#منم_حبیبت
السلام علیک یا حبیب بن مظاهر علیه السلام
تویی حبیب عالم و منم حبیبت
آتش به دل زد نامه ی(مِن الغَریبت)
تو بی کسی در بین صحرا من بمیرم
لب تشنه ای بین دو دریا من بمیرم
از بی وفایی های کوفه درد داری
صدها گله از مردم نامرد داری
پیرم ولی با عشق تو سرزنده هستم
هستم غلام خانه ات تا زنده هستم
مویم سپید ِراه عشق توست آقا
من نوکر درگاهم و هستی تو مولا
تا نامه ی دعوت ز تو دیدم حسین جان
من آمدم تا که کنم اهدا به تو جان
من آمدم از مِهر تو سامان بگیرم
آخر به راه عشق تو آقا بمیرم
خاکم به سر از بس غریبی یابن زهرا
وقتی رسیدم شد دلت مسرور مولا
وقتی رسیدم قلب زینب شاد گشته
با یک سلام او دلم آباد گشته
شکر خدا من می شوم اینجا فدایت
چون قاسم و اکبر شهید کربلایت
رأسم شکسته می شود مانند حیدر
گردد جدا در پیش تو از پیکرم سر
شکر خدا با مِهر تو دل پاک گردد
جسمم کنار پیکر تو خاک گردد
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://t.me/abdolmohsen158
#حسن_کربلا
السلام علیک یا قاسم بن الحسن علیهماالسلام
سردار بی زره، حسن کربلا برو
آهسته از کنار من و عمّه ها برو
خالی نبود جای حسن وقت بودنت
حالا دوباره بی حسنم کرده رفتنت
قاسم اگر که پشت سرت گریه می کنم
بر غربت تو و پدرت گریه می کنم
تو یک تنه به سمت سپاهی روان شدی
مثل پدر اسیر جفا، بی امان شدی
بابای تو امام بدون سپاه بود
مسموم زهر کینه بدون گناه بود
ظلم و جفای همسر او داغ من شده
باران تیر و پیکر او داغ من شده
حالا تو می روی وسط بغض لشکری
ای یاس من چگونه ببینم که پرپری
ای قدکشیده زیر سُم مرکب عدو
کم دست و پا بزن جلوی دیده ی عمو
زخم هلالی تن تو می کشد مرا
در خون تپیده، دیدن تو می کشد مرا
فهمیدم از جراحت لب های خونی ات
شد سنگ، پاسخ دم ِ (اِن تَنکُرونی )ات
از نعل تازه پیکر تو چنگ خورده است
در جوی خون تمام تنت رنگ خورده است
اعضای پیکرت شده قاسم چه زیر و رو
در پهلوی تو مانده چرا نیزه ی عدو
در هرکجا نشان ز تن بی گناه توست
گویا تمام کرب و بلا قتلگاه توست
هم قدّ تو کشیده شده زیر دست و پا
هم قدّ من خمیده از این محنت و بلا
ای تو ورق ورق شده قرآن مجتبی'
حالا چگونه من ببرم تا حرم تو را
قبل از رسیدن لب ِخنجر به حنجرم
کشته شدم ز داغ تو و داغ اکبرم
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://t.me/abdolmohsen158
#یک_سحاب
السلام علیک یا علی اصغر علیه السلام
زبان حال حضرت رباب با شش ماهه علیهماالسلام
در آسمان کرب و بلا یک سحاب نیست
یعنی دعای مادر تو مستجاب نیست
باران که هیچ، بر لب زخم تو اصغرم
مرهم به جز حرارت این آفتاب نیست
خیمه به خیمه در طلب آب رفته ام
امّا برای کام تو یک قطره آب نیست
هاجر شدم که چشمه ی آبی رقم زنم
اینجا ولی برای تو غیر از سراب نیست
ناخن نکش به سینه ی من با عطش علی
در سینه ی شکسته به جز اضطراب نیست
رفتی به سوی دشمن و می دانم ای علی
بر زنده ماندن تو حساب و کتاب نیست
یک تن میان لشکر دشمن به خود نگفت
خنده به اشک کودک تشنه ثواب نیست
آب فرات مهریه ی مادر تو است
لازم به خواهش پسر بوتراب نیست
اسمت علی ست کینه ی حیدر سبب شده
اشک تو را به غیر سه شعبه جواب نیست
قلب حسین و حنجر تو شد نشان تیر
بر آن سه شعبه بهتر از این انتخاب نیست
حالا حسین مانده و خجلت ز روی من
بدتر از این برای دل او عذاب نیست
گهواره ی خیالی تو عایدم شده
ذکری به روی لب به جز(اصغر بخواب)نیست
هر کس که دید رأس تو را روی نیزه گفت:
سوزنده تر ز آتش قلب رباب نیست
دارم دعا به دست نیفتی ز روی نی
چاره برای دست میان طناب نیست
راحت شدی علی تو ندیدی اسارتم
شکر خدا که درد تو بزم شراب نیست
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://t.me/abdolmohsen158
#آغاز_عطش
#شب_بستن_آب
#علی_اصغر_علیه_السلام
شد اولین شب عطش ِکاروان ما
شد تشنگی شروع ِغم ِ بی کران ما
آب ست مِهر مادر ما از چه بسته اند
آب فرات را به روی کودکان ما
از این به بعد گریه ی اصغر،غم رباب
گردد دلیل اصلی اشک روان ما
گردد لبان اصغر ما پُر ترک ولی
باران نمی چکد دگر از آسمان ما
در کم نمودن ِغم اصغر از این به بعد
از دست می رودهمه تاب و توان ما
آه از دمی که حرمله با کینه می شود
تا وقت مرگ علت داغ گران ما
بر حنجر علی بزند یک سه شعبه و
صدشعبه می زند به تن نیمه جان ما
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
آدرس کانال اشعار:
@abdolmohsen158
#رأس_رضیع
از زبان حضرت رباب علیهاالسلام
تو روی نیزه و سبب اشک قافله
من پای نیزه و وسط ساز و هلهله
تو روی نی اسیر هزاران تمسخر و
من هم اسیر زخم زبان های حرمله
نیزه سوار هستی و من هم سوار بر
یک ناقه ی برهنه و سر رفته حوصله
هستی همیشه رو به روی دیدگان من
از نیزه دار ِ رأس تو دارم همین گله
از بس نگاه من به تو و روی نیزه بود
از خار و سنگ خورده کف پام آبله
اصغر نیفتی از سر نیزه که دشمنت
با نیزه ات مقابل من کرده هروله
خواهم که لطمه ای بزنم پای داغ تو
شد مانع از ادای عزای تو سلسله
آن روز یک سه شعبه و امروز نیزه ای
انداخت بین پیکر و رأس تو فاصله
✍عبدالمحسن
آدرس اشعار:
@abdolmohsen158
#تیر_سه_شعبه
السلام علیک یا رضیع الحسین
یا علی اصغر علیه السلام
تیر سه شعبه شعله برای جگر شدی
با ضربتی برای دو ریشه تبر شدی
حنجر بهانه ات شده و قلب من هدف
بر سینه ام مسبّب داغی دگر شدی
گویی که تشنه تر ز لب اصغر منی
با خون پاک حنجر این تشنه، تر شدی
یک جرعه آب خواهش من بودو در جواب
جوشش برای چشمه ی اشک بصر شدی
قبل از غروب زندگی ام ای طلوع مرگ
بر شام درد طفل رضیعم سحر شدی
این نیمه جان ِ من که نیازی به تو نداشت
خنجر چرا به حنجر این محتضر شدی
با این اُذُن اِلَی الْاُذُن ِ زخم شعبه هات
یک فاصله میانه ی این جسم و سر شدی
سر می شود جدا دم بیرون کشیدنت
در بودن و نبودن خود دردسر شدی
چشم رباب،رأس علی،کوچه های شام!
آه ِ ملامت دل هر رهگذر شدی
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
آدرس کانال اشعار:
@abdolmohsen158
#لم_ترحمونی
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
(لَم تَرحَمونی) ِ پدرت بی جواب شد
آب از خجالت لب عطشانت آب شد
باران نیامد و خبر از ابر جود نیست
بهر لبت دودیده ی من چون سحاب شد
قلب من وگلوی تو گردیده یک هدف
بر هر دو زد اگر چه گلو انتخاب شد
گویا که آب آب تو بوده دعای مرگ
(عجّل وفاتی) تو کنون مستجاب شد
ای بی گنه که تیر سه پر ریخت بر همت
آبادی من و تو چگونه خراب شد
مویی که از مصیبت اکبر شده سپید
حالا ز خون حنجر پاکت خضاب شد
زخم روی لبان تو خون گریه می کند
از خنده های روی لبت دل کباب شد
از بس که ذبح تو، شرر جان گداز بود
در قلب دشمن از غم تو انقلاب شد
راز نفس به سینه ی من بودی و کنون
دیگر نفس کشیدن من هم عذاب شد
ماندم میان خیمه و میدان، کجا روم
شرم از رباب دارم وغم بی حساب شد
زین پس به روی نیزه شود خیره مادرت
افتادنت ز نی سبب اضطراب شد
📝عبدالمحسن
کانال اشعار:
@abdolmohsen158
😭😭😭😭
#نیزه_سوار_کوچک
السلام علیک یا رباب علیهاالسلام
نیزه سوار کوچک این کاروان علی
بنگر که پای نیزه منم نیمه جان علی
بودی تو نور چشم تمام مخدرات
حالا برای ما شده ای سایه بان علی
تا که شبیه من نشوی زخمی از غلاف
بالای نیزه های عدویت بمان علی
تا که نیفتی از سر نی دیده ام به توست
گرچه برای دیده نمانده توان علی
آسوده روی نیزه بخواب و نبین شدم
شب تا سحر برای تو مویه کنان علی
تدفین شدی که حنجر پاره شود نهان
حالا شده ست از چه به نیزه عیان علی
در پای نیزه نوحه گرم جای تسلیت
بنگر جوابشان شده زخم زبان علی
می خواستم عصای دم پیری ام شوی
رفتی و شد ز داغ تو قدّم کمان علی
آغاز شد زمان زمین گیری رباب
وقتی که رفت خون تو تا آسمان علی
یک تن نگفت حرمله این طفل نیمه جان
لازم نداشت زحمت تیر و کمان علی
✍عبدالمحسن
آدرس اشعار:
@abdolmohsen158
😭😭😭😭
خواستم آب و جوابم تیر شد
آب هم با خواهشم دلگیر شد
ای عصای پیری مادر ببین
مادرت در انتظارت پیر شد
✍علی مهدوی نسب( عبدالمحسن)
https://t.me/abdolmohsen158
#عبای_خونی
السلام علیک یا عَلیٌّ الْکَبیر
یاعلی اکبر علیه السلام
با زانوان خسته کنارت رسیده ام
یعنی در این مسیر خودم را کشیده ام
در هر کجا نشان تو را دیده ام ولی
یک عضو سالمی به تن تو ندیده ام
حرفی بزن برای دل من نفس بکش
صد لخته از دهان تو بیرون کشیده ام
ای تو عصای پیری بشکسته ام علی
بنگر کنار جسم تو قامت خمیده ام
ناله زدم کنار تو و در جواب آن
از دشمن تو هلهله حالا شنیده ام
دیگر توان پاشدنم از بر تو نیست
در پای داغ هجر تو شمعی چکیده ام
حالا محاسنی که به خونت خضاب شد
گشته سپید از غمت ای نور دیده ام
تا که شوی دوباره علی روی این عبا
هر عضو را به همره صد ناله چیده ام
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://t.me/abdolmohsen158
#نفس_بکش
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
صورت به صورت تو گذارم نفس بکش
اکبر به خاطر دل زارم نفس بکش
حالا که ناله ام شده با هلهله جواب
آرامشی به جز تو ندارم نفس بکش
باهرچه داشت زد به تو دشمن خزان شدی
ای تو گل همیشه بهارم نفس بکش
ای تو قرار زندگی پر غم حسین
بی تو رود تمام قرارم نفس بکش
نگذار دشمنت بشود شاد این که من
بر داغ رأس پاره دچارم نفس بکش
سخت است گر که بردن تو سوی خیمه ها
آید عبای کهنه به کارم نفس بکش
در احتضارم و نرسی گر به داد من
اینجا شود شبیه مزارم نفس بکش
وقتی رسید عمه کنارم به گریه گفت:
ای تو تمام دار و ندارم نفس بکش
✍عبدالمحسن
آدرس اشعار:
@abdolmohsen158
شد دلیل ماندنت در علقمه شرم از رباب
خواستی روی لب اصغر نبینی درد آب
با سِقایت ساختی اینگونه امّا ای کفیل
بر سر نیزه چه خواهی کرد با داغ طناب
✍عبدالمحسن
@abdolmohsen158