🌹#اسم_تو_مصطفاست
#قسمت57
گفتی:" شبا محمد علی مال تو،روز! مال من! قبول؟"
- قبول!
نسبت به زمانی که فاطمه بدنیا آمده بود، مادری پخته تر شده بودم.حالا بیشتر آرامش
تو برایم مهم بود.
بعدازتولد محمد علی ،پنچاه روز پیشم ماندی،
یعنی پنچاه شب تمام،ماه در آسمان بودونبود،
گاه هلال،گاه نیمه،گاه کامل.....امامن تورا
همیشه ماه کامل می خواستم.بودن نصفه
نیمه ات اعصابم را به هم می ریخت،برای
همین سرگردان بودم،نگاهم مدام به آسمان زندگی ام بود.کی برام هستی؟ کی برایم
می تابی؟ پنچاه شبانه روز زمان کمی نیست،
اما برای من که بی تاب بودم.زمان کمی بود.
بر عکس تولد فاطمه،تولد محمد علی سخت بود. و هم گریه وزاری اش بیشتر، هنوز آثار
مجروحیت درتو بود.
اگر به طور ناگهانی از زمین بلند می شدی
یا زیاد حرکت می کردی یا عصبی می شدی،
،کمر درد می گرفتی یا پهلویت تیر می کشید،
طوری که نمی توانستی حرکت کنی.
فقط حضور دوستان وخانواده آرامت می کرد.
همین روزها بود که خانم صابری زنگ زد: " با
حاج آقا و دخترا و نوه ام اومدیم تهران وداریم میایم منزل شما." وکلی روحیه گرفتی،همان
شب اول دختر کوچک آقای صابری گفت: " عمو قول داده بودی ما رو ببری شمال!"
خندیدی:" حتما عمو،صبح زود راه می افتیم!"
زنگ زدی به یکی از دوستانت در شمال و
خانه ای رابرای اقامتمان هماهنگ کردی. صبح زود همه را راهی کردی وگفتی:" صبحونه روهم
توراه می خوریم."
نرسیده به کندوان ماشین خراب شد. به امداد
خودرو زنگ زدی.آمدند درست کردند و راه افتادیم. نرسیده به سیاه بیشه دوباره خراب
شد. این بار چرثقیل آمد و ماشین را یدک کش کرد. با وجودی که ناراحت بودی سعی
می کردی باشوخی وخنده نگذاری ناراحت
شوم. پاهایت را روی فرمان گذاشته و
می گفتی:" از من فیلم بگیر سمیه. ببین
چقدر راننده م! بدون نیاز به پا ماشین
می رونم !" رو به لنز گوشی می گفتی:" دوستان تلگرامی، اصلا همکاری نداشته
باشید توی یه دورهمی خانوادگی هستید.
مهم اینه که تلگرام ودوستاتون چی میگن.
سرتون رو از تو گوشی در نیارین!" فیلم
می گرفتم و می خندیدیم رسیدیم تعمیرگاه،
بچه ها خسته شده بودند،محمدعلی گریه
می کرد و فاطمه نق می زد. وقتی تعمیر کار
گفت سرسیلندرماشین سوخته وبرای فردا
حاضرمی شود و باید ماشین راهمان جا بگذارید،
خنده از لبت پرید. به یکی از دوستانت زنگ زدی،آمد.
به اتفاق او و خانواده آقای صابری رفتیم
کنار رودخانه و ناهار خوردیم، بعد هم رفتیم
منزلش استراحت، آن ها قرار بود بروند سوریه
وخانواده آقای صابری هم قم.
خانم قاسمی ازمشهد زنگ زد:"اینطرفا نمیاین؟"
گفتی:" فعلا کار داریم، ولی دعا کنین کارمون جور بشه!" گفت:" کار شما دست امام رضا علیه
السلام گیره،بیایین خدمت آقا،اذن بگیرین
ببینین چطورگره هابازمی شه!"
فردا که از دو خانواده جدا شدیم، رفتیم طرف تعمیرگاه، رو تخت رستوران رو به روی تعمیر گاه نشستیم وتو می رفتی سر به ماشین می زدی وبر می گشتی.هر بارکه می رفتی و
می آمدی می گفتی:" بیابریم اتاق بگیریم،این
طوری اذیت می شین!"
اما من همان تخت سایبان دار را ترجیح می دادم. دلم
نمی خواست از تودور باشم.
اذان مغرب را گفتند و هنوز ماشین درست
نشده بود. در این فاصله توپی خریدی و
بافاطمه بازی کردی. درد را در پهلو و کمرت
احساس می کردم.ایستادی به نماز و استخاره
کردی:" سمیه این همه خرج ماشین کردیم یه
مشهد نریم؟"
-ولی من برای بچه ها به اندازه یکی دو روز لباس برداشتم و برای خودم هیچی!
- هرچی لازم داشتیم سر راه می خریم!
شبانه راه افتادیم سمت مشهد.در طول راه
محمدعلی بدقلقی می کرد،طوری که گاهی
مجبور می شدی نگه داری وپیاده شویم تا
هوایی بخورد. محمدعلی وفاطمه که خوابیدند، همان طور که می راندی گفتی:" عزیز،دعای ندبه رو برام می خونی؟"
خواندم.گفتی:" یه دعای دیگه!"گفتم:
" اصلا نگران نباش آقامصطفی! من مفاتیح شمام،
هرچه خواستی بگو رو دروایسی نکن!" خندیدی:" تو که برام می خونی یه جوردیگه کیف می کنم!"
نزدیک مشهد باز ماشین خراب شد. بردی تعمیر گاه، تعمیر کار گفت:" آرام آرام ببرین تانمایندگی خودش."
بقیه راه خیلی اذیت شدیم: ماشین خرابی که باید آرام
می راندی، محمدعلی که بداخلاقی
می کرد، دردی که گاهی درپشت وکمرت می پیچید،خستگی
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
🔸ادامه دارد...
🌹#اسم_تو_مصطفاست
#قسمت58
خستگی خودم و نق نق فاطمه. بالاخره بعد از ۲۴ ساعت رسیدیم مشهد و رفتیم خانه خانم قاسمی . ما را
که دید خیلی خوشحال شد:" خدا روشکر .
میخواستم برای میلاد امام زمان علیه السلام
جشن بگیرم .خوب شد که آمدید!"
یک هفته ماندیم مشهد .خانم قاسمی دانا جشن
گرفت و تمام دوستانش وخانواده رزمندگان راهم دعوت کرد.بعداز یک هفته به تهران برگشتیم.
ماه رمضان از راه رسید ومن نمی توانستم
روزه بگیرم،دوست داشتم سحرها بیدار شوم
ودر کنار تو بنشینم. دلم می خواست لحظه به لحظه ی بودنت راحس کنم،
ولی تو نمی خواستی صدایم بزنی.
بی تابی محمدعلی نمی گذاشت خواب
پیوسته داشته باشم . دوست داشت یکی با
او بازی کند و تو بیشتر وقت ها او را بغل
می کردی واز پیش من می بردی تا راحت بخوابم . طبق روال همیشگی در ماه رمضان،در فامیل هر شب افطاری منزل یکی بود.
شبی که منزل عمو جعفر بودیم گفتم:" آقامصطفی الآن که همه هستند دعوت کن تا
یه شبم بیان منزل ما!"
آهسته گفتی :" نمی تونم زمان مشخص کنم،
هر لحظه ممکنه زنگ بزنن ومجبور بشم برم!" اخم هایم در هم رفت .بلند گفتی:" شنبه هفته
دیگه،همگی برای افطار منزل ما!"
اما دو روز مانده بود به آن شب تلفن خانه زنگ خورد:" سلام عزیز،من دارم میرم!"
- کجا؟
- سوریه!
ورفتی به همین راحتی
.اولین کاری که کردم این بود.که زنگ بزنم مهمانی رو به هم بزنم
وبعد نشستم به حال خودم گریه کردم.
محمدعلی نمی خوابید، او هم گریه می کرد
گریه هایش دلم را به آشوب می کشید. لابد
قراربود اتفاقی بیفتد. عرق نعنا به او دادم.
جایش را عوض کردم، بغلش گرفتم و راه بردم،
روی پا خواباندمش ، ولی آرام نمی گرفت. پدرم
زنگ زد:" باباجون بلند شو بیا خونه ما."
ولی من با دو تا بچه راحتتر بودم که خانه خودمان بمانم .شب های تنهایی وبی خوابی
شروع شده بود. سایه ات همه جابود. اما
خودت نبودی. به خودم می گفتم: باید بزرگ
بشی، باید طاقت وصبرت را زیاد کنی ،تو حالا مادر دو تا بچه ای.
یه هفته شد دو هفته . دوهفته شد سه هفته .سه هفته شدچهار هفته . پس توکجابودی؟ پس چطور من وبا گریه های سوزناک و نفس گیر محمد علی تنها گذاشته بودی؟
درست روز سی ام بود . بعداز گذشت یک شب سخت،شبی که محمدعلی نگذاشته بودخوب بخوابم ،تازه پلک هایم روی هم رفته بودکه فاطمه صدایم کرد:" مامان پاشو گرسنمه !"
- توی یخچال نون وپنیر هست!
- نه تو باید بهم صبحانه بدی!
- فاطمه جان بزار بخوابم داداشی تا صبح گریه می کرد!
- من گرسنمه! بلند شدم به حال خودم ومحمدعلی وفاطمه وبعد برای کل زندگی ام گریه کردم .بعد هم رفتم صبحانه فاطمه را آماده کردم گذاشتم جلویش . تا که آمدم بخوابم گفت:" مامان چشماتو باز کن،می ترسم!"
- من که اینجام،تلویزیون هم روشنه،بذار بخوابم!
تو راباید بیدار باشی، نباید بخوابی !
دیگر نتوانستم طاقت بیاورم به خصوص که محمد علی افتاده بود به گریه زنگ زدم به تو:"
مصطفا کم آوردم.کی میای مصطفی!"
- اتفاقا می خواستم زنگ بزنم بگم دارم میام!
یک مرتبه دل شوره افتاد بجانم:" چیزی شده؟"
- نه بابا ابو علی مجروح شده میاریمش ، تهران!
خوش حال شدم به دور و ورخانه نگاه کردم
باید می افتادم به نظافت.
شروع کردم به خانه تکانی .دیگر خواب از سرم پریده بود. ملحفه ها رو درآوردم وریختم داخل ماشین لباسشویی. پرده ها را بازکردم و شستم.
محمدعلی وفاطمه راگذاشتم پیش مامانم ودوان دوان رفتم خرید: قند ، چای، رب، روغن،
باید همه چیز توخونه می بود تا وقتی که می آمدی یک لحظه هم از تو دور نشوم. سر راه
یک ادکلن هم برایت خریدم وکادو پیچ کردم،
اما یک فکرکوچولو مثل خوره افتاده بود به جانم ومدام بزرگتر می شد.
چطور مصطفی برای هیچ کدام از دوستانش
که مجروح شدند نیامده وحالا برای ابوعلی
می خواهد بیاید؟
پیام دادم :" آقامصطفی نکنه خوت طوریت
شده؟"
- نه بابا !فقط ابوعلی مجروح شده.
- راستش بگواقامصطفی!
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
🔸ادامه دارد ...
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
عشاق الحسین محب الحسین.مقدم.mp3
3.38M
نماهنگ بی قرار دیدارم...
🎙کربلایی جواد مقدم
ارسالی از اعضای محترم
اجرتون با سیدالشهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه ای آرامش با زیبایی های خداوند😍😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹صحبت های سردار سلیمانی درباره سردارشهید حسن باقری
#شهید_قاسم_سلیمانی
#شهید_حسن_باقری
بسم رب الشهدا و الصدیقین
شهید عباس کردانی
تولد: 1358/12/20
محل تولد: اهواز، ایران
تاریخ شهادت: 1394/11/19 سوریه
مزار شهید : گلزار شهدای اهواز
✍فرازی از وصیتنامه #شهید_عباس_کردانی
اما بعد از اقرار به وحدانیت خداوند یکتا و نبوت رسولالله و وصایت ائمه اطهار (علیهمالسلام) با #بصیرت در راه خدا قدم نهادم و برای خدا از سرزمینم هجرت نمودم تا جهاد در راه خدای تبارک و تعالی را بجای بیاورم و به فریادخواهی مظلومان بشتابم و به ندای حسین زمانم، #امام_خامنه_ای لبیک گفته باشم. و از خدا خواستهام همچون سیدالشهدا علیهالسلام و یارانش آنچه توان دارم قطعهقطعه شهید شوم و اگر شهادتم همراه با اسارت باشه چه بهتر که نشانی از عمه سادات #زینب_کبری سلام الله علیها به یادگار داشته باشم.
🌼 شادی روح پاک همه شهیدان
و شهید مدافع حرم عباس کردانی صلوات🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم در حال اهدای انگشتر به فرماندهان نظامی
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
هدیه به شهید مدافع حرم عباس کردانی
#زیارتنامه_شهدا 👇👇👇
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
🕊شهدارایادکنیدحتی بایک صلوات 🕊
💠 @abbass_kardani💠
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر چهارده معصوم علیه السلام
👌پُر برکت می کنیم روزمان را با سلام بر گلهای هستی...
✋سلام بر حضرات معصومین علیهم صلوات الله اجمعین❤️
🌹محمد(ص)
🌹 علی(ع)
🌹فاطمه(ع)
🌹 حسن (ع)
🌹حسین(ع )
پنج تن آل عبا و گلهای باغ نبی❤️
سلام بر✋
🌹سجاد(ع)
🌹باقر(ع)
🌹صادق (ع)
گلهای خوشبوی بقیع❤️
سلام بر✋
🌹رضا(ع)
قلب ایران و ایرانی❤
سلام بر✋
🌹کاظم(ع)
🌹تقی (ع)
خورشیدهای کاظمین❤️
سلام بر ✋
🌹نقی (ع)
🌹 عسکری(ع )
خورشید های سامراء❤️
و سلام بر ✋
🌹 مهدی (عج)
قطب عالم امکان❤
امام عصر وزمان❤
که درود و سلام خدا بر این خاندان نور و رحمت باد🌹
🙏خدایا به حق این ۱۴ گل روزمان را پُر برکت گردان🙏
✨🌹 آمین یارب العالمین🌹
━َ━َ❥•🌷🌸🌷•❥•━┅┄┄💕
بسم رب الشهدای والصدیقین
شـــــــــهید یحیی گرایلی
شـــــــــهید شعبانعلی گرایلی
شـــــــــــــــــهید سلطانعلی گرایلی
شـــــــــــهید یــــــــــزدان ســـــــــــراجی
شــــــــــــــــــهید مدافع حرم عباس کردانی
شادی روح همه قهرمانان مون صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸گوش دادن به صوت زیبای آیه الکرسی
📖آیه الکرسی عظیم ترین آیه
در قرآن است
برای حفظ ایمان و مال و جان هر روز وقبل از خواب
آیه الکرسی بخوان
🌷 خواص شگفت انگیز آیت الکرسی :
1️⃣ هنگام خارج شدن از منزل ؛ هفتاد هزار فرشته نگهبان شما خواهند بود...
2️⃣ هنگام ورود به منزل ؛ قطحے و فقر هرگز به منزل تان نرسد...
3️⃣ بعد از وضو ؛ هفتاد مرتبه درجه را بالا مے برد...
4️⃣ قبل از خواب ؛ فرشته ها تمام شب محافظ شما باشند...
5️⃣ بعد از نماز واجب ؛ فاصله بین شما و بهشت فقط مرگ مےشود...
📕 ثوابالاعمال و عقابالاعمال
هدیه به امام زمان عج الله
اللهمَّ عجل لولیک الفرج 🤲
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بوی گل سوسن و یاسمن آید . . . دیو چو بیرون رود فرشته درآید. . .🌸🌿
آمدن بهاران خوش باد
#دهه_فج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۲ بهمن ۵۷ -- سخنان امام خمینی در بدو ورود به ایران در بهشت زهرا (س)
همدردی و دلجویی از خانواده های شهدا
🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇
یاد شهدا غواص دست بسته
کانال
🌹175نفر🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روحِ خدا آمد
🔹پس از ۱۵ سال دوری از وطن، ساعت ۹:۲۷ صبح پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، امام خمینی به آغوش میهن برگشت.
#شهیدانھ🪴
مےگفت :
تو سوريه وقت خواب ندارم
وقتى هم مى خواهم بخوابم
از شدت خستگى نمى توانم بخوابم،انگار يک لشكر مورچه دارند از پاهايم بالا مى آيند!
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#اِللَّھُمَّعَجِلݪِوݪیَڪَاݪفَࢪُج