eitaa logo
اشعار عبدالمحسن
1.6هزار دنبال‌کننده
97 عکس
57 ویدیو
352 فایل
زهراقلمم داد که دستم گیرد من منتظرم تمام هستم گیرد اشعار علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) تمامی اشعار به نیت تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام ارتباط با شاعر: @abdolmohsen آدرس کانال در ایتا و تلگرام:
مشاهده در ایتا
دانلود
ای تو گل شکسته ی در خون تپیده ام چل روز می شود که تو را من ندیده ام از لحظه ی بریدن رگ های حنجرت دیگر رگ حیات خودم را بریده ام تو ماندی و بهانه ی تو ماند همرهم بار غمت ببین که به دوشم کشیده ام یک عمر زیر سایه ی تو بوده ام کنون چل روز زیر سایه ی رأس بریده ام شیرین ترین دقایق من با تو بوده و چل روز تلخی غم تو را چشیده ام این سرخی مزار تو از دیده ی من است خشکیده اشک،خون چکداز ابر دیده ام قدّت کنار پیکر سقا خمیده شد من هم کنار جسم تو قامت خمیده ام حقم بده که آب خوشی من نخورده ام وقتی صدای العطشت را شنیده ام چل روز می شود که شدی تو شهید ومن در روضه های روز و شب تو شهیده ام ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://t.me/abdolmohsen158
با غصه های بی بدل خواهر رسیده با یک عصا زیر بغل خواهر رسیده مولا ببین در هاله ای از نور دور از آن دیده های مبتذل خواهر رسیده شمشیر نه اما لسان که حیدری هست فاتح به هر جنگ وجدل خواهر رسیده از این کبودی هامشخص می شود که از بغض صفین و جمل خواهر رسیده گیسو سپید و قدکمان و دل شکسته از آنچه دیده روی تل خواهر رسیده صد بار مرد و زنده شد اما دریغ از یک مرگ احلیٰ من عسل خواهر رسیده وقتی که اسقونی شنیده از لب خشک با کام تشنه محتمل خواهر رسیده چون مادر عباس می گوید حسین و بر داغ ابناء، بی محل خواهر رسیده . شد اربعین و خسته از داغ سه ساله مثل ردیف این غزل خواهر رسیده 📝علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) آدرس اشعار: https://t.me/abdolmohsen158
دنیا برای دیدن تو آمدم حسین سنگ محبت تو به سینه زدم حسین هرچند روسیاهم و خیلی بدم حسین هرگز مکن ز درگه لطفت ردم حسین آقا به حق فاطمه دل را بخر حسین این اربعین به کربوبلایم ببر حسین عمری ست نوکر هَیَآتت منم حسین خرج مجالست شده جان وتنم حسین در زیر خیمه های تو سینه زنم حسین حالا بیا تو موقع جان کندنم حسین بنما به حال نوکر خود یک نظر حسین این اربعین به کربوبلایم ببر حسین پیراهن سیاه تو دارم به تن حسین شد زیور لبم همه دم، هر سخن حسین دارم نشان نوکری ات بر بدن حسین شد شهر کربلای تو،دل را وطن حسین تنها تویی به مرز حریمت گذر حسین این اربعین به کربوبلایم ببر حسین دل را قتیل روضه ی غمناک کن حسین با چند قطره اشک مرا پاک کن حسین یا که مرا تو زائر افلاک کن حسین یا زیر پای زائر خود خاک کن حسین دارد دلم دوباره هوای سفر حسین این اربعین به کربوبلایم ببر حسین ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) آدرس اشعار: https://t.me/abdolmohsen158
منصب واقعی ماست گدای ارباب طاهر از قطره ی اشکیم برای ارباب سر وجان، هر چه که داریم فدای ارباب شد مراد دل ما کرب وبلای ارباب شده در وقت دعا حاجت قلب آگاه اربعین پای پیاده حرم ثارالله زائر کرب وبلا طائر عرش اعلاست راحت از بی کسی قبر و حساب فرداست هرکه شد زائر ارباب مقامش والاست چون که دعوت شده از لطف نگاه زهراست شد قرار دل هر گریه کن این درگاه اربعین پای پیاده حرم ثارالله تربت کرب وبلا مُهر نماز ما شد چون قدمگاه گل فاطمه شد اعلا شد موطن اصلی هر سینه زن مولا شد شیعه را در دوجهان مأمن ِبی همتا شد بهتر از این چه بُود در دل نوکر دلخواه اربعین پای پیاده حرم ثارالله شد برای دل عشّاق ،زیارت زیور صف ِبوسیدن شش گوشه امان از محشر هر گدا آمده در کرب وبلا شد سرور منکر امر زیارت به خدا شد کافر می رود شیعه به کوری عدوی گمراه اربعین پای پیاده حرم ثارالله شده ضامن به قبولی صلاتم تربت اولین موهبتت روز حیاتم تربت وقت حاجت بشود برگ براتم تربت بین قبرم بشود راه نجاتم تربت بین هیئت به لبم زمزمه شد در هرگاه اربعین پای پیاده حرم ثارالله تا ابد نوکر درگاه تو هستم ارباب ذکر تو موقع حاجت شده باب الابواب جان زهرا دل شیدای حرم را دریاب بنگر این دل شده از هجر حریمت بی تاب آخر روضه شود خواهش من با صد آه اربعین پای پیاده حرم ثارالله ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) آدرس اشعار: https://t.me/abdolmohsen158
سلام علیکم سال قبل توفیق شد برای هفت سفره ی حضرت ام البنین علیهالسلام اشعاری بنویسم که اشاره به روضه خوانی های بازماندگان کربلا در خانه ی حضرت ام البنین علیهاالسلام بعد از بازگشت از کربلا داشت این اشعار رو سال قبل در ایام اربعین سرودم و در برنامه ی سفره ها هر شب در راه نجف تاکربلا با اجرای حاج علی پاکدامن از شبکه بیت العباس علیه السلام پخش شد. امسال هم قرار بر این شد که از امشب هر شب در همان مسیر، سفره حضرت ام البنین علیهاالسلام به نیت ظهور امام‌زمان علیه السلام و با موضوعاتی دیگر پهن شود توفیق نوشتن اشعار امسالم هم به حقیر داده شد ان شاءالله توفیق باشد اشعار رو تقدیم می کنم یاعلی اشعار سال قبل👇👇👇👇
سفره ی حضرت امّ البنین علیهاالسلام در راه کربلا شب اول موکب شبکه بیت العباس علیه السلام (عمود شماره 842 مسیر نجف تا کربلا) با مداحی حاج علی پاکدامن از مشهد گوشه ای از عرش،بین خیمه های اربعین در بهشتی وامدار از خاک پای زائرین در حقیقت روی بال حضرت روح الامین سفره ای شد پهن با نام تو یا امّ البنین حضرت امّ الادب، امّ الوفا، امّ القمر بر گدای خانه ی عباس بنما یک نظر سفره ات هر شب شود این جا انیس قلب ما قلب ما آتش بگیرد با مرور روضه ها باز هم با روضه ی مشک و علم، دست جدا در کنار سفره ات حاضر شود صاحب عزا حضرت مهدی کنار سفره ی تو حاضر است خوش به حال زائری که نزد سفره ذاکر است بوی نان سفره ات وقتی در این جاده وزید در تن بی جان هر دلداده ای روحی دمید ما گنهکاریم امّا فاطمه ما را خرید پای ما را او کنار سفره ی جودت کشید دستمان خالیست اما پر شده با لطف او در کنار سفره ات او داده ما را آبرو مرغ دل دارد هوای آسمان کربلا همسفر هستیم ما با کاروان‌ کربلا همسفر با لاله های قدکمان کربلا روضه می خوانی دوباره؟،روضه خوان کربلا می شود مهمان تو زینب پس از کربوبلا موسپید ودل شکسته،خسته از شام بلا گوش کن گوید بشیر از سوز دل:ام البنین باش آماده رسیده دختر حبل المتین آمده زینب ولی با ناله های آتشین کاروان قدکمان و نیمه جانش را ببین خانه ات را کن حسینیه که هنگام عزاست خانه ات زین پس، مکان روضه های کربلاست گفت از عباس و دستان جدا، گفتی حسین مشک پاره و عطش در کربلا،گفتی حسین گفت از سر،از عمودی بی هوا،گفتی حسین یاس هایت شد شکسته از جفا گفتی حسین داغدار چار ماه بی بدل هستی ولی روضه خوانی دائم از داغ حسین بن علی یک نظر کن عمه ی سادات شد از غصه پیر او میان حنجر طفل رضیعی دیده تیر کربلا تا شام بوده دختر حیدر اسیر هی کتک خورده شبیه مادر از خصم غدیر رأس عباس تو وقتی رفت روی نیزه ها همسفر گردید زینب با عدوی بی حیا ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) آدرس کانال اشعار: https://t.me/abdolmohsen158
شب دوم سفره ی حضرت ام البنین علیهاالسلام (روضه خوانی حضرت زبیده همسر حضرت قاسم علیهماالسلام) باز هم در خانه ی امّ البنین سفره ای شد پهن با نام حسین سفره ای تزیین شده با اشک و آه روضه خوان هستند دورش زینبین شد سخن از پای مرکب ناگهان گفت بانویی میان ناله ها نوبتم شد تا بخوانم روضه از آن‌گل پرپر به زیر دست و پا من زبیده هستم ای ام‌البنین همسر قاسم شهید کربلا روز عاشورا تمام هستی ام شد به راه دین بابایم فدا نوعروسم من که بعداز ازدواج غرق خون شد یوسف بازار من دلخوشی من پس از وصلت شده روی نیزه ها سر دلدار من از شهادت شد سخن در پای عقد خیس شد سفره ی عقداز اشک من صحبتی اما نشد که قاسمم می شود در پیش من صدپاره تن گفت قاسم: ای عروس خانه ام خواستم باشی فقط دنیای من انتظارت می کشم بین بهشت تا تو باشی دلبر عقبای من شد شهادت در ره بابای تو نزد من شیرین تر از شهد عسل می روم میدان بگویم قاسمم وارث تیغ حسن، شیر جمل نوجوانم من ولی سردار جنگ نیست در میدان برای من رقیب تازه دامادم ولی جان می دهم عاشقانه در ره شاه غریب گفت یازهرا همان دم که عدو بی هوا،نیزه به پهلویش زده در میان ازدحام دشمنان پای مرکب شانه بر مویش زده وای من از لحظه ای که قاسمم زیر دست و پای دشمن قدکشید چون‌که دیدم پیکر صدپاره اش زیر بار محنتش قدّم خمید رفت قاسم خوب شد دیگر ندید من شدم با قاتلینش همسفر کربلا تا شام گشتم دم به دم با نگاهی بر سر او خون جگر روبه روی چشم قاسم روی نی تازیانه خورده ام در این مسیر بنگر ای ام‌البنین در راه شام شد عروس کربلا از غصه پیر کی عروسی موقع ماه عسل می رود در مجلس نامحرمان روبه رویش روی لبهای پدر می خورد با کینه چوب خیزران ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) آدرس اشعار: https://t.me/abdolmohsen158
شب سوم (روضه خوانی حضرت ام کلثوم وگریز به روضه ی حضرت رقیه علیهماالسلام) باز هم بر پا شده بزم عزا در میان خانه ی امّ البنین در حیاط خانه زیر آفتاب سفره ای شد پهن بر روی زمین در کنار سفره بین ازدحام هر دلی از ناله ی زینب شکست در میان روضه ی گودال باز زینب ِ قامت کمان از پا نشست تا که زینب خسته شد،شد نوبت ِ روضه های امّ کلثوم ِ حزین گفت: دیدم کربلا تا شام، من داغ روی داغ ای امّ البنین نیم روزی باغ گلهای علی روبه روی چشم من رفته خزان روی نیزه رأسشان را دیده ام کربلا تا شام بودم نیمه جان بس دویدم روی سنگ وخارها بر کف پایم نشسته آبله شد جواب ناله هایم روز وشب خنده های تلخ زجر و حرمله وای از بازار شام و بزم می ما کجا و مجلس نامحرمان روبه روی دختران بی گناه خون دندان حسینم شد روان خارجی خواندند ما را شامیان شد خرابه،خانه ی ما روز و شب دم به دم آزارها دیدیم ما از نگهبانان بی شرم و ادب در میان قحطی آب و غذا کودکان بودند تشنه،نیمه جان وای من از لحظه و از ساعتی که رقیه خواست از من آب و نان گفتم ای شیرین زبان ِ کاروان کام عطشانت مرا داده عذاب من فدای لعل خشکیده ی تو نیست آب و نان دگر اینجا بخواب او بهشتی بود روی دامنم خلق و خویش بود مثل مادرم هر زمان دلتنگ مادر می شدم می شد او آرامش چشم ترم هر زمانی که سخن می گفت او بوی جنت از دهانش می وزید هر زمان که دست من را می گرفت تازه می شد در دل ِخونم امید او شبیه مادر من فاطمه قدکمان چون‌لاله ای پژمرده بود مثل او از کینه های مرتضی از عدوی پست،سیلی خورده بود بس که او طعنه شنید از شامیان شد میان کوچه ها مویش سپید شد شکسته از مصیبتها ولی قامتش از هجر بابایش خمید آن زمان که در خرابه ناگهان نیمه شب بی تاب شد از هجر او از جفای شامیان در بین اشک با سر بابای خود شد روبه رو گفت بابایی فدای حنجرت دشمن از چه رأس پاکت را برید با چه جرمی ای امام مهربان پیکرت در بین خاک و خون تپید لعل تو زخمی،لب من سالم است دیدمش که خورد چوب خیزران می زنم لطمه به لب تا که شود مثل تو خون از لب خشکم روان ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) آدرس اشعار: https://t.me/abdolmohsen158
شب چهارم (روضه خوانی حضرت رباب علیهاالسلام) باز هم در خانه ی حبل المتین صاحب مجلس شده ام البنین سفره ای شد پهن در پیش همه آمده از عرش گویا فاطمه پهن شد سفره به زیر آفتاب چون‌ که در‌ روضه شده حاضر رباب بین سفره دیدن یک ظرف آب می کند چشمان او را چون سحاب در میان ناله هایش ناگهان می شود در پای سفره روضه خوان من ربابم همسر شاه شهید در میان مقتلش قدّم خمید سایه را بر خود اگر کردم حرام دیده ام بی سایبان بوده امام من وفادارم به شاه کربلا نیست یک لحظه دلم از او جدا من ربابم مادر ابن الحسین شیرخوارم بوده جان زینبین اصغر من باب جاجت همه ست وارث لطف و عطای فاطمه ست در زمین کربلا بین دو رود اصغر شش ماهه ی من تشنه بود مانده در یادم تلظّی های او لعل خشک و چشم چون دریای او دید بابایش علی را نیمه جان برد او را در میان دشمنان خواست آبی بهر یاس بی زبان شد جواب خواهشش تیر وکمان برد بالا اصغرم را روی دست ناگهان دستان او در خون نشست حرمله زد یک سه شعبه بی هوا شد سر شش ماهه ام از تن جدا تیر در بین گلویش گیر کرد دشمنان را غرق در تکبیر کرد کربلا تا کوفه و شام بلا دیده ام رأسش فراز نیزه ها گاه پایین گاه بالا دیدمش گاه پیش پای اعداء دیدمش من چهل منزل میان سلسله ساختم با طعنه های حرمله ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) آدرس اشعار: https://t.me/abdolmohsen158
شب پنجم (روضه خوانی حضرت لیلا مادر علی اکبر علیهماالسلام) باز گریه ، ندبه و سینه زنی باز شد وقت مرور روضه ها روضه های خانه ی ام البنین در حقیقت شد حیات کربلا در کنار سفره ای از جنس اشک شد سخن از خاطرات کربلا ناگهان لطمه زنان از هوش رفت زینب کبری عزیز مرتضی یک نفر گفت از عبایی که حسین در کنار جسم اکبر پهن کرد داِغ زینب تازه شد از این سخن یاد اکبر شد دلش لبریز درد دیده او در بین میدان نبرد بین خاک و خون علی اکبر تپید در کنار پیکر صدپاره اش موی بابای غریبش شد سپید تا که صحبت از تن اکبر رسید پا شد از جا مادر غم پرورش گفت لیلایم عروس مرتضی همسرارباب،یاس اطهرش لاله ی زیبای باغم بوده است خُلقا وخَلقا شبیه مصطفی در شجاعت چون حسین و در کرم بود مانند عمویش مجتبی بود استاد نبردش مرتضی پس ،شبیه جدّ خود کرّار بود او همیشه در تمام جنگها بی رقیب وفاتح پیکار بود هرگز از یادم نرفته آن دمی که به میدان رفت تنها اکبرم در وداع آخرش با زینبین روضه ی غربت به پا شد در حرم رفت تنها در میان کینه ها گفت من شیری ز نسل حیدرم تازه شد در قلبشان بغض غدیر ارباً اربا شد علی ِ اکبرم رفت بابای غریبش پیش او موسپید و قدکمان و خون جگر دید کلّ کربلا اکبر شده شد کنار پیکر او محتضر یاد بابایش علی افتاد چون دید فرق اکبرش از هم جداست تا صدای گریه ی او شد بلند دید بین هلهله و خنده هاست زینبی که سایه اش را کس ندید از حرم تا مقتل اکبر دوید دید اکبر،پاره پاره بر عباست داشت از زیر عبا خون می چکید حرف دارم با تو ای ام‌البنین تو ندیدی روی نی،رأس قمر من ولی هر دم شدم از دیدن ِ رأس اکبر روی نیزه محتضر ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) آدرس اشعار: https://t.me/abdolmohsen158
شب ششم (روضه خوانی حضرت سکینه علیهاالسلام) شد منعقد دوباره در این موکب عزا مجلس کنار سفره ی نورانی شما جمعند دور سفره ی تو کلّ کاروان امشب سکینه است در این بین روضه خوان گوید منم سکینه انیس شه وفا زینت به روی دوش علمدار ِ کربلا در وقت درد، مَحرم عباس بوده ام غمخوار و یار و همدم عباس بوده ام وقتی که در حرم سخن از قحط آب شد دلخسته از تلظّی ِ طفل رباب شد شد رهسپار ِ علقمه عباس با شتاب چون از لبان خشک علی شد دلش کباب وقتی که از میان دو دستم گرفت مشک بی اختیار، دیده ی من شد فرات ِ اشک وقتی که با علم وسط لشکری رسید در بین خصم با غضب حیدری رسید چاره برای لشکر دشمن فرار شد هر یل رسید روبه رویش تار ومار شد زد بر دل فرات به یک حمله باشکوه پای وفا به اهل حرم ماند مثل کوه با مشک آب سمت حرم او روانه شد آمد هزار تیر و فقط او نشانه شد وای از دمی که دست علمدار شد جدا در قلبهای اهل حرم روضه شد به پا تیری رسید و مشک عمو را به سینه دوخت قلبش به یاد لعل لب اهل خیمه سوخت تیری دگر رسید و به چشم ترش نشست آمد عمود و رأس عموی مرا شکست با صورت او به روی زمین خورد ناگهان شد از شکاف فرق سرش،جوی خون روان بابای من کنار تن پاک او رسید با دیدن دو دست جدا،قامتش خمید او رفت و قتل صبر پدر را دگر ندید من را به روی سینه ی او محتضر ندید من هم‌کنار پیکر بی سر رسیده ام هم پای عمّه تا لب مقتل دویده ام من هم به روی سینه ی زخمی ترین شهید از زخم سنگ و تیغ وعصا بوسه چیده ام من هم هزار و نهصد و پنجاه کینه را در عمق زخم های تن پاره دیده ام پیغام کشته بین دو دریا به شیعه را از لابلای حنجر پاره شنیده ام از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام خون، جای اشک کلّ مسیرش چکیده ام خوردم اگر که آب ،عمو را صدا زدم لطمه زنان ِروضه ی دست ِ بُریده ام پایم رسیده است به بازار شام پس مثل تمام فاطمه ها قدخمیده ام از نسبت کنیزی ِ موسرخ ِ بزم شام هر صبح وشام درد زیادی کشیده ام خوابی اگر رسیده به چشمان خیس من با خواب ِ تیر ِ حرمله از جا پریده ام هرچند آشنای هزاران جسارتم چون فاطمه مدافع حقّ ولایتم ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) آدرس اشعار: https://t.me/abdolmohsen158
ثبت در مشایه نجف تا کربلا شب هفتم سفره ی حضرت ام البنین علیهاالسلام شبکه بیت العباس علیه السلام (روضه خوانی حضرت زینب علیهاالسلام‌ و گریز به مقتل) باز از عرش معلی' آمده صف به صف حور و ملک روی زمین مقصد آنهاست جایی بهتر از عرش یعنی خانه ی امّ البنین سفره ای شد پهن بین خانه اش دور آن جمعند کلّ اولیا رتبه می گیرند اینجا هر کدام با مرور روضه های کربلا بانی سفره شده ذات خدا طول سفره از زمین تا آسمان صدر مجلس با نوای جانگداز زینب کبراست تنها روضه خوان این خودش یک روضه ی باز است که آمده با یک عصا زیر بغل می زند آتش به دلهای حرم با مرور آنچه دیده روی تل گوید او با آه ای اهل حرم من اگر قامت کمانم حق دهید بس که دیدم داغ روی داغ ،من قامتم در زیر بار غم خمید از طلوع صبح تا ظهر دهم دیده ام هر لاله را نقش زمین روبه رویم تک تک گلها شدند کشته از بغض امیرالمؤمنین دیده ام من در میان قتلگاه یک تن صدپاره بر روی عبا دیده ام که پیکر ماه حسن قدکشیده بود زیر دست وپا در میان خنده های حرمله دیده ام شرم حسین از همسرش من کنارش بوده ام وقتی کشید تیر را از کام خشک اصغرش در وداع آخرینم با حسین روبه روی دختران مضطرش با هزاران درد جای مادرم خم شدم بوسه زدم بر حنجرش دیده ام با چشم خود بر روی تل رفت جان من میان دشمنان نور عینم در میان قتلگاه شد نشان نیزه و تیر وسنان کوچه ای شد باز بین کینه ها یک نفر زد نیزه بر پهلوی او بی هوا زد پیرمردی با عصا شد حنا با خون رأسش موی او داغ مادر تازه شد،آن وقت که زد سنان سیلی به روی انورش روبه روی چشم زار من نشست زخم روی زخم بر بال و پرش شمر با چکمه به روی سینه رفت استخوان دنده اش شد جابه جا من بمیرم شد میان خاک و خون با لب تشنه سرش از تن جدا زینت دوش نبی بود و سرش از جفا شد زینت سرنیزه ها شد تن غلتیده اش در خاک و خون زیر نعل تازه ی دشمن رها زیر تیر و نیزه در گودال خون شد رها جسمش بدون پیروهن سوی دیگر روبه روی ما شدند یک به یک هر کافری ،غسل و کفن شد میان خنده ها و هلهله بوسه بر رگهای حنجر قسمتم دید دشمن بی کسی های مرا تازیانه شد دوای محنتم ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) آدرس اشعار: https://t.me/abdolmohsen158