حاجی وقتی ما رو دید اول یه ده دقیقه ای دنبالمون کرد آروم، آروم...
بعد شروع به احوال پرسی و التماس دعا...
بعد گفت دو تا آبمیوه گرم دارم میخواید؟
گفتیم نه حالمون بد میشه
بعد خداحافظی کرد و رفت...
حدود ساعت ۱۱ بود برگش گفت بیاید براتون چایی آوردم بخورید تشنگیتون از بین بره 😳
دمای هوا ۴۵ درجه...
چایی!
گفت بشینید داخل ماشین کولر گرفتم خنک بشید چایی بخورید...
خدایی خیلی حاجتش ضروری بود خیلی التماس دعا داشت...
میگفت دارید پیاده میاید شب بیاید درود،شهر ما...
یکی از رفقا گفت مگه ما اسبیم تا شب برسیم درود 😂
خلاصه شخصیتی که زائر بودن به آدم میده هیچی نمیده
منظورم از شخصیت
شخصیت حقوقی هست نه حقیقی
زائر الحسین.....
16.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
به دو عالم ندهم لذت بیماری را...