییع شهید مدافع حرم در قم، عشق جهاد در وجودش شعله کشید. 🌹چه قدر جالب است، اسرائیل با دستان خود شرایطی را فراهم کرد که در نزدیکی مرزهای خود مجاهدینی از کشورهای مختلف گردهم آمدند که دشمن اصلی خود را، صهیونیسم می دانند. گویا قرار است که حضرت زینب سلام الله علیها که پیام آور حماسه عاشورا بود، قافله سالار زمینه سازان ظهور هم باشد. و سربازان او فرزندان دهه شصت و هفتاد خمینی هستند که گرد حرم اش حلقه زده اند و ندا می دهند: لن تسبی یا زینب مرتین( دیگر به اسارت نخواهی رفت). 🌿مهدی صابری یکی از شهدای افغانستانی مدافع حرم است. بیست و چهار پنج سال بیشتر نداشت اما فرمانده توانای گروهان حضرت علی‌اکبر (ع) نیروی مخصوص تیپ فاطمیون بود، تیپی که امروز تبدیل به لشکر شده است. در ماجرای گرفتن «تل قرین» که اهمیت فوق‌العاده‌ای در از بین بردن کمربند حائل رژیم صهیونیستی در بلندی‌های جولان داشت، اواخر سال ۹۳ به شهادت رسید. ✨شهید صابری، یک‌تنه هر کاری انجام می‌داد به قول معروف همه فن حریف بود، از آشپزی در هیئت گرفته تا کارهای امدادی، فنی، مخابراتی و اقدامات تخصصی عملیاتی. همیشه سنگ تمام می‌گذاشت. برایش فرقی نداشت کجا کار می‌کند، با کدام تیم شریک است یا کاری که می‌کند چه چیزی است. هرجایی که بود بهترین بود. بعد از شهادت او، سنگینی جای خالی‌اش روی دوش خیلی‌ها حس شد. این‌ها را پدر شهید «مهدی صابری» می‌گوید. ☘همه او را به یک دل‌بستگی خاص می‌شناختند؛ آن هم حُبّ حضرت علی‌اکبر (ع) بود. هر جا که به نام علی‌اکبر (ع) مزین بود مهدی صابری هم یک‌گوشه‌ آن مشغول بود. فرقی نداشت هیئت محلی‌شان باشد یا گروهان مخصوص تیپ فاطمیون. 💥برای همین وصیتش را بعد از بسم‌الله با «یا علی‌اکبرِ لیلا» آغاز کرد. رفته بود که برای ایام فاطمیه برگردد، همین هم شد. روز شهادت حضرت زهرا (س) خبر شهادتش را آوردند. پیکر مطهر این شهید و سه تن دیگر از شهدای لشکر فاطمیون همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) با حضور مردم شهر مقدس قم تشییع و در قطعه شهدای مدافعان حرم بهشت معصومه (س) به خاک سپرده شد.   🥀روح پاکش با سالار شهدا محشور باد 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠خاطره ای به روایت یکی از فرماندهان شهید صابری |🌼☘💐| 《گرفتن «تل قرین» که اهمیت فوق العاده‌ای در از بین بردن کمربند حائل رژیم صهیونیستی در بلندی‌های جولان داشت با غیرت حیدریِ بچه های فاطمیون میسر شد و این پیروزی آسان بدست نیامد.》 💥 جنگ بچه‌ها خاکریز به خاکریز نبود، بلکه تن به تن با تکفیری‌ها گلاویز شده بودند از بس با سلاح‌ها شلیک کرده بودند که همه از کار افتاده بود. «بچه‌های خط شکن به فرماندهی شهید مهدی صابری سینه به سینه تکفیری‌ها زد و خورد می‌کردند تکفیری‌ها که پاتک شدیدی را برای پس گرفتن تل قرین شروع کرده بودند از آسمان و زمین آتش سنگینی می‌ریختند و ما هم از بس با دوشکا و سلاح‌های سنگین 23 شلیک کرده بودیم که این سلاح‌ها هم از کار افتاده بود.  سختی و شدت جنگ، توانمان را بریده بود و بدتر از همه نداشتن مهمات و از کارافتادگی سلاح‌ها، دشمن را امیدوار کرده بود تنها اسلحه‌ای که با آن نفرات دشمن را به درک می‌فرستادیم کلاش بود که با پایان یافتن آخرین گلوله‌هایمان عملا آن را هم از دست داده بودیم اما آن طرف مجهز بود به آخرین سلاح‌های مدرن هدیه اسرائیل. در این میان شهید مهدی صابری هم فرماندهی می‌کرد و هم به جهت اینکه آشنایی کاملی به مهارتهای پزشکی و پرستاری داشت به مداوای مجروحین می‌پرداخت و یکجا بند نمی‌شد».  همه بخاطر تمام شدن مهمات‌مان در اوج ناامیدی بودیم که ناگهان دیدم شهید فاتح معاون سردار شهید توسلی یک چفیه پر از نارنجک برایمان آورد. هدیه‌ای بود از طرف «ابوحامد» و در آن شرایط سخت خدا می‌داند که این هدیه چه اندازه شور و شعف در دل مهدی و بچه‌های خط شکن ایجاد کرد. از آنجا که نسبت به تکفیری‌ها در موضع بالاتری قرار داشتیم و آنها هم در چندمتری ما در پایین تپه در حال بالا آمدن بودند(گویا فهمیده بودند مهمات‌مان به پایان رسیده و کارمان تمام است) معطل نکردیم و شروع کردیم به انداختن نارنجک‌ها. با هر نارنجکی که پرتاپ می‌کردیم جمعی از آنها راهی دوزخ می‌شدند اما انگار تعدادشان کم نمی‌شد. بیش از صد نفر را به هلاکت رسانده بودیم اما مثل مور و ملخ زیاد می‌شدند و بالا می‌آمدند آنها اهمیت تپه را می‌دانستند و نمی‌خواستند شکست را قبول کنند در همین حین از جناح دیگری دشمن قصد نفوذ و قیچی بچه‌ها را داشت که شهید مهدی صابری با تیزهوشی فهمید و در حالی که بقیه افراد از او بی خبر بودند به همراه یکی دیگر از نیروها غریبانه در مقابل وحشی‌های تکفیری صف آرایی می‌کند و جنگ نفر به نفر شروع می‌شود مهدی؛ علی اکبر گونه جنگ شدیدی را آغاز می‌کند دشمن که عقب‌نشینی کرده و تنها راه چاره را انداختن خمپاره می‌داند که در این بین ترکش خمپاره مهدی را زخمی می‌کند در صحنه نبرد بودیم که دیدم مهدی خودش را با تن مجروح به ما رساند. تا نگاهم به مهدی افتاد دیدم لب‌هایش از شدت تشنگی خشک شده و دریغ از یک قطره آب برای آرام شدن او. گفتم مهدی جان شما دیگر برگرد عقب. بچه‌ها هستند و شما هم زخمی شده‌اید، خون زیادی از شما رفته و توان شما را گرفته است. مهدی با حالتی مظلومانه گفت نه برگشتن من در این شرایط سخت، عین نامردی است. دیدم زیر بار نمی‌رود نگاهم را برگردانم که یکدفعه دیدم یکی از بچه‌ها فریاد کشید مهدی، مهدی را زدند. تا نگاهم مجددا به مهدی افتاد دیدم مهدی با صورت به زمین خورد سه گلوله همزمان سینه و پهلو و گردن مهدی را درید و خون فواره زد. ایام فاطمیه بود و سالگرد شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها که مهدی مهمان مادر شد. مهدی در فاطمیه زهرایی شد. جوان برومندی که عاشق حضرت علی اک بر علیه السلام بود. با لب تشنه به علی اکبر لیلا پیوست و به آرزوی دیرینش رسید. جای عزاداری نبود پیشانی مهدی را بوسیدم و کار را ادامه دادیم. روی برگشتن و عقب نشینی هم نداشتم و با خودم گفتم ریختن خونم شرف دارد بر برگشتن. در آن شرایط سخت که مهمات‌مان تمام شده بود به یکی از بچه‌ها که سر نترسی داشت گفتم بیا اینگونه فکر کنیم که ما به دشمن پاتک زدیم و بجای ایستادن و دفاع کردن به سمت آنها یورش ببریم و حمله کنیم. قبول کرد او از سمت راست و من از چپ به سمت دشمن یورش بردیم در این بین دوشکای دشمن لحظه‌ای از کار نمی افتاد، مقابله سلاح کلاش با گلوله‌های دوشکا بیشتر به یک شوخی شبیه بود اما به اذن خدا دوشکاچی را به درک فرستادیم و پریدیم پشت دوشکای دشمن. با دوشکای آنها خود تکفیری‌ها را هدف گرفتیم بعد از مدتی دیدیم خط آرام گرفت بچه‌های مخابرات خبر آوردند که تکفیری‌ها پشت بی‌سیم گفتند باید عقب نشینی کرد چون فاطمیون تل قرین را طلسم کرده اند. اینگونه بود که تل قرین با پایمردی شهدایی چون مهدی صابری به تصرف کامل درآمد و کمر اسرائیل شکست و خط حائلی که اسرائیل با کمک تکفیری‌ها برای امنیت خود به دور خود تنیده بود از هم پاشید و شکست.  یادشهداکمترازشهادت نیست 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷خاطره ی شهید بزرگوار مصطفی صدرزاده از شهید صابری 🍃🌹داشتیم به منطقه عملیاتی اعزام می شدیم در راه یک نوار نوحه سینه زنی گذاشته بودم این نوار را با مهدی زیاد گوش کرده بودم و کاملا برامون تکراری بود. برای همه معمول اینه که وقتی یک نواری تکراری می شه دیگه اون حس و حال و اشتیاق اولیه برای گریه کردن به وجود نمیاد خصوصا اینکه اون نوار مداحی "نوحه" باشه نه "روضه". شهید مهدی صابری فرمانده گروهان ویژه خط شکن تیپ فاطمیون  اما اونروز با روزهای دیگه فرق می کرد یک نواری که قبلا بیش از ده ها بار انرو گوش کرده بودیم در ماشین گذاشته بودم و به راهمون ادامه می دادیم همینکه داشتم رانندگی می کردم متوجه شدم مهدی به پهنای صورتش داره اشک می ریزه و گریه می کنه تو حال و هوای خودش بود بعد دیدم یک ورقه کاغذ برداشت و شروع کرد به نوشتن. در حال نوشتن بود که به مقصد رسیدیم و وقتی ماشین ترمز کرد مهدی هم سرش را از اون برگه بلند کرد و اون رو روی داشبورت ماشین گذاشت و رفتیم برای عملیات... بعد از عملیات ایندفعه تنها بسوی ماشین برگشتم چون مهدی آسمانی شده بود در حال روشن کردن ماشین بودم که یک دفعه دیدم برگه ای کف ماشین افتاده اون رو برداشتم و نگاهش کردم بله همون برگه ای بود که مهدی در حال نوشتن مطالبی روی اون بود آخرین نوشته آقا مهدی! قطعه شعری در وصف حضرت علی اکبر علیه السلام! مهدی عاشق حضرت علی اکبر علیه السلام بود وقتی ازش پرسیدم اسم گروهان ویژه خط شکنت رو چی بذاریم فوری گفت بگذارید گروهان حضرت علی اکبر علیه السلام حتی اسم هیات عزاداری محله اشون هم به اسم علی اکبر علیه السلام هست وقتی می خواست آقا رو صدا بزنه می گفت علی اکبر لیلا! ابتدای شعرش هم همین رو گفته. «بسم‌ الله الرحمن الرحیم» یا علی اکبر لیلا؛ عشقت میان سینه من پا گرفته   شکر خدا که چشم تو ما را گرفته دریاب دلها را تو با گوشه نگاهی  حالا که کار عاشقی بالا گرفته عمریست آقاجان دلم از دست رفته  پایین پای مرقدت ماوا گرفته گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب  شش گوشه هم با نور تو ماوا ... شعری که با رسیدن ماشین به مقصد نتونست کلمه آخرش رو کامل کنه! حالا فهمیدم آنروز گریه جانسوز مهدی برای کدام یک از اولیای خدا بود! کسی که مهدی به او علاقه زیادی داشت و همین علاقه هم باعث شد حضرت علی اکبرعلیه السلام او را به مهمانی خود قبول کنه. مهدی جان سلام ما رو به آقا برسون... صلوات یادت نره رفیق شهدایی 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷گزیده ای از وصیت نامه شهید مدافع حرم مهدی صابری🔷 بسم الله الرحمن الرحیم یاعلی اکبرِلیلا 🌷عشقت میان سینه من پاگرفته / شکر خدا که چشم تو ما را گرفته دریاب دل ها را تو با گوشه نگاهی / حالا که کار عاشقی بالا گرفته عمریست آقاجان دلم از دست رفته / پایین پای مرقدت مأوا گرفته گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب / شش گوشه هم با نور تو معنا گرفته از کودکی آواره روی تو هستم / دست دلم را حضرت زهرا گرفته مانند جدت رحمة للعالمینی حیف است دستِ خالی مرا نبینی ❣خدایا! خدای من ؛ خدای خوب و مهربانم...خیلی خیلی قشنگ تر و زیباتر از اون چیزی هستی که من با این سطح پائین معرفت و شناخت که اصلاً نداشته محسوب می شه ، فکر می کنم. روسیاهم. روسیاهم که با 25 سال سن نتونستم تو رابطه ی عبد و معبودی اونجوری که باید و شاید وظیفه ی عبد رو به نحو شایسته و بایسته انجام بدم. 🌷ازت ممنونم ؛ ممنونم که من رو انسان آفریدی ؛ انسانی مسلمان و لایق شکر، فراوانتر محب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه وآله السلام... ممنونم که دوران حیاتم رو تو این بازه ی زمانی قرار دادی و هم توفیقات و افتخارات خیلی خیلی زیادی ؛ نمونه اش حب شهزاده علی اکبر (علیه السلام) عنایت کردی. الهی ؛ أنت رب الجلیل و أنا عبدک الذلیل... "خدایا ؛ من رو بپذیر" 🌷مامان شما لباس مشکی تنم کردی و بردیم مجلس عزاداری! مدیونتم. پدر شما لقمه حلال گذاشتی دهنم!ممنونتم... روضه لب تشنه! روضه بدن ارباً اربا! روضه وداع! روضه گودال! روضه در! روضه پهلو! روضه سر بریده! همیشه هم آرزو داشتم این روضه ها همه به سرم بیان! خداکنه! یعنی می شه؟ رسیدن به سن 30 سال ؛ بعد از آقا علی اکبر(ع) برام ننگه! تن و بدن سالم داشتن بعد از آقا علی اکبر(ع) اصلاً نمی تونم تصور کنم! فرق سالم رو بعد از آقا علی اکبر(ع) نمی خوام! چقدر خوب می شه سر تو بدنم نداشته باشم چقدر جالب و رویایی و زیباست وقتی ارباب می آیند بالا سرم تن تکه تکه ام براشون آشنا باشه و با دیدن شباهت های تو بدن من و شهزاده علی اکبر(ع) یک کمی از اون غم و غصه بدن ارباً اربا تسلی پیدا کند! خدایا نگذار آرزو به دل بمیرم. ❤مامان دوستت دارم ❤بابا دوستت دارم ... بابا، مامان، سرتون رو جلوی ارباب و بی بی لیلا بالا بگیرین. هزار تا مثل من نه که کل دنیا فدای یک نگاه ارباب به گل روی آقا علی اکبر (ع) اینجوری تازه یک مقدار شبیه اهل بیت علیهم السلام شدید. براتون از خدا اجر جزیل و صبر جمیل می خوام. پدر و مادرم و خواهران گلم، صبر کنید. صبر صبر صبر! خواهرای خوبم؛ حجاب حجاب حجاب! یاعلی اکبر یادشهداکمترازشهادت نیست 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆