#ای_اهل_کوفه
یا اهل الکوفه انّ الصّدقه علینا حرام😭
خطبه ی حضرت ام کلثوم علیهاالسلام در کوفه
ای اهل کوفه اشک شما باد مستدام
با این خیانتی که نمودید بر امام
نامه نوشته اید بیا ای حسین و بعد
شد کشتنش برای شما بهترین مقام
نیزه سوار شد سر مهمانتان چرا
این است رسم معرفت و مردی و مرام
*خرما و نان به آل علی از چه می دهید
نامردمان ، تصدّق ِ بر ما بُود حرام
از لحظه ای که اصغر تشنه شهید شد
دیگر نمانده خواهش و میلی به هر طعام
در گوش ماست ناله ی(اُسقونی) ِحسین
ترجیح می دهیم بمانیم تشنه کام
چشمی ندیده سایه ی ما را ولی کنون
هستیم در معابر و در بین ازدحام
با دست بسته در به در ِکوچه ها شدیم
بر ما نموده اید جفا جای احترام
دیگر همیشگی شده اشک نگاه ما
داغ درون سینه ی ما شد عَلَی الدَّوام
دل های ماست زخمی یک نیم روز تلخ
با مرگ ،زخم سینه ی ما گیرد التیام
✍عبدالمحسن
*روایت شده که پس از ورود اسرا به کوفه، کوفیان با خرما و نان به استقبال اسرا آمدند و از روی ترحم و دلسوزی آن را به کودکان میدادندکه حضرت ام کلثوم علیهاالسلام این غذاها را از دست و دهان کودکان میگرفت و بر زمین میانداخت و خطاب به کوفیان فریاد میزد: «یا اهل الکوفه ان الصدقه علینا حرام؛ ای اهل کوفه همانا صدقه بر ما حرام است.»
آدرس اشعار:
@abdolmohsen158
ما رَأَيْتُ إِلاّ جَميلا
#مجلس_ابن_زیاد
*قطع کردی شاخه ی عمر مرا ابن زیاد
تو چه می خواهی دگر از جان ما ابن زیاد
ریختی خون تمام مردهامان را بس است
رحم کن بر وارث خون خدا ابن زیاد
من ندیدم غیر زیبایی در آن شهر بلا
گرچه قدّم خم شده از داغ ها ابن زیاد
از چه ناموس علی را تو نمودی همسفر
با سنان و ابن سعد بی حیا ابن زیاد
دست بسته برده ای ما را میان کوچه ها
سایه بان ما شده رأس جدا ابن زیاد
چوب دستی میزنی بر روی دندان حسین
روبه روی دیدگان ما چرا ابن زیاد
گر شده پیر و تمام گیسوان او سپید
دیده جسم ارباً اربا بر عبا ابن زیاد
بر روی لب های او آهسته تر ضربه بزن
تازه گردد زخم شمشیر و عصا ابن زیاد
بر کبودی رخ زیبای او کمتر بخند
مثل مادر خورده سیلی بی هوا ابن زیاد
✍عبدالمحسن
آدرس اشعار:
@abdolmohsen158
*ابن زياد (كه درماندگى خود را احساس كرد) ادامه داد: «خداوند قلبم را با كشتن حسين و خاندانت تشفّى داد!».
زينب كبرى(عليها السلام) فرمود: «لَعَمْري لَقَدْ قَتَلْتَ كَهْلي، وَ قَطَعْتَ فَرْعي، وَ اجْتَثَثْتَ أَصْلي، فَإنْ كانَ هذا شِفاؤَكَ فَقَدِ اشْتَفَيْتَ»؛ (به جانم سوگند، بزرگ مرا كشتى و شاخه عمرم را قطع كردى و ريشه مرا از جا درآوردى، اگر اين كار مايه تشفّى قلب توست، به خواسته ات رسيدى)
#کاروان_اسرا7
#ناله_ی_منتظر
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
ذکر هر شیعه
با اشک و ناله
العجل آقام
یا اباصالح
انتظار تو
خیرالاعماله
العجل آقام
یا اباصالح
هنوزم تو خیمَت نشستی
بدون یه دلدار و مونس
قدم روی این دیده بگذار
تو ای صاحب این مجالس
امام غریبم دوباره
کجا مجلس روضه داری
میدونم که این روزا آقا
واسه عمه ها بی قراری
یارب الحسین
بحق الحسین
اشف صدرالحسین بظهورالحجّه...
🌸🌸🌸🌸🌸
همراه زینب
با امّ کلثوم
میری با گریه
ای شاه مظلوم
جاده به جاده
منزل به منزل
میری سمت شام
با قومی قاتل
واسه تو تداعی میشه باز
غم لحظه لحظه اسارت
دارن میبرن عمه هاتو
به شام بلا با جسارت
به جای تسلّای خاطر
چقد میخورن کعب نیزه
با هجده سری که می بینن
همش داغشون مونده تازه
یارب الحسین
بحق الحسین
اشف صدرالحسین بظهورالحجّه...
🌸🌸🌸🌸🌸
بر روی نیزه
هجده تا ماهه
هر گل بین خار
لبریز آهه
وقتی که میرن
از تو بیراهه
می افته از نی
رأس شيش ماهه
همش خنده ی حرمله،وای
توی گوش بی بی ربابه
لالایی میخونه دوباره
که رو نیزه اصغر بخوابه
نگاشه گاهی سمت اصغر
گاهی هم به رأس حسینه
قدش زیر بار مصیبت
خمیده مث زینبینه
یارب الحسین
بحق الحسین
اشف صدرالحسین بظهورالحجّه...
✍عبدالمحسن
آدرس اشعار:
@abdolmohsen158
#عصا_نزن
#مجلس_ابن_زیاد
زبان حال حضرت رباب علیهاالسلام
ابن زیاد ، جان مرا با عصا نزن
روی سر حسین، شهید خدا نزن
نقطه به نقطه ی لب او جای بوسه است
بر بوسه گاه حضرت طاها عصا نزن
از بس عطش کشیده،شده مثل چوب خشک
بر روی زخم لعل لبش از جفا نزن
شیب الخضیب ِگودی مقتل شده بس است
دیگر تو بر محاسنش از خون حنا نزن
ما تشنه وگرسنه و پهن است سفره ات
دیگر نمک به زخم دل هل أتی' نزن
پیش علی و فاطمه، با لفظ خارجی
ما لاله های آل عبا را صدا نزن
کشتی حسین را دگر از کینه های او
پیش همه به نائب او افترا نزن
دانی که دختران همه بابایی اند پس
پیش رقیه بر لب رأس جدا نزن
از داغ روی داغ ،عقیله کمان شده
آتش به قلب صابره ی کربلا نزن
شد بی کفن رها تن صدپاره اش دگر
رأس بریده اش به سر نیزه ها نزن
سر را مقابل تو زدم بوسه ،بی حیا
دیگر مقابلم تو عزیز مرا نزن
✍عبدالمحسن
آدرس اشعار:
@abdolmohsen158
#کوچه_به_کوچه
السلام علیک یا ام المصائب
یا زینب علیهالسلام
کوچه به کوچه پای سرت گریه میکنم
با لاله های خون جگرت گریه می کنم
از روی نیزه بی کسی ام را ببین حسین
در این مسیر یکسره خوردم زمین حسین
حقّم بده اگر که شدم محتضر حسین
با قاتلین تو شده ام همسفر حسین
حقّم بده که پیرم و قامت خمیده ام
زیرا به دوش، بار جسارت کشیده ام
دشمن به زخم ِداغ تو هی می زند نمک
هر جا که نام تو ببرم می خورم کتک
وقتی که ناله ای بزند، پاره ی تنت
با تازیانه می رسد از راه دشمنت
تا آن که از عزیز تو دفع خطر کنم
مجبور می شوم که تنم را سپر کنم
بنگر رسیده است به آخر توان من
تقسیم شد میان همه سهم نان من
دارد نشان ز پیکر رنجور وخسته ام
در این مسیر نافله های نشسته ام
در بین راه بوده مرا بدتر از عذاب
زخم زبان حرمله بر همسرت رباب
تا که به همسر تو غمی بی امان دهد
گاهی کمان و تیر خودش را نشان دهد
گاهی به روی نیزه سری را نشان دهد
ترسم رباب از غم شش ماهه جان دهد
از چشم کلّ قافله برده همیشه خواب
هر نیمه شب شراره ی لالایی رباب
✍عبدالمحسن
آدرس اشعار:
@abdolmohsen158
خوشا به توفیقتان
تقدیم به عَلَم کشان
#عَلَم
#عَلَم_کشی
شد نشان شوکت هیئت ، عَلَم
روی دوش هیئتی زینت، عَلَم
بس که دارد هیبت و صولت، عَلَم
می برد از دیده ها محنت، عَلَم
آن که در هیئت عَلَم کِش می شود
روی عرش ِحق ،ستایش می شود
خیمه شد دریا ، عَلَم شد گوهرش
گوشه ای از صدر مجلس، زیورش
هر که بگرفته علم را در برش
می شود چون سایه بان محشرش
شد عَلَم جزء شعائر تا ابد
خوش به حال آن که بر دوشش رود
این عَلَم ها را که نور دیده اند
عالمان با جان و دل بوسیده اند
آن زمان که در هوا چرخیده اند
دشمنان از اوجشان ترسیده اند
بر عَلَم هر کس ندارد اعتقاد
نیست در شأنش لقب جز بی سواد
روی دوش فاتح خیبر، عَلَم
مظهر والایی لشکر ، عَلَم
کربلا کرده به پا محشر ،عَلَم
شد مدال ثانی حیدر ،عَلَم
بود تا وقتی علم در دست او
شد اسیر خواری و ذلّت ،عدو
وای از وقتی که دستش شد قَلَم
از دو دست ماه ، افتاده عَلَم
شد حسین بن علی غرق اَلَم
خواهرش افتاد از پا در حرم
تا عدو دست علمگیرش بُرید
قامت رعنای شاه دین خمید
العجل ای وارث تیغ و عَلَم
العجل ای دافع ظلم و ستم
قسمت ما کن دوباره از کرم
اربعین پای پیاده تا حرم
ذکر ما در هر قدم تا کربلا
العجل ای یوسف زهرا بیا
✍عبدالمحسن
آدرس اشعار:
@abdolmohsen158
#جُون
#بیستم_محرم
به خاکسپاری بدن خوش بوی جُون ،غلام سه معصوم علیهم السلام
جُون ِ سیاه بود و ز حق روشنا گرفت
با نور آل فاطمه روحش جلا گرفت
با نیّت غلامی اولاد مرتضی
آمد به بیت حیدر و رنگ خدا گرفت
وقتی که بار معرفتش رفت تا سماء
از رب ، مقام نوکر آل عبا گرفت
در خانه ی سه حجّت ایزد به افتخار
شد کاسه لیس و مرتبت اولیا گرفت
مویش که شد به خدمت آل علی سپید
در کربلا ز سرخی خونش حنا گرفت
ده روز بین مقتل خود شد رها و بعد
بوی خوش از دعای شه کربلا گرفت
رنگ سفید وعطر خوش و حشر با حسین
او این سه را ز حضرت خیرالنسا گرفت
✍عبدالمحسن
آدرس اشعار:
@abdolmohsen158
#رأس_رضیع
از زبان حضرت رباب علیهاالسلام
تو روی نیزه و سبب اشک قافله
من پای نیزه و وسط ساز و هلهله
تو روی نی اسیر هزاران تمسخر و
من هم اسیر زخم زبان های حرمله
نیزه سوار هستی و من هم سوار بر
یک ناقه ی برهنه و سر رفته حوصله
هستی همیشه رو به روی دیدگان من
از نیزه دار ِ رأس تو دارم همین گله
از بس نگاه من به تو و روی نیزه بود
از خار و سنگ خورده کف پام آبله
اصغر نیفتی از سر نیزه که دشمنت
با نیزه ات مقابل من کرده هروله
خواهم که لطمه ای بزنم پای داغ تو
شد مانع از ادای عزای تو سلسله
آن روز یک سه شعبه و امروز نیزه ای
انداخت بین پیکر و رأس تو فاصله
✍عبدالمحسن
آدرس اشعار:
@abdolmohsen158
😭😭😭😭
#نیزه_سوار_کوچک
السلام علیک یا رباب علیهاالسلام
نیزه سوار کوچک این کاروان علی
بنگر که پای نیزه منم نیمه جان علی
بودی تو نور چشم تمام مخدرات
حالا برای ما شده ای سایه بان علی
تا که شبیه من نشوی زخمی از غلاف
بالای نیزه های عدویت بمان علی
تا که نیفتی از سر نی دیده ام به توست
گرچه برای دیده نمانده توان علی
آسوده روی نیزه بخواب و نبین شدم
شب تا سحر برای تو مویه کنان علی
تدفین شدی که حنجر پاره شود نهان
حالا شده ست از چه به نیزه عیان علی
در پای نیزه نوحه گرم جای تسلیت
بنگر جوابشان شده زخم زبان علی
می خواستم عصای دم پیری ام شوی
رفتی و شد ز داغ تو قدّم کمان علی
آغاز شد زمان زمین گیری رباب
وقتی که رفت خون تو تا آسمان علی
یک تن نگفت حرمله این طفل نیمه جان
لازم نداشت زحمت تیر و کمان علی
✍عبدالمحسن
آدرس اشعار:
@abdolmohsen158
🌟 پاسخبهشبهات| *بررسی تاریخچه علمات: اولین سازنده علمات مرحوم شیخ بهائی رحمة الله عليه*
👈🏾 ايشان در كتاب كشكول بهائي علل استفاده از تيغها و حيوانات را بيان كردهاند. متأسفانه در چاپهای الان این قسمت از کتاب حذف شده است، اما در نسخه خطی کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی و کتابخانه آیتالله گلپایگانی این مطالب موجود است.
〽️تیغهای علمات نشانه ای است از شمشیرهای یاری کننده حضرت سیدالشهداء علیه السلام.
〽️ابتدا و انتهای علمات نشانه ای است از کشتی نجات و اشارهای به کلام نورانی پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله دارد. (انّ الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة)
〽️شیر نشان از شیری دارد که از غروب عاشورا تا هنگامه خاکسپاری پیکر مطهر سیدالشهداء علیه السلام از بدن مطهر جدا نشد و به دشمنان اجازه جسارتهای بعدی را نداد.
《لشکر اشقیاء تصمیم داشتند که بدن مطهر سیدالشهداء علیه السلام را تکه تکه کنند و هر کدام از قبائل میخواستند قسمتی از بدن حضرت را به تاراج ببرند.》
〽️کبوتر نشان از کبوترانی دارد که روز عاشورا در گودی قتلگاه، سیدالشهداء علیه السلام را به آن حال دیدند و خود را به پیکر حضرت انداختند و شمر ملعون آنها را سر برید.
〽️شاخه گل نشانه ای است از شاه داماد کربلاء حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام
〽️قوچ نشان از حیواناتی دارد که به همراه حضرت ابراهیم علیهالسلام از کنار فرات عبور میکردند و لب به آب فرات نزدند. حضرت ابرهیم علیهالسلام علت آن را از جبرئیل امین جویا شد و او عرضه داشت: روزی در این سرزمین نوه پیغمبر آخرالزمان از این آب محروم خواهد ماند، به همین سبب حیوانات هم به آب لب نمیزنند.
📣 ای کاش گویندگانی که از علمات بدگوئی می کنند کمی مطالعات تاریخی شان را بیشتر می کردند تا بی دلیل به ابزار آلات عزاداری و تعظیم شعائر حضرت سیدالشهداء علیه السلام برچسبی نچسبانند.
#حسین_من
#مسیر_کوفه_تا_شام
شیب الخضیب بر سر نی ها،حسین من
قرآن آیه آیه ی زهرا ،حسین من
بنگر که قلب خواهر تو بی قرار شد
با قاتلت به شام بلا رهسپار شد
از کربلا به کوفه و حالا به سمت شام
دارم به گونه از غم تو اشک مستدام
من بین سلسله، تو سر ِ نیزه ی عدو
از عمد می شوم همه دم با تو روبه رو
گل زخم های روی سرت می کشد مرا
زنجیر گردن پسرت می کشد مرا
ما را سوار ناقه ی عریان نموده اند
با قصد طعنه ،شعر شهامت سروده اند
هر کودکی که ناقه نشین شد در این مسیر
از اوج ناقه نقش زمین شد در این مسیر
بنگر که با شکنجه ی اعداء روانه ایم
در اضطراب ِ کعب نی و تازیانه ایم
هرجا بهانه ی تو گرفته سه ساله ات
نیلی شده ز دست جفا روی لاله ات
از لحظه ای که رأس تو را روی نیزه دید
گیسوی شانه خورده ی دستت شده سپید
از بس که داغ دیده دگر نیمه جان شده
یک کودک سه ساله چگونه کمان شده
یادم نرفته عصر دهم ،گوش پاره اش
سوقات کربلا شدن ِ گوشواره اش
وقتی شنید با لب تشنه شدی شهید
گویی حیات دختر پاکت به سر رسید
✍عبدالمحسن
آدرس اشعار:
@abdolmohsen158